آخرین اخبارافغانستانتحلیلسیاست

تقابل مغزها: مغز پارانویک غنی و خرد جمعی

در روان‌شناسی سیاسی اصلی است به نام تفکر پارانوییک. روان‌شناسان، کسی را دارای اوهام پارانوییک می‌خوانند که در اثر اختلالات روانی احساس می‌کند که تعدادی در تعقیبش بوده برای قتل او برنامه می‌ریزند. اریک فروم از چیزی به نام پارانویای جمعی نیز یاد می‌کند. پارانویای جمعی وقتی در یک جامعه به وجود می‌آید که میلیون‌ها تن به چنین بیماری‌ مبتلا گردند.

دیروز (پریروز) محمد اشرف غنی رییس جمهور کشور در همایشی در ولسوالی شینوار ولایت ننگرهار، ضمن موضع‌گیری علیه طرح حکومت موقت از سوی برخی جریان‌ها، به نحوی این طرح را به کشورهای همسایه نسبت داده و گفت: مرا می‌گویند کرسی‌ات را رها کن. همسایه‌ها از مغز و تدبیرم می‌ترسند. (نقل به مضمون)
در روان‌شناسی سیاسی اصلی است به نام تفکر پارانوییک. روان‌شناسان، کسی را دارای اوهام پارانوییک می‌خوانند که در اثر اختلالات روانی احساس می‌کند که تعدادی در تعقیبش بوده برای قتل او برنامه می‌ریزند. اریک فروم از چیزی به نام پارانویای جمعی نیز یاد می‌کند. پارانویای جمعی وقتی در یک جامعه به وجود می‌آید که میلیون‌ها تن به چنین بیماری‌ مبتلا گردند.
نمی‌دانم چرا در افغانستان هر رییس جمهوری که به پایان عمر سیاسی‌اش نزدیک شود، گرفتار چنین اوهامی می‌گردد. رییس جمهور کرزی نیز در سال‌های اخیر حکومت خود چنین اوهامی نسبت به کشورهای غربی پیدا کرده بود که باعث شد افغانستان فرصت‌های بسیاری را از دست بدهد. و اکنون آقای غنی نیز فکر می‌کند که طرح حکومت موقت توطئه دشمنان بیرونی علیه مغز و تدبیر او است.
در این که تعدادی از کشورهای همسایه به انواع مختلف در مسایل درونی افغانستان دخالت دارند، تردیدی نیست، اما طرح حکومت موقت را بهتر است در چارچوب «تقابل مغزها: مغز غنی و خرد جمعی» تعریف کنیم. غنی همان طوری که در شینوار نیز به مغز و تدبیر خود تفاخر کرد، متأسفانه در طول سال‌های گذشته دچار نوعی «خودبزرگ‌بینی» و «عقل‌کل‌پنداری» بوده و از انتخابات سال ۲۰۱۴ تا امروز به انحای مختلف تبلیغ کرده که مغز متفکری است نادر و کم‌یاب. هواداران او در طول این سال‌ها حتا از این نیز یک گام فراتر گذاشته و برایش لقب پرسش‌برانگیز دومین متفکر جهان را داده‌اند.
پاسکال باری در نقد افلاطون و ارسطو نوشته بود که «فلاسفه وقتی در باره‌ سیاست می‌نویسند، چنان رفتار می‌کنند که انگار دارند قواعدی برای دیوانه‌خانه وضع می‌کنند.» عیب عقل‌کل‌پنداری و خودبزرگ‌بینی نیز همین است که خود را در موقعیت «سوژه» و دیگران را در موقعیت «ابژه» قرار داده و برای تحکیم یک رابطه‌ نابرابر تلاش می‌کند. تلاش برای تحکیم رابطه‌ نابرابر، نارضایتی آفریده و تنش و تقابل خلق می‌نماید.
امروزه اگر شما در افغانستان می‌بینید که اجماع سیاسی فروپاشیده و برخی از جریان‌های مقتدر حکومت موقت را ارایه می‌کنند، در کنار عواملی مثل اقتضائات مصالحه با طالبان و … عامل اصلی‌اش عقل‌کل‌پنداری غنی، تلاش‌هایش برای تحکیم رابطه‌ نابرابر و نادیده‌انگاری خرد جمعی است. غنی در طول سال‌های گذشته به هیچ صدای منتقدانه‌ای گوش نسپرد، اعتراضات خیابانی را به گلوله بست، مخالفان سیاسی‌اش را طرد کرد، معاونان خود را بی‌صلاحیت نگهداشت، وزرا را توهین و تحقیر نمود و تا توانست جیغ زد و فریاد کشید. در سیاست به اندازه‌ اهداف، روش نیز اهمیت دارد. با چنین روشی که آقای غنی در پیش گرفت، طبیعی است که پایه‌های حکومت سست و لرزان می‌شود و هیچ متحدی برایش باقی نمی‌ماند. امروزه اگر صدای پای حکومت موقت به گوش می‌آید، پیامد یکه‌تازی‌ها و تک‌روی‌های خود غنی است. در سایر کشورها نیز وقتی از کارنامه‌ یک رییس جمهور بوی استبداد بیاید، سیاسیون برای کنارزدنش تلاش می‌کنند. و این اقتضای دموکراسی نیز است. به همین خاطر است که پوپر، در دموکراسی‌ها عزل زعیم را با اهمیت‌تر از انتخابش می‌داند.
من فکر می‌کنم اگر غنی به جای خودبزرگ‌بینی، کمی تواضع سقراطی می‌داشت و کم‌تر به دانایی خود تفاخر می‌کرد، امروز وضعیت کشور و حکومت شاید خوب‌تر می‌بود. در آن صورت به صداهای منتقدانه گوش می‌داد، در مسایل مهم ملی با احزاب سیاسی و نهادهای مدنی مشورت می‌کرد و بدین طریق از فاصله موجود میان ملت و دولت می‌کاست؛ کاری که متاسفانه غنی نکرد.
به غنی باید گفته شود درست است که حکومت عقل و خرد همواره یکی از آرزوهای دیرینه‌ حوزه‌ی تمدنی ما بوده است، اما کدام خرد؟ خرد جمعی. متأسفانه آنچه امروزه در کشور می‌گذرد، حاصل نادیده‌انگاری خرد جمعی به دست غنی است. من از این‌جا است که طرح حکومت موقت را تقابل خرد جمعی با عقل‌کل‌پنداری غنی می‌دانم.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا