به چهار دلیل همه در خاورمیانه به فکر آشتی افتادهاند
خروج نسبی ایالات متحده از سوریه و عراق، خروج کامل واشنگتن از افغانستان و عدم تمایل امریکا به پذیرفتن مسئولیتهای امنیتی بیشتر همراه با محوریت دادن به هند و اقیانوس آرام، بازیگران منطقهای را به بازنگری در هزینه بیثباتی جئوپلیتیکی سوق داده است
نشنل اینترست در تحلیلی به قلم «گالیپ دالای و طارق یوسف » نوشت: به نظر میرسد خاورمیانه در حالت آشتی قرار دارد. رقبا و دشمنان منطقهای برای بهبود روابط و احیای روابط تلاش میکنند. بحران خلیج فارس نیز ظاهراً با اجلاس العلاء حل شده است.
همچنین پس از تقریباً یک دهه خصومت، ترکیه و امارات متحده عربی وارد روند نزدیکی سریع به همدیگر شدهاند. به همین ترتیب، گرم شدن روابط بین امارات و ایران نیز مشاهده میشود. مذاکرات عادی سازی روابط بین قاهره و آنکارا در حالی ادامه دارد که دیپلماسی بین آنکارا و ریاض در ماه های اخیر افزایش یافته است. به علاوه، دیگر بهار عربی و اسلام سیاسی، دو خط گسل عمده اختلاف در دهه گذشته، به صورت برجسته در دستور کار منطقهای دیده نمیشود
با این حال، علیرغم شدت زیاد فعالیتهای دیپلماتیک، هیچ مناقشهای در منطقه به حل و فصل نزدیک نیست. خلیج فارس، لیبیا، سوریه، یمن، مدیترانه شرقی و شاخ افریقا همچنان کانون های تنش جئوپلیتیکی هستند. چنین تحولات متناقضی دو سؤال مرتبط را ایجاد میکند: دقیقاً چه چیزی در سراسر خاورمیانه در حال رخ دادن است و مهمتر از آن، دلیل این اتفاقات چیست؟
عادیسازی روابط و نزدیکشدن بازیگران به یکدیگر به طور گستردهای به عنوان عامل تندباد اخیر دیپلماسی منطقهای مطرح شده است. با این حال، از بین این اصطلاحات، تنش زدایی برای توصیف وضعیت فعلی منطقه مناسب تر است، زیرا همسویی مجدد در حال انجام، نتیجه به کارگیری یک روش جدید بین قدرت های منطقهای نیست. بلکه نتیجه بازنگری بازیگران در موقعیت جئوپلیتیکی خود است؛ زیرا زمینههای منطقهای و بینالمللی از تنشزدایی به جای درگیری حمایت میکند. به یک معنا، آنچه که ما مشاهده میکنیم، انجماد موقت درگیری های منطقهای است، نه نتیجه موفقیت آمیز تلاشهای واقعی برای حل و فصل آنها.
این تنشزدایی ناشی از تلاقی عواملی است که اولویتهای استراتژیک قدرتهای منطقهای را تغییر داده است، از جمله خروج امریکا از خاورمیانه همراه با رویکرد دولت بایدن در قبال مناقشات منطقه، بنبست در عرصههای مختلف رقابت جئوپلیتیک، فرسودگی ایدئولوژیک در میان رقبا و الزامات اقتصادی ملی از جمله این عوامل هستند.
عوامل پیش برنده
اول، خروج نسبی ایالات متحده از سوریه و عراق، خروج کامل واشنگتن از افغانستان و عدم تمایل امریکا به پذیرفتن مسئولیتهای امنیتی بیشتر همراه با محوریت دادن به هند و اقیانوس آرام، بازیگران منطقهای را به بازنگری در هزینه بیثباتی جئوپلیتیکی سوق داده است. از دیدگاه آنها، نه تنها ایالات متحده تعهدات امنیتی خود را کاهش داده، بلکه به شریک غیرقابل پیش بینی تبدیل شده است. واضحترین مثال این است که دولت بایدن در رویارویی میان کشورهای عربی خلیج فارس و ایران جانبداری نمیکند. این تغییری بزرگ نسبت به دولت ترامپ است که از صمیم قلب از اردوگاه ضد ایرانی حمایت میکرد.
در عوض، دولت فعلی واشنگتن در حال تلاش برای احیای توافق هستهای ۲۰۱۵ با ایران است. این عوامل باعث شده تا بازیگران منطقهای از گزینههای خود محافظت کنند، روابط خود را با رقبا بهبود بخشند و روابط نزدیک تری با دیگر قدرتهای خارجی مانند چین و روسیه ایجاد کنند.
برای انعکاس این استراتژی حفاظتی منطقهای، تقریباً همه کشورهای منطقه در حال تعمیق روابط خود با پکن و مسکو هستند. چین سهم و نقش خود را در اقتصاد منطقه و روسیه نقش خود را در امنیت منطقه به میزان قابل توجهی افزایش دادهاند. از آنجایی که احتمال رقابت قدرتهای بزرگ شامل ایالات متحده، چین و روسیه بسیار زیاد است، روابط عمیق دولتهای خاورمیانه با مسکو و پکن به منبع اصلی تنش بین آنها با ایالات متحده تبدیل خواهد شد.
دوم، در بسیاری از مناطق درگیری بنبست نتیجهای بوده که حاصل شده است. بحران خلیج فارس در سال ۲۰۱۷ بدون پیروز اما با بازنده های زیادی به پایان رسید. در سوریه، مخالفان شکست خورده اند، اما حکومت پیروز نشده است.
به همین ترتیب، با وجود شدت گرفتن درگیری در شرق مدیترانه بین ترکیه و گروهی از کشورهای متحد یونان و قبرس شامل فرانسه، اسرائیل، مصر و امارات، نقشه درگیری به هیچ وجه تغییر نکرده است. طرفین نتوانستند در مورد چیزی به توافق برسند جز اینکه به طور موقت اختلافات را کنار بگذارند. به همین صورت، عملیات نظامی یک ساله خلیفه حفتر برای کنترول طرابلس با حمایت مصر و امارات پس از توافق ترکیه و روسیه با آتش بس پایان یافت. این عدم پیروزی آشکار، زمینه بیشتری را برای تعامل و مذاکره میان طرف های درگیر و حامیان بینالمللی آنها ایجاد میکند.
سوم، منطقه در حال تجربه فرسودگی ایدئولوژیک است که شدت نبردهای ایدئولوژیکی را که در دهه گذشته برجسته بودند، کاهش داده است. یک دهه پس از قیام های بهار عربی، هیچ کس نمی تواند ادعای پیروزی کند. در مقابل، لیست بازنده ها بسیار طولانی است. بازیگران اسلامگرای سیاسی که در آغاز گذارهای سیاسی برنده تلقی میشدند، بعداً شکست ها و ضررهایی را تجربه کردند. از کودتای مصر در سال ۲۰۱۳ گرفته تا سرنوشت غم انگیز مخالفان سوری که تبدیل به مزدور شدند و کودتای اخیر قیس سعید تونس علیه پارلمان، احزاب اسلامگرا متحمل شکست های بزرگی شدهاند.
اگرچه نبرد ایدهها ویژگی تعیینکننده سیاست منطقهای در سطح ملی نخواهد بود، نخبگان و جوامع در سراسر خاورمیانه به ویژه در کشورهای در حال انتقال و کشورهایی که درگیری در آنها وجود دارد، به شدت دو قطبی شدهاند. به ویژه، شکاف دموکراسی-اقتدارگرایی با سرکوبگرتر شدن رژیم های خودکامه بارزتر شده است. از این نظر، ناامنی ناشی از بهار عربی در میان خودکامگان کاهش یافته اما از بین نرفته است.
چهارم، جئوپلیتیک و ایدئولوژی بر دستور کار منطقهای در دهه گذشته مسلط بوده است. در نتیجه، بین سیاست خارجی و منافع اقتصادی رقبای منطقهای جدایی ایجاد شده است. پس از سقوط قیمت نفت در سال ۲۰۱۴، این شکاف بر همکاری های تجاری و سرمایه گذاری بین کشورهای همسایه تأثیر گذاشت. محاصره قطر در سال ۲۰۱۷ قبل از اینکه همهگیری کووید-۱۹ فشارها را تشدید و منطقه را وارد رکود شدید کند، از نظر مالی برای همه پرهزینه بود. با ادامه عدم اطمینان در مورد اقتصاد جهانی، دولت ها بهبود اقتصادی را از جمله از طریق احیای روابط اقتصادی با کشورهای دیگر در اولویت قرار داده اند. این پویایی در حال حاضر به طور مثال در روابط ترکیه و امارات متحده عربی قابل مشاهده است. ناسیونالیزم اقتصادی که به طور فزاینده ای روابط خارجی عربستان سعودی را شکل میدهد، می تواند به خوبی در را برای بهبود روابط ریاض با رقبایی همچون ترکیه و ایران باز کند.
چشم انداز آینده
علیرغم همه صحبت ها در مورد ورود منطقه به دوران پس از بهار عربی، اعتراضات عمومی در سراسر خاورمیانه از لبنان گرفته تا الجزایر، عراق، سودان و تونس ادامه دارد. این اعتراضات می تواند ناامنی رژیمهای استبدادی را تشدید و مبارزات ایدئولوژیک را دوباره شعله ور کند. درگیری های فروکش کرده ممکن است در پاسخ به مجموعهای از محرک ها دوباره بروز کند. شخصیتی شبیه ترامپ میتواند در سال ۲۰۲۴ انتخاب شود. به علاوه، همانطور که راب مالی فرستاده ویژه ایالات متحده در امور ایران گفته است، چشمانداز احیای توافق هستهای ۲۰۱۵ با تهران به طور فزایندهای تیره و تار است. تشدید بحران با ایران میتواند تنشها را در خلیجفارس تشدید کند و آن را به سراسر منطقه سرایت دهد.
برای جلوگیری از تغییر در تنش زدایی جاری، بازیگران بینالمللی باید فعالانه از بازیگران منطقهای از طریق چارچوبهای چندجانبه حمایت کنند تا مزایای همکاری بر سر درگیری ها مستحکم و پایدار شوند. ابتکاراتی مانند کنفرانس بغداد برای همکاری و مشارکت که در اگست ۲۰۲۱ و با مشارکت چشمگیر رهبران منطقه برگزار شد، نباید یک رویداد یکباره باشد. این چارچوب ها با حمایت ایالات متحده باید به بستر و فرآیندی برای گفتوگوی چندجانبه در مورد چالشهای امنیتی که امروز خاورمیانه با آن مواجه است تبدیل شود، چالش هایی از جمله تروریزم، پناهندگان، امنیت غذایی و مهاجرت.