تنها هنر تکنالوجی؛ انزوای بشر-بخش نخست
اینکه مردم مدام سرشان در گوشی است، و آنجا به هم پیام میدهند، تیلفون همراه را به محور زندگی اجتماعیشان تبدیل کرده است و من بر این باور بودم که ارسال پیام متنی به جای ارتباط رو در رو در حال تبدیلشدن به عامل اصلی ازمیانرفتن همدلی است
روز به روز حوصلۀ ما برای حرفزدن با همکاران یا اعضای خانوادهمان کمتر میشود. شری ترکل، روانشناس و فیلسوف تکنالوجی، میگوید ما آدمها در ارتباطگرفتن با دیگران بسیار آسیبپذیریم و میکوشیم روی این آسیبها را با تکنالوجیهای ارتباطی بپوشانیم. نمیتوانی حرفت را مستقیم بزنی؟ خب، چه راهی بهتر از پیامک.
طاقت حرفزدن طولانی نداری؟ با یک متن کوتاه کار را تمام کن. نتیجۀ همۀ این میانبرهای پرعجله تنهاترشدن آدمها و تبدیل آنها به کسانی است که نمیتوانند یکدیگر را تحمل کنند. چطور میشود از تکنالوجی استفاده کنیم و اینقدر منزوی نشویم؟
روانشناس و متفکر پیشرو، شری ترکل، از ما انسانها میخواهد که قلمرو ازدسترفتۀ خودمان را در میان حجم انبوه وقفههای فناورانه بازپس بگیریم. او در گفتوگویی به ما میگوید که چطور باید تغییر کنیم تا به نسخههای خلاقتری از خودمان تبدیل شویم.
اگرچه خطرات دنیای دیجیتال، رسانههای اجتماعی، و دستگاههای هوشمند و اعتیاد به آنها موضوع داغ این روزهای ماست، اما شری ترکل تقریباً سه دهه است که با این مسائل سروکله میزند. این روانشناس و استاد امآیتی ابتدا در سال ۱۹۸۴ با کتاب خودِ دوم: کمپیوترها و روح انسانی۱ به شهرت رسید.
او در این کتاب رابطۀ بچهها با بازیهای کمپیوتری و اسباببازیهای الکترونیک را بررسی کرد. کتاب دومش در سال ۱۹۹۵، زندگی بر صفحۀ نمایشگر: هویت در زمانۀ انترنت۲، دربارۀ این بحث میکرد که مردم در شبکۀ نوظهور انترنت چگونه میتوانند هویت را به بازی بگیرند.
این کتاب توجه مجلۀ وایرد را جلب کرد و باعث شد عکسش را روی جلد مجله کار کنند. هرچند که او بهشوخی میگوید امکان ندارد دوباره روی جلد آن مجله برود، چراکه موضع انتقادیاش در قبال تحول رابطۀ ما با فناوری مدام تقویت میشود: رابطۀ ما با فناوری در زندگیهای شخصیمان، در محیط کار، و در فضای عمومی.
استیون پول: شما در کتاب معروفتان، خود دوم (۱۹۸۴)، طوری دربارۀ رابطۀ کودکان با بازیهای کمپیوتری و اسباببازیهای الکترونیک نوشتید که در زمان خودش نگاه خوشبینانهای محسوب میشد. امروزه بازیهای کمپیوتری به یک صنعت سرگرمی عظیم تبدیل شده و سازمان بهداشت جهانی بهتازگی «اختلال بازیکردن» ۳ را در فهرست ناراحتیهای روانی گنجانده است. به نظرتان آیا این تغییر جهت اجتنابناپذیر بود؟
شری ترکل: خیر. اوضاع تغییر کرد، اما این اتفاق میتوانست لزوماً بهاینشکل رخ ندهد. من نسبت به فناوری دیدگاه جبرگرایانه ندارم و بر این باور نیستم که فناوری تنها یک راه برای پیمودن دارد. اگر بخواهم کلاه مارکسیستیام را بر سَر بگذارم، میتوانم بگویم که آیا کسی فکرش را میکرد که روزی برسد که سرمایهداریِ بازارمحور اینچنین به روز سیاه بنشیند؟
اما من در کتابم نیمۀ پُر لیوان را دیدم… و سعی کردم دربارۀ پوتانسیل روانشناختی و آموزشیی بنویسم که فناوری میتوانست و هنوز هم میتواند داشته باشد.
کتاب دربارۀ مسیری است که در واقعیت پیموده نشد. نگارش کتاب مربوط به قبل از زمانی است که تصمیم گرفتیم فناوریای را بخواهیم که همیشه بالا (روشن) باشد، همیشه بالای سَرمان باشد. در ادامه، مردم انتخاب کردند که از فناوری بهره ببرند و، با هدف بهترکردن روابطشان در سایر بخشهای زندگی، بعضی فناوریها را بهخدمت گرفته و بعضی دیگر را کنار گذاشتند. امروز به جایی رسیدهایم که دیگر به هیچ فناوریای نه نمیگوییم.
اتفاقاً «خود دوم» دارد به کتابِ به دردبخوری برای امروز ما تبدیل میشود و مدلی ارائه میدهد که با آن بتوانیم فناوری را به کار گرفته و سپس هر جا لازم بود آن را رها کنیم، نه اینکه آنقدر گرفتارش شویم که برایمان به چیزی مثل یک عضو مصنوعی جدید تبدیل شود. این کتاب دریچهای به قابلیتهای بالقوۀ فناوری باز میکند، پوتانسیلهایی که بعضاً فراموششان کردهایم.
دنیایی را به ما نشان میدهد که در آن کودکان برای خودشان بازی کمپیوتری مینویسند، دنیایی که در آن بچهها برنامهنویسی یاد میگیرند. اعتقاد ندارم که همۀ بچهها باید هکرهای خبرهای شوند، اما هیچندانستن از چیزی که همۀ زندگیمان به آن گره خورده هم ضرر بزرگی به آدمها میزند.
پول: در سال ۲۰۱۱، در کتاب تنها درکنار هم۴، از تنهایی و اتومیشدنی صحبت کردید که مردم در شبکههای اجتماعی تجربهاش میکنند. شبکههایی که در ابتدا مدعی نزدیکترکردن ما به همدیگر بودند. الآن خوشحالید که این دیدگاه در عموم مردم پذیرفته شده است یا از اینکه اینقدر طول کشید تا دیگران متوجه این موضوع شوند ناراحتید؟
ترکل: آنچه که برای من نقطۀ عطفی محسوب میشود این است که با تنها در کنار هم دو اتفاق رخ داد. اتفاق اول جلبکردن توجهها به رباتهای اجتماعی بود. من از هر چیزی که تظاهر به همدلی کند متنفرم. رواندرمانی قلابی، درمان قلابی، همینطوری هم خیلی برایمان سخت است که مردم را در موقعیتی قرار دهیم که خود واقعیشان را نشان دهند، حالا تصور کنید بیاییم تجربۀ همدلی قلابی را بهشان ارائه کنیم…
پژوهشهای من نشان میدهد که این مسیر سرانجام خوشی ندارد. چرا بچههای امروز قادر به درک احساسات دیگران و همدلی با آنها نیستند؟ مگر مدتهای طولانی با سیری و الکسا دمخور نبودهاند؟
اینکه مردم مدام سرشان در گوشی است، و آنجا به هم پیام میدهند، تیلفون همراه را به محور زندگی اجتماعیشان تبدیل کرده است و من بر این باور بودم که ارسال پیام متنی بهجای ارتباط رودررو در حال تبدیلشدن به عامل اصلی ازمیانرفتن همدلی است.
میدانستم که این دیدگاهم صحیح است، چراکه دربارهاش تحقیق کرده بودم. در تحقیقاتم موضوعی را بهوضوح مشاهده کردم. در همهجا از صنفهای ابتدایی گرفته تا لیسهها و شرکتها میبینم که گفتوگویی بین مردم شکل نمیگیرد و بهجای آن سرشان در گوشی است.
من شروع کردم به مطالعهکردن بر روی هزینۀ ناشی از این موضوع، چراکه مردم دوست نداشتند قبول کنند این مسئله هزینهای در بردارد. وقتی خود را در هنگام صحبت با دیگران آسیبپذیر میدانید، از اینکه مجبور به حرفزدن رودررو نباشید احساس خوبی خواهید داشت.
چرا دوست ندارید با رئیستان حرف بزنید؟ چون این کار مضطربتان میکند. چرا دانشجویانم سختشان است که برای صحبتکردن به دفترم بیایند؟ چون من آدم معروفی هستم، پس دلشان میخواهد تا جایی که میشود کاملتر بهنظر برسند.
طبیعی است آدمها تمایل نداشته باشند پیام من –این که شما آسیبپذیر هستید- را بشنوند. انگار که با این کار دستشان را پیش همه رو میکنم.
پول: به نظر شما آیا درواقع روشی که ما از فناوری استفاده میکنیم ما را از همدلی باز داشته است؟ مثلاً آنجا که بهدرستی اشاره میکنید که نوجوانان از تماس صوتی گریزانند و متنفرستادن را ترجیح میدهند. یا اینکه ما بهدلیل دیگری از همدلی رویگردان شدهایم و فقط از فناوری بهعنوان ابزاری برای اجرای آن استفاده میکنیم؟
ترکل: فناوری بهخودیخود یک توانمندساز است. اخراجکردن یک نفر همیشه کار سختی بوده است. قبلاً هم میتوانستید پیش از روبهروشدن با آن فرد برایش یک نامه بنویسید. اما آن زمان این کار رسم نبود، پس مجبور بودید که یک قهوه با هم بنوشید.
اما الآن اینکه موضوع را برایش پیامک کنید به رسمی اجتماعی تبدیل شده است. همیشه گفتن حرفهای سخت به فرزندتان کار دشواری بوده است. ولی الآن میتوانید بیمقدمه حرفتان را با یک ایمیل برایش ارسال کنید. فناوری آسیبپذیریمان را پوشانده و باعث شده اندکی کمتر احساس ضعف کنیم.
اینطور نیست که فناوریْ گفتوگوها را آسان کرده باشد، بلکه آسیبپذیری انسان را از او گرفته و به او میگوید: «دیگر مجبور نیستی به چنین کارهای سختی تن بدهی».
یکی از خندهدارترین رونماییهایی که در آن حضور داشتم مربوط میشود به اوایل معرفی انترنت اشیا. در آنجا میتوانستید قهوهتان را از استارباکس سفارش دهید و نرمافزارْ شما را به نزدیکترین شعبه هدایت میکرد. شما از قبل فهرست همۀ آدمهایی که دلتان نمیخواست با آنها روبهرو شوید را به برنامه میدادید و برنامه شما را از مسیری میبُرد که به هیچکدامشان برخورد نکنید.
اسمش را هم گذاشته بودند زندگی بدون اصطکاک. یادم میآید که با خودم فکر کردم: «چه کسی گفته است که شما هیچگاه نباید با آدمهای دشوار یا لحظههای دشوار روبهرو شوید، از کی تا حالا این شده تعریف زندگی خوب؟». فناوری برای ما ابزاری شده است برای تجربۀ زندگیهایی که آدمها از آن حذف شدهاند.
زندگی بدون اصطکاک در ابتدا قرار بود فقط در حوزۀ اقتصادی اجرا شود، اما امروزه بیش از هرچیز با زندگی بدون اصطکاک در حوزۀ اجتماعی مواجه هستیم.
پول: بهنظر میرسد که جایگزین کردن قضاوت انسانی با قضاوت الگوریتمی در بسیاری از حوزههای زندگی -از خرید و فروش سهام گرفته تا رانندگی- نمودی است از وضعیت ایدئالی که در آن، جنبههای مبهم و پیشبینیناپذیر انسان حذف میشود. اما شما مدعی هستید که اجرای این ایده در بسیاری از حوزهها، ازجمله رباتهای دوستانه و نرمافزارهای سلامت روانی، آرزوی خطرناکی است. چگونه در عمل میتوانیم از یکطرف مقهور قدرت پوشالی و تحمیلکنندۀ الگوریتمها نشویم و از طرف دیگر از مزایای بالقوۀ آن بهرهمند شویم؟
ترکل: یکسری قوانین پذیرفتهشده وجود دارد. مطالعهای که گوگل دربارۀ محیط کاری خودش انجام داد خیلی مرا تحتتاثیر قرار داد. در این تحقیق، آنها دربارۀ تمام کارکنانی که از بدو تأسیس شرکت استخدام شده بودند تحقیق کردند.
در آن ابتدا، فلسفهشان برای استخدام نیرو این بود که تصور میکردند نیروهایی در سازمان موفق خواهند بود که برنامهنویسان خیلی خوبی باشند، مشتریان باحالی باشند، یا مهارتهای الگوریتمی و ریاضیاتی بالایی داشته باشند. اما بعداً معلوم شد درواقع افرادی در سازمان پیشرفت کرده بودند که بههیچوجه دارای این مهارتها نبودند.
نیروهایی که طی این سالها در سازمان موفق شده بودند افرادی بودند با مهارت گفتوگوی خوب، همدلی بالا، توانمند در کار تیمی و به طورکلی آنهایی که حائز همۀ شرایط لازم برای مشارکت در فعالیتهای گفتوگومحور بودند.
اولین چیزی که لازم داریم این است که با کمی فروتنی به این بیندیشیم که، در شرایطی که نیاز به کار تیمی و خلاقیت وجود دارد، خوببودن در تفکر الگوریتمی چقدر به کارمان خواهد آمد.
گوگل تیمهای درجهیکی داشت که در ابتدا فرض میشد اعضای آنها بهترین ایدهپردازان سازمان هستند، اما در واقع این تیمها آنهایی بودند که بهترین کار تیمی را انجام میدادند. ما زمانی بهترین خودمان هستیم که بتوانیم همدلی ورزیده و با دیگران گفتوگو کنیم.
مهم است که در ادامۀ این مثال، بحث دربارۀ شکوه و عظمت الگوریتم و خارقالعادگی هوش مصنوعی را مطرح کنیم.
چیزهایی وجود دارد که مفیدبودنشان ثابت شده است، اما همان چیزها را هم اگر کورکورانه دنبال کنید به انواع دردسرها گرفتار خواهید شد. در حوزۀ تشخیص پزشکی، مشخص شده است که پزشکانی که در واقعیت روبهروی بیمار مینشینند و شرححالش را میگیرند چیزهای زیادی را میبینند که هوش مصنوعی قادر به دیدن آنها نیست.
سیستم پزشکی ناکارآمد خواهد بود، اگر تنها بر دادههای هوش مصنوعی تکیه کند و دست به کنارگذاشتن پزشکانی بزند که یاد گرفته باشند در کنار بیمار بنشینند، معاینهاش کنند، شرححال بگیرند و به طورکلی بدانند چه کار کنند.
هوش مصنوعی حوزهای است که، در آن، موارد زیادی از افراط در استفاده و سپس اصلاح را شاهد هستیم. برای همین است که در هر زمینهای رد پای آن را مشاهده میکنید. در پزشکی هم بهنظر میرسد این افراط وجود دارد. حتماً در معاملات سهام هم چنین چیزی را مشاهده کردهاید.
البته من دشمن فناوری نیستم، ولی مردم گاهی فراموش میکنند که آدمها چه کارهایی میتوانند بکنند.