تجددخواهی و لباس
من شخصاً بدین عقیدهام كه لباس یک پدیده خنثی نیست؛ بل یک نشانه است. نمایانگر نوع علاقه و دلبستگی عاطفی به یک صورت بندی یا ساختار اجتماعی. لباسهای روستایی، ارزشهای روستایی را نمایندگی میكند و لباسهای شهری، ارزشهای شهری را.
صدمین سالگرد جشن استقلال است و بازار نقد و بررسی كارنامه تجددخواهی امانالله خان هم خیلی گرم.
یكی از نقدهایی كه بر امانالله خان وارد میشود این است كه او درک ناقصی از تجدد داشت و مدرنیته را در تعویض لباس میجُست. این نقد در واقع اشاره به دستور امانالله خان مبنی بر كشف حجاب و پوشیدن لباسهای فرنگی است كه پس از بازگشت از سفر اروپا این دستور را صادر كرد.
آیا لباس ربطی با مدرنیته و تجدد دارد؟
من كوشش میكنم در این یادداشت، این پرسش را كاویده و برداشت خود را با دوستان شریک كنم.
«شهرهایی از روستاییان»
اگر چه ذهنیت مسلط در جامعه ما این است كه لباس ربطی با مدرنیته ندارد. به طور مثال علامه اقبال میگوید:
«علم و فن را ای جوان شوخ و شنگ
مغز میباید نه ملبوس فرنگ»
اما من شخصاً بدین عقیدهام كه لباس یک پدیده خنثی نیست؛ بل یک نشانه است. نمایانگر نوع علاقه و دلبستگی عاطفی به یک صورت بندی یا ساختار اجتماعی. لباسهای روستایی، ارزشهای روستایی را نمایندگی میكند و لباسهای شهری، ارزشهای شهری را. آن هایی كه در شهرها لباس روستایی میپوشند، اغلب دیده شده كه فرهنگ شهرنشینی را هم رعایت نمیكنند، آشغالها را هم روی جاده میریزند، محیط زیست را هم خراب میكنند و صورت بندی اجتماعی روستاها – قبیله گرایی- را هم به شهر وارد میكنند. یا به تعبیر دیگر، این افراد و اشخاص در واقع بیشتر از شهر، تعلق عاطفی با روستاهای شان دارند. چنین اشخاصی به تعبیری آپوستولیس پاپاكوستاس، روستاییان شهرنشیناند.
او این تعبیر را در باره شهرهای یونان امروزی به كار میبرد. منظور پاپا کوستاس از این نامگذاری این بود که شهرها اغلب تحرک اجتماعی میداشته باشند. نخستین تحرک اجتماعی یا انتقال هویتی که در شهرها صورت میگیرد، گذار از «گماینشافت» به «گزلشافت» است. گماینشافت و گزلشافت، اصطلاحاتی است که توسط «فردیناند تونیس» جامعهشناس آلمانی، وارد ادبیات جامعهشناسی شده است. معادلهای فارسی که برای این دو صورتبندی اجتماعی برگزیدهاند، «اجتماع» و «جامعه» است. گماینشافت (اجتماع) به صورتبندی اجتماعی گفته میشود که اساسش بر روابط عاطفی و صمیمانهای مثل پیوندهای خونی، نیاکان مشترک، رسوم و عنعنات گذاشته شده باشد، ارتباطات چهره به چهره حاکم باشد و در آن هیچ اثری از فردیت دیده نشود. فردیت افراد در اجتماع استحاله مییابد. قبیله یک گماینشافت است که اعضای آن بر اساس پیوندهای خونی، رابطه صمیمانه و عاطفی دارند، اما در گزلشافت، این پیوندها رنگ میبازد و جایش را فردیت، رقابت و محاسبهگری سود و زیان میگیرد.
اینکه پاپاکوستاس شهرهای یونان را «شهرهایی از روستاییان» میخواند، به این معنا است که در این شهرها چنین گذاری صورت نگرفته و صورتبندی اصلی، همان گماینشافت است و از ارزشهای شهری خبری نیست. او علت این امر را نیز در آن میداند که شهرنشینی در ایتالیا و یونان نه پیامد صنعتی شدن، بل نتیجه کوچ و جابجایی تمام اهالی روستاها به شهر میباشد.
در شهرهای افغانستان نیز چنین وضعیتی حاكم است. شهرهای ما شهرهای روستاییان و شهرنشینهای ما روستاییان شهرنشیناند. پیراهن و تنبانهایی كه میپوشند، نشان دهنده وابستگی عاطفی شان به روستا، ارزشهای روستایی و سنتی است. مخالف نوآوری اند و ضدتجددخواهی.
زندگی شهری ما به تعبیر اسلاونكا دراكولیچ در كتاب «كافه اروپا» امتداد همان زندگی روستایی در شهر است. این جا ارزشهای شهری به سوی روستاها امتداد نیافته، بلكه این روستا است كه شهر را تسخیر كرده. لباسهای ما نشانه این امتداد است. پس لباس، هم ربطی با تجددخواهی دارد.