توافقنامه دوحه؛ پیامدها و دستاوردها
تنها چیزی که خروج اشغالگران بیگانه از کشور را به یک پیروزی واقعی تبدیل میکند و موجب شیرین شدن کام تمام شهروندان و تحقق آرزوی تاریخی آنان برای برپایی حکومتی غیروابسته به بیگانگان و کاملا ملی و فراگیر میگردد، مراجعه به آراء و اراده آنان، به رسمیت شناختن شان و مشارکت دادن شان در ساختار اداری و اجرایی نظام سیاسی است
توافقنامه دوحه سه سال پیش و در دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ رییس جمهور پیشین امریکا از سوی زلمی خلیلزاد فرستاده پیشین ایالات متحده برای صلح افغانستان و ملا عبدالغنی برادر معاون پیشین دفتر سیاسی طا-لبان در قطر امضا شد.
مهمترین پیامدهای این توافقنامه، خروج نیروهای خارجی از کشور، فروپاشی ساختار جمهوری و بازگشت طا-لبان به قدرت و برقراری نظام امارتی در افغانستان بود.
با آن که حکومت طا-لبان در آستانه دوسالگی خود قرار دارد، اما همچنان در انزوای بینالمللی به سر میبرد و تاکنون هیچ قدرتی، «امارت اسلامی» را به عنوان دولت مشروع افغانستان به رسمیت نمیشناسد و این، دورنمای سیاسی ـ امنیتی کشور را در هالهای از ابهام فرو برده و برای بسیاری از کارشناسان و ناظران امور، غیر قابل پیشبینی کرده است.
آنچه در مذاکرات ۱۸ ماهه صلح میان امریکا و طا-لبان روی داد، معاملهای آشکار بود که میان این گروه و ایالات متحده انجام شد و به موجب آن، قدرت سیاسی افغانستان با چشمپوشی از سرمایهگذاریهای بیست ساله جهان و افغانستان و دستاوردهای درخشان مادی و معنوی حاصل از آن، به طا-لبان واگذار گردید.
از نظر سیاسی و اجتماعی، مهمترین پیامد این توافقنامه، حذف مردم افغانستان از معادلات سیاسی و راندن آنان به حاشیه بود. اکنون شرایطی به میان آمده که مردم به عناصری فاقد اراده تبدیل شده و مسئولیتی جز اطاعت محض از حاکمیت ندارند. چنین وضعیتی برای شهروندانی که در بیست سال گذشته، فرصتی فراخ برای مطالبهگری و طرح خواستهای مشروع و قانونی داشتند، بسیار سنگین و ناگوار است.
همچنین از منظر اجتماعی و اقتصادی، امضای توافقنامه دوحه و خروج نیروهای بیگانه و فروپاشی ساختار جمهوری، در بدترین وضعیت ممکن قرار گرفتند؛ به گونهای که هماکنون بیش از بیست میلیون شهروند افغانستان در معرض گرسنگی و فقر شدید قرار دارند و میلیونها تن دیگر راه فرار از کشور را در پیش گرفتند؛ روندی که اگرچه در چهل سال گذشته تجربهای آشنا برای مردم ما است، اما پس از بیست سال امیدواری به آیندهای بهتر و باثباتتر، عمیقا ناخوشایند و آمیخته با فجایع ناگوار ناشی از مخاطرات مهاجرت غیر قانونی است.
در کنار فقر روزافزون، ممنوعیتها و محدودیتهای سریالی بر زندگی زنان، از جمله عواقب پیمان دوحه است که همواره مورد انتقاد قرار گرفته است.
با روی کار آمدن حکومت طا-لبان، بر پایه ارزیابی بازرس ویژه ایالات متحده امریکا برای بازسازی افغانستان، ۹۰۰ هزار شغل از بین رفته، اما سازمان ملل متحد اخیراً اعلام کرده که ۷۰۰ هزار شغل در افغانستان نابود شده و این به معنای قرار گرفتن مردم در بدترین شرایط فراگیر معیشتی است که زندگی را در کام شهروندان افغانستان، به شدت تلخ کرده است.
در طول مدت پس از امضای این توافقنامه، طرفین بارها یکدیگر را به نقض آن متهم کردند. از نظر حکومت طا-لبان ابقای رهبرانش در لیست سیاه تروریستی امریکا و سازمان ملل متحد و خودداری از به رسمیت شناختن ساختار حکومت آنها، مواردی است که از سوی ایالات متحده نقض شده است.
قطع ارتباط طا-لبان با گروههای تروریستی از جمله القاعده و عدم استفاده از خاک افغانستان توسط افراد و گروههای هراسافکن بینالمللی علیه امریکا و متحدانش، تنظیم جدول زمانی برای خروج نیروهای امریکایی و ایتلاف بینالمللی از افغانستان، توافق سیاسی مبتنی بر مذاکرات رو در رو میان هیئت مذاکرهکننده همهشمول جمهوری اسلامی افغانستان و طا-لبان برای دستیابی به آتشبس جامع و دایمی، بخشهای اصلی توافقنامه دوحه را تشکیل میدهند. از این میان، مذاکرات بینالافغانی و آتشبس دایمی که بایستی پس از خروج نیروهای خارجی محقق میشد، به انجام نرسید و با کشته شدن ایمن الظواهری در کابل هم مشخص شد که ارتباط طا-لبان با جریانهای همسوی خود همچنان پا برجا است و با توجه به این موارد، طا-لبان نیز به تعهدات خود در توافقنامه دوحه، وفادار نماندهاند.
به نظر میرسد یکی از دلایل پشت کردن طا-لبان به تعهدات خود در توافقنامه دوحه، این است که آنان فکر میکنند قدرت را تحویل نگرفتهاند، بلکه افغانستان را «فتح» کردهاند.
با این حال، فارغ از آن که با نظام مورد نظر طا-لبان موافق باشیم یا مخالف، برکات و دستاوردهای این توافقنامه را هم نباید نادیده گرفت؛ از جمله خروج نیروهای اشغالگر خارجی و پایان جنگ، از مهمترین دستاوردهایی است که یکایک شهروندان افغانستان در آرزوی برآورده شدن آنها بودند.
اما این، کافی نیست. مردم انتظار برحق دارند که حکومت شان، آیینه تمامنمای اراده شان باشد و آنان خود را در سرزمین و با حکومت خود بیگانه احساس نکنند. بنابراین تنها چیزی که خروج اشغالگران بیگانه از کشور را به یک پیروزی واقعی تبدیل میکند و موجب شیرین شدن کام تمام شهروندان و تحقق آرزوی تاریخی آنان برای برپایی حکومتی غیروابسته به بیگانگان و کاملا ملی و فراگیر میگردد، مراجعه به آراء و اراده آنان، به رسمیت شناختن شان و مشارکت دادن شان در ساختار اداری و اجرایی نظام سیاسی است.