تقابل ارگ با بلخ؛ از عقدهگشاییهای غنی تا سقوط شیرازه نظام
نبود عطا محمد نور در چنین شرایطی در بلخ، تاثیرات مستقیم و غیر مستقیم در تحولات امنیتی و سیاسی شمال و در مرزهای مشترک ما با آسیای میانه میگذارد؛ جایی که نقطه قابل عطف برای تروریستان جهانی شده است.
اگر ساعتی پهلوهای خوشبینانه افغانستان امروز را که محصول قربانیها و تلاشهای مشترک مردم، دولت و جامعه جهانی است، کنار بگذاریم و به اوضاع کنونی کمی نگاه ژرفتر بیاندازیم، صادقانه درک میکنیم که چی نا به سامانیها و بحرانهایی که از قامت شکسته و خمیده حکومت، سربلند نمیکند. ناامیدیها و بدبینیها نسبت به آینده در میان نخبهها و شهروندان، روز تا روز گسترش یافته میرود.
در سه سال گذشته، گزارشها و نظر سنجیهای اتاقهای فکر، موسسات بینالمللی و رسانههای آزاد دنیا، تصویر روشنی از وضعیت افغانستان برای ما هرگز ترسیم نمیکنند. این برداشتها به اساس واقعیتهای جامعه امروزی و سیاستهای اشتباه، شکل گرفته است. اگر عوامل منطقهای و جهانی این کش و قوسها را فراموش کنیم، از نگاه سیاست داخلی، مسئولیت بزرگ این ناکامیها بر گردن سران حکومت وحدت ملی گره خورده است. برآیند نخبههای سیاسی و دریافت نهادهای دیدهبان و نظارت کننده، همواره از گسترش ناامنی، حضور و افزایش دهشتافگنان خونخوار جهانی و مافیای بینالمللی زیر نام طالب، القاعده، حقانی و داعش قصه میکنند که همواره از مردم بیکار و بیگناه ما سربازگیری میکنند. شبکههای تروریستی، مردم را به هر بهانه زیر تیغ میکنند. مسجد و مکتب، شادی و غم، کودک و بزرگ، شیعه و سنی نمیشناسند، فقط زیر تیغ میکنند. مثلاً در روستاهای جوزجان که به دست مخالفان قرار دارد، حتی بر ناموس مردم شریف ما رحم نمیکنند. در میزاولنگ کشتار گروهی صورت میگیرد، فاجعه کلان حقوق بشری رخ میدهد و «تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل».
درین گیر و دار، دریغا که شماری از همسایههای بیرحم ما، بر بیثباتی کشور آستین بر زدهاند و دنبال انتقامگیری از حریفان کلان سیاسی- اقتصادی – جهانیشان در خاک ما استند. یکی با طالب کنارمیآید، دیگری پول اوپراتیفی برای لابیهای شان در داخل کابل و ولایتها هزینه میکند. دیده میشود که حلقات معین سیاسی، شعار قومپرستی و لویه جرگه را علیه نظام سر میدهند، برتریهای جغرافیایی، زبانی و هویتی را در آجندای کاری خویش قرار دادهاند. ما در کشوری زندگی میکنیم که نظام سیاسی ما، یکی از مفسدترین حکومتهای جهان است.
کشور ما در تولید و تورید مواد مخدر جهان، سهم بزرگی دارد و خلاصه به قول شاعر:« آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد».
دستاوردها و خوشبینیهایی نیز درین میان وجود دارد که هدف این نوشته کوتاه، عنوان کردن آنها نیست.
پرسش اساسی این است که تکلیف حکومت وحدت ملی در قبال این همه نا به سامانیهای کلانی که زندگی مردم را روز تا روز تنگ و تاریک میسازد، نان را از دسترخوان مردم کم ساخته و روحیه ملی را به شدت ضعیف نموده، چیست.؟ چرا سران حکومت همواره در پی حذف شخصیتهای تاثیرگذارند؟ در تیوریهای سیاسی جهان امروز، زمانی که بینظمی سیاسی ( (Political Disorder در کشورها قامت بلند میکند، اجماع تشکیل میشود و رسالت اساسی رهبران حکومت، « پل ساختنها» است نه « پل ویران کردنها». راز و رموز ساختن یک کشور در حال بحران و شکلگیری اقوام در قالب یک ملت، بر پایههای اعتماد، همدیگر پذیری و قبول پلورالیزم سیاسی استوار است.
نسخه عملی برای حفظ ثبات حکومت وحدت ملی از دید من، درک و جذب اندیشهها و پایان شدن از « خر شیطان » است.
رقابت در میدان کار بهتر است نه در میان حذف و توطیه. درین سه سال گذشته، کابل هرگز با بلخ میانه خوبی نداشته است و بهای این تنشها را، همواره مردم میپردازد.
اگر داکتر غنی مرد حکومتداری و بازسازی است، بهتر است بلخ را در ترازوی بازسازی و امنیت قرار بدهد نه در تیوری توطیه و حذف. تاریخ گواه است که حذف کردنها، همواره دو سر داشته است. حذف کردنها، خشونتها و واکنشهای متقابل را در پی دارد. زمان دیکتاتوریها و تکرایها گذشته است. دموکراسی نیمبند کشور، بستر اقلیت و اکثریتبازیها را در میان مردم افغانستان بسته و این چراغ را تا ابد، خاموش کرده است. مردم، دیگر هرگز حاضر نیستند زهر تلخ استبداد و خودکامگیها را بچشند.
نظام امروزی، نمونه رسواترین انتخابات را در کارنامه خود دارد. حکومت امروزی، از نخستین روز شکلگیری، مشروع و قانونی نبود. این حکومت توافقی زیر نام «وحدت ملی»، یکی از ناگزیرترین گزینههای روی میز و جلوگیری از یک بحران ملی بود. ورنه، جامعه جهانی و مردم میدانستند که برنده انتخابات ریاست جمهوری و عامل اصلی این بازی، کیها بودند. مهم از همه چیز، برای تمامی حلقات سیاسی، دولتی، ناظران و تمویل کنندهگان بینالمللی به گونه آفتاب آشکار بود که در عقب پیروزی تیمی به رهبری داکتر عبدالله، دست چه کسانی یا بهتر بگویم، دست چه کسی نهفته بود تا طلسم ساختار سیاسی و قبیلهای را بشکند و بیاید یکسره تلاش کند تا حکومت، به معنی واقعی واژه، «آیینه قدنما»ی تمام مردم وجریانهای سیاسی باشد.
ولی، ماجرا طوری دیگر شد و به اساس یک مهندسی و توافق بازیگران منطقهای، جهانی وحلقاتی در داخل کشور، آقای اشرف غنی بر خلاف آرای پاکیزه مردم به حیث رییس حکومت وحدت ملی و عبدالله هم در کنارش، زیر نام « رییس اجرایی » معرفی شد.
«توافق نامه سیاسی» که شالوده حکومت را تشکیل میداد، هرگز روی میز کار این دو آقا قرار نگرفت.
داکتر غنی بر تفوقطلبی خود ادامه داد و داکتر عبدالله هم برای بقای کاخ سپیدار، نرمش و معامله را پیشه گرفت. آرمانهای متحدین سیاسی آقای عبدالله، آهسته آهسته به خاکستر مبدل گردید و تنها حنجرهای که به یک نشانی کلان برای مردم تبدیل شد، صدا بلند کرد و طنین انداخت؛ عطا محمد نور بود. درین هنگام، مبارزه حقطلبی در مقابل حقتلفی را تنها عطا محمد نور از نشانی ملیونها شهروند، سر داد و با حفظ ارزشهای نظام کنونی، تلاش کرد تا از یک طرف ۵۰ فیصد سهم حکومت وحدت ملی را از چنگال آقای غنی برای مردمش بازگرداند و از طرف دیگر برای حفظ نظام و تامین امنیت شمال، مبارزه سختی را علیه دهشتافگنانی که در شمال خانه و لانه کردهاند، آغاز کند.
برای بسیج مردم، شخصیتها، احزاب و قوای نظامی در بلخ، سخت تلاش کرد. شبها و روزهای زیادی را در میدان نبرد سپری کرد، هدفاش تبلیغ و فیسبوکیسازی صحنهها نیز نبود. اگر او دست به اینکار نمیزد، ممکن بلخ در پرتگاه سقوط میرسید. کار را میخواست به جایی برساند که پایههای نظام، دست کم در بلخ خیلی محکم و استوار بماند. تلاش کرد تا اقوام، دیگر رنج و مزه تعصب و استبداد را به تاریخ بسپارند، ولی شرایط پیشآمده، او را واداشت تا با بعضی موارد مصلحت پیشه گیرد.
عطا محمد نور چهل سال عمر خود را در مبارزه، سیاست، جنگ، رهبری و حکومتداری هزینه کرده و از آب و آتش زنده و پخته سرزده است. تلاشهای آقای غنی در مشاورت با رییس اجرایی برای تضعیف آقای نور، ممکن تاثیرات کوچکی بر او وارد کند، اما در درازمدت چانسهای زیادی روی میز آقای نور نیز میگذارد.
او ثابت کرده است که میتواند در هر قالب سیاسی، نظامی و مدیریتی پیروز به در آید. از رهبری کمپاین انتخاباتی، تا گسترش روابط سیاسیاش با اقشار مردم، چانه زنی با شرکای بینالمللی و بسیج مردم در امر مبارزه با دهشت افگنی….
عطا محمد نور در یک حرکت استثنایی، تنشهای اقوام شمال را با نزدیک شدن و توافق سیاسی با جنرال دوستم، خاتمه داد. تلاشهای او مشکلات میان ازبیکها و تاجیکهای وابسته به جنبش و جمعیت را در ۹ ولایت شمال، نقطه پایان گذاشت. مناقشهها و منازعههای محلی با این پیمان و ایتلاف همراه با جنرال دوستم، به سطح چشمگیری کاهش پیدا کرده است، دیگر کمتر خبری از تنشهای مسلحانه میان جنبش وجعیت را در شمال میشنویم.
با این وصف، حال آقای غنی با کدام مشروعیت و پشتیبانی مردمی تلاش میکند تا کسانی را که وزنه کلان در نقشه سیاسی کشور دارند، حذف کند؟ اکنون که داکتر عبدالله هم در پی حذف سیاسی و وارد کردن فشار زیاد بر عطا محمد نور است و تلاش میکند تا جایگاه او را در میان رقیبان سیاسیاش ضعیف جلوه بدهد و خود را چهره نخست مردم شمال و جریان مقاومت معرفی کند، فراموش کرده است که بانکهای رای مردم، در محور و اختیار عطا محمد نور است. تضعیف بلخ متاسفانه که یکی از آجندای کلان رهبران حکومت است. هرچند بلخ امروزی، همیشه پایتخت دوم کشور به معنی واقعی واژه بوده است. بلخ همیشه آبستن حوادث بزرگ کشور بوده است. بلخ محور و نشانی کلان تغییرات سیاسی و نظامی شمال است. بلخ مرز بزرگی برای پیوند ما با آسیای میانه و اروپا است. بلخ شاهرگ اقتصاد و بستر برنامههای کلان فرهنگی است. گاهی این شهر از گریبان تاریخ وعرفان سر بلند میکند و برای ما افتخار و حماسه کسب میکند، گاهی هم، نمونه بارز محو کشت کوکنار و مدل حکومتداری خوب به آبروی افغانستان میشود.
نبود عطا محمد نور در چنین شرایطی در بلخ، تاثیرات مستقیم و غیر مستقیم در تحولات امنیتی و سیاسی شمال و در مرزهای مشترک ما با آسیای میانه میگذارد؛ جایی که نقطه قابل عطف برای تروریستان جهانی شده است. هرچند کشورهای آسیای میانه ظاهراً از حضور تاثیرگذار عطا محمد نور در زمینه تامین امنیت و روابط نیک – با توجه به عرفهای دیپلوماتیک – چشمپوشی میکنند، اما به یقین درک کردهاند که او بزرگترین شریک و همکار بیغرض و مرضشان در شمال است که در امنیت مرزهای شان سخت یاری رسانیده است.
دست کم در ده سال اخیر، عطا محمد نور توانست بلخ را یک بار دیگر سرآمد و پیشآهنگ روزگار بسازد. از ساخت و ساز و مدیریت، جلب و جذب و تطبیق پروژههای کلان زیربنایی تا زمینهسازی و پشتیبانی از گسترش فعالیتهای آموزشی، فرهنگی و علمی برای میلونها دختر و پسر کشور درین ولایت. نمای بلخ یکباره زمانی تغییر اساسی و مدرن کرد که عطا محمد نور، به عنوان یک جنرال کارکشته در هیئت یک شهریار برای آبادانی و گسترش نقشه بلخ، شب و روز خود را هزینه کرد.
بازرگانان را درین راستا همسوی خود ساخت و برای بازسازی شهر از هر نوع ترفند کار گرفت، تامردم آسوده شوند. درین مدت، بلخ به یکی از مراکز مهم استراتژیک، دیپلوماتیک و ممثل پلورالیزم سیاسی تبدیل گردید. در اینجا، احزاب با مردم پیوند عمیقی پیدا نمودند. نقش احزاب از گذشته تا حال، در مبارزه با کمونیزم، تروریزم، مقاومت و تامین صلح نسبی و امنیت مساعد، سازنده وبرازنده بوده است. عطا محمد نور، درین ولایت تنها نماینده جمعیت اسلامی نی، بلکه طرفدار و همکار تمامی جریانهای فعال در شمال بوده است. در تصامیم کلان، با احزاب رایزنی شده است. او همواره تلاش کرده تا توازن اقوام، احزاب و شخصیتها را ار اداره بلخ به نمایش بگذارد. ترکیب رنگارنگ قومی در ادارههای ملکی و نظامی بلخ، نمایانگر یک دموکراسی موفق و قابل تطبیق برای سایر ولایتها در سطح کشور است.
بنا برین، برکناری نور در چنین شرایطی، روحیه و تعهد فرماندهان محلی و گروههای سیاسی را که به او وابستهاند، ضعف میسازد و این مسئله، رفته رفته یک چالش کلان برای نیروهای آلمانی که در بلخ حضور دارند، به شمار میرود. آلمانیها خوب درک کردهاند که در نبود عطا محمد نور در رهبری بلخ، چه تاثیرات ناگواری بر ماموریت آنها سایه خواهد افگند. از طرف دیگر، ازینکه عطا محمد نور توانسته هر نوع سرکشیهای غیر قانونی و نظامی را با استفاده از تجربههای جهادیاش خنثی بسازد، در نبود او در بلخ، ممکن گروههای غیر مسئول مسلح، نسبت به گذشته افزایش یابد و نظم را بر هم خواهند زد. هرچند شماری از کارنامههای آقای نور، مانند سایر شخصیتها و رهبران، قابل نقد و درنگ است که هدف این نوشته پرداختن به آنها نیست.
چند باری است که زمزمههای حذف و برکناری او در ارگ نواخته میشود. پرسش اساسی این است که چرا سران حکومت وحدت ملی تلاش نمیکنند تا از پیروزیهای بلخ در سایر ولایتها نمونه برداری کند؟ اما دیده میشود که رییس حکومت وحدت ملی، تلاش دارد تا انتقام وعقده کمپاینهای انتخاباتی را از حریف سیاسی خود؛ عطا محمد نور، درین شرایط حساس که کشور در پرتگاه سقوط میرود، بگیرد. او به گمراهی رفته است که حریف دوران انتخابات در یک نظام دموکراسی، میتواند دوست دوران حکومتداری باشد. دستگاه مشاورین و سناریو نویسان او، بهتر است از ظرفیت، تجربه و قوت مردمی عطا محمد نور در زدودن دشمن، تامین امنیت، رفتن به سوی پروسه ملتسازی و بالاخره برای تقویت «پایههای لرزان حکومت وحدت ملی» استفاده کند.
فرض را بر این بگیریم که اگر اشرف غنی در تبانی با داکتر عبدالله بر، برکناری عطا محمد نور از مقام ولایت بلخ پیروز شوند، پیامدهای ناگوار آن از دامنه بلخ، شمال و شمالی گذشته، بر پایخت کشور سایه میافگند. عطا محمد نور امروز یک فرد نه، بلکه فشرده یک بخش بزرگ مردم است. او درمیان مردمان این سرزمین جایگاه بزرگی برای خود ایجاد کرده است. در طول ۱۷ سال گذشته، عطا محمد نور سخت تلاش کرده تا پایههای مردمی خود را در ۳۴ ولایت محکم و استوار نگه دارد. او امروز – با وجود فشارهای داخلی و خارجی، تحمیل تحریمات اداری، سیاسی و مالی – بیشتر از گذشته، قامت بلند میکند. دوستان دیروز او که امروز با موسیقی ارگ رقص میکنند، ازین جایگاه او به شدت رنج میبرند و به همین سبب، آستین برزدهاند برای حذف او.
با نشر و پخش شایعه برکناری او، همین اکنون که مقاله را مینگارم، در اکثریت ولایتهای کشور، مردم، نهادهای سیاسی، شخصیتها، شوراهای مردمی و ولایتی، فرماندهان شامل ساختار و بیرون ساختار دولت، در حالت آماده باش قرار دارند که صدایشان را در صورت اعلان فرمان برکناری او، بلند کنند و جادههای شهرهای بزرگ را به نشانه اعتراض مدنی، بسته کنند. هرچند روحیه او، روحیه صلحپروری و همدیگر پذیری است. نور مرد مذاکره، مفاهمه و دیالوگ است.
برای جلوگیری از گسترش هر نوع هرجومرج، کاهش بیثباتی، تقویت روحیه ملی و تحکیم پایههای نظام وحدت ملی، درک مسئله بحرانها و احتمال واکنشهای کلان در کشور، بر کاخ ریاست جمهوری است تا نقش عطا محمد نور را در محاسبات ملی نادیده نگرفته، عقدهها و فشارهای سیاسی را کنار بگذارد و از ظرفیت او در امور نظام و حکومتداری استفاده بهینه نماید.
عطا محمد نور میتواند برای جلوگری از ناکامیهای وحدت ملی، انسجام ملی و کسب اعتماد از دست رفته مردم در قبال حکومت، خیلی مفید واقع گردد. بهتر خواهد بود که داکتر غنی، تواناییهای تخنکی- علمی و روابط نزدیکاش با امریکا و صلاحیتهای قانونی خود را با ظرفیتهای مردمی، رهبری و سیاسی عطا محمد نور یکجا تلفیق و ترکیب کند و زمینه را برای پیشرفت امور، از جمله آمادهگی انتخابات و تقویت پروسه امنیت و سایر روندهای جاری، مساعد سازد. درین صورت سطح تنشها کاهش مییابد و غنی از خود یک میراث مثبت به جا خواهد گذاشت.
یما بلخی