بسترهای اجتماعی-فرهنگی داعش در افغانستان
دو سوال قابل تامل در باره این موضوعات ذهن را به تفکر وا میدارد. پرسش نخست این است که آیا واقعاً داعش در افغانستان وجود دارد؟.
گروه داعش، در بیشتر از یک سال به اینسو در افغانستان خبرسازتر شده است. حملات انتحاری و انفجارهایی را که در شهرهای مهم کشور رخ میدهد، اغلباً این گروه به دوش میگیرد. حتی چند روز پیش گزارش مهمی از سوی یک سازمان جهانی نشر شد که داعش در استخراج و قاچاق معادن ننگرهار نیز دست دارد.
به تازهگی، مولوی لطفالله عزیزی والی جوزجان عامل اصلی سازماندهی اعتراضات را علیه حکومت محلی جوزجان فکری داعشی خوانده و گفته است که سازمانده تظاهرات، در مرگ مسئول داعش در جوزجان پیام تسلیت فرستاده بوده است.
دو سوال قابل تامل در باره این موضوعات ذهن را به تفکر وا میدارد. پرسش نخست این است که آیا واقعاً داعش در افغانستان وجود دارد؟
اگر وجود دارد چه بسترهایی در شکلگیری و تداوم آن در کشور وجود داشته است و خواهد داشت؟
در پاسخ به پرسش نخست، دیدگاههای گوناگونی مطرح است. خیلی تحلیلگران نظامی، داعش را پدیده خیالی و ابزار تاکتیکهای نظامی و استخباراتی سازمانها و کشورهای ذینفع در افغانستان میدانند.
درواقع این دیدگاه میگوید که به دلایل زیاد و نبود جایگاه اجتماعی و فرهنگی، داعش واقعی در افغانستان وجود ندارد. آنان داعش خیالی را ناشی از تبلیغات و استراتژیهای کلانتر در قالب رسانهها میدانند.
این تئوری با این طرح خود را تکمیل میکند که برفرض وجود داعش، مکانهای سربازگیری، آموزش، طرح و نقشه کشی و جلسات نظامی-استخباراتی آنان در کجا قرار دارد؟ به بیانی، داعش از کدام مجراها و چگونه تقویت میشود و چرا کاری برای نابودی آن از سوی نهادهای امنیتی داخلی و خارجی صورت نمیگیرد؟
این پرسشها جدی است و باید پاسخ روشن را به دست آورد.
پاسخ به پرسش دوم، بیشتر جنبه ارزشی و فرهنگی دارد. یعنی دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که تعریفی از داعش به عنوان نیروی رادیکال و تندروی ارائه میکند که جز خود، دیگران را سیاه میبیند. به عبارت دیگر، دیدگاه برجستهای در افغانستان شکل گرفته است که افراطیت مذهبی، باورهای جدی قبیلهای و تندروانه، نبود فرهنگ پذیرش و موجودیت تبلیغات پی هم برهم زننده همگرایی باعث شده است که تفکر داعشگرایانهای در کشور شکل بگیرد. این دیدگاه داعش را به عنوان گروهی که در عراق و سوریه میجنگند، تعریف نمیکنند، بلکه اندیشهای میدانند که در صدد جداییسازی مذهبی، نسل کشی و تحکیم حاکمیت خاص هست.
اگر این فکر تحلیل شود، معنایش این است که داعش به شکلهای متفاوت آن در بسا نقاط افغانستان وجود دارد. این باورهای تند مردمی است که کانتکست اجتماعی برای داعش ایجاد میکند. یعنی وجود نیرویی به نام داعش در بسترهای فرهنگی عقبگرایانه شکل میگیرد و لازم نیست داعش به صورت فیزیکی از کشوری به مملکتی منتقل شود.
بناءً به این نتیجه میرسیم که باید جدی بود. درهردو صورت باید روی مرزهای فکری جامعه کار کرد. درواقع داعش به عنوان یک تفکر را با مدنیت، اندیشه و گفتار میتوان کاهش داد. اندیشه باعث میشود که زمینههای رشد و شکلگیری داعش در افغانستان برچیده شود.
سیدعبدالبصیر مصباح؛ استاد دانشگاه بغلان