آخرین اخبارافغانستانتحلیلروند صلحسیاست

بُن‌بست دوحه؛ عوامل و چالش‌ها

شکوهمند- خبرگزاری دید
مذاکرات مستقیم میان‌افغانی بین هیئت دولت به نمایندگی از جمهوریت و هیئت گروه طالبان به تاریخ ۲۲ سنبله با حضور داکتر عبدالله عبدالله رییس شورای مصالحه ملی، مایک پمپئو وزیر امور خارجه امریکا، وزیر امور خارجه قطر و حضور مجازی ۱۳ وزیر خارجه کشورهای منطقه و جهان در شهر دوحه قطر آغاز شد.
هرچند مراسم افتتاحیه مذاکرات میان‌افغانی در یک فضای امیدوار کننده آغاز شد، ولی رفته رفته با گذشته نزدیک به یک ماه، هنوز هیئت‌های دو طرف روی کارشیوه مذاکرات به توافق نرسیده و به نظر می‌رسد، کشتی صلح افغانستان به گل نشسته است.

برای این که به کنه مسئله برسیم و تصویری روشن از بُن‌بست مذاکره داشته باشیم، نخست باید به جهت معکوس فاکتور جمهوریت و امارت در خطوط موازی اذعان نماییم. خطوطی که هرگز همدیگر را قطع نخواهد کرد، مگر در میدان جنگ.
جمع کردن جمهوریت با امارت بسا راحت‌تر از سرنوشتی است که برای سیزیف مقدر شده و هر روز ناگزیر به کوهنوردی در المپ می‌باشد.
جمهوریت و امارت از بیخ و بن نافی و ناقض هم هستند، همانند آب و آتش. شبیه زندگی و مرگ. این دو، از دو جنس متفاوت است. جمع شدنی نیستند و هیچ گاه به هم نمی‌رسند مگر بر سر جنازه همدیگر. در چنین حالتی، به بُن‌بست خوردن سرنوشت محتومی است که ناگزیر باید محَقَق شود.
چالش‌ها:
فقه حنفی+ توافقنامه امریکا-طالبان با چاشنی استبداد
گروه طالبان ظاهراً برای رسیدن به توافق در کارشیوه مذاکرات، دو موضوع را علم نموده است، مذاکرات با مبنای فقه حنفی و توافقنامه این گروه با ایالات متحده امریکا. هرچند مسئله فقه حنفی در نفس خود زیاد حساسیت برانگیز نیست ولی اگر کمی دقیق تر به مسایل نگاه کنیم، این موضوع مشکلات عدیده‌ای به بار خواهد آورد. وقتی فقه مبنای مذاکرات سیاسی باشد، ناگزیر مبنای تمام مسایل حکومت داری قرار گرفته و دایره را برای دگراندیشی و آزادی‌های مدنی به شدت تنگ خواهد کرد. مبنا قرار گرفتن فقه به دیکتاتوری مذهبی منتهی می‌شود، دایره تحمل آن به شدت تنگ است، با دیگران فقط از تسلیم محض یا حذف فزیکی سخن می‌گوید و دستاویزی می‌شود برای مشروعیت بخشی به ۳۰ سال جنایتی که صورت گرفته است.
از جهت دیگر، مبنا قرار گرفتن توافقنامه امریکا و طالبان برای ملت و دولتی که کوچکترین سهمی هم در روند مذاکره بر سر آن، تفاهم و امضای نداشته، بیشتر شبیه فکاهه‌های ملا نصرالدین است تا مذاکره بر سر مقدرات یک کشور. اگر مبنا توافقنامه این گروه با امریکا باشد، چه نیاز به مذاکره میان‌افغانی است، در آن توافقنامه درج است که نیروهای امریکایی در مدتی معین خارج می‌شوند و گروه طالبان نیز پس از خروج امریکایی‌ها فاتحانه وارد کابل شوند. از جانب دیگر، اگر توافقنامه طالبان و امریکا می‌تواند مبنای مذاکرات قرار بگیرد، چرا توافقنامه راهبردی امریکا و دولت مشروع افغانستان مبنا قرار نگیرد، توافقنامه‌ای که هم مشروعیت حقوقی دارد و هم عرفی.
عوامل بُن‌بست مذاکرات:
نگارنده به این باور است که عامل اصلی بُن‌بست در مذاکرات میان‌افغانی، مثلث امریکا- طالبان- پاکستان است. ایالات متحده با مذاکره همراه طالبان در حالی که دولت مشروع افغانستان کنار زده شد، پاکستان با حمایت‌های مادی و معنوی از این گروه و استبدادی رایی که رهبران طالبان دارند، زمینه را برای زیاده‌خواهی هیئت این گروه فراهم نموده است. مثل معروفی داریم که می‌گوید: مربی داری مربا بزن.
اکنون طالبان هم مربی دارند و هم امریکا به آن‌ها روی خوش نشان داده است، در چنین وضعی ساده لوحانه است اگر فکر کنیم از خواسته‌های شان عقب نشینی می‌کنند.
اگر امریکا با افغانستان صداقت داشته باشد، باید پاکستان زیر فشار سیاسی قرار بگیرد و طالبان در میدان‌های جنگ به شدت سرکوب شوند، تا در دوحه حف شنوی داشته باشند، در غیر آن بُن‌بست مبدل به دره‌ای تاریک خواهد شد که احتمال می‌دهم افغانستان را از نقشه‌ها محو می‌کند.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا