توافق روی «کارشیوه» در دوحه، کلید صلح است؟
ضمیر محب- خبرگزاری دید
نزدیک به یک ماه از شروع مذاکرات میانافغانی در دوحه گذشته، ولی هیئتهای دو طرف تاکنون روی دو مورد که اساس و پایۀ مذاکرات صلح خوانده میشود، به توافق نرسیدهاند. هیئت طالبان تاکید دارد که گفتوگوهای میانافغانی باید در روشنایی توافقنامۀ صلح ۲۹ فبروری که میان امریکا و طالبان امضا گردید، به پیش برده شود. همچنان این گروه پافشاری دارد که مسایل اختلافی در مذاکره باید بر بنیاد فقه حنفی حل گردد. اما، هیئت گفتوگوکننده دولت با هردو مورد مخالف است. هیئت دولت میگوید که قطعنامه جرگه مشورتی صلح و اعلامیه مشترک واشنگتن- کابل برای صلح، باید به عنوان پایه و اساس گفتوگو شناخته شود. اختلاف برسر این دو مورد بنیادی، سبب شده که با گذشت یکماه از شروع مذاکرات، اما هنوز کارشیوه/ طرزالعمل مذاکرات نا تکمیل بماند.
چرا به این دو مورد تا این پیمانه اهمیت داده میشود؟ آیا مبنای کارشیوهای که دو طرف روی آن اختلاف دارند، واقعاً کلید صلح است؟ کدام یکی متضمن صلح در کشور است: توافقنامه امریکا و طالبان؛ یا اعلامیه مشترک کابل – واشنگتن؟
در توافقنامه صلح طالبان و ایالات متحده چند جا از حکومت اسلامی پساتوافق صلح یاد شده است. اما در اعلامیه مشترک کابل و واشنگتن از حکومت جمهوری اسلامی کنونی که در رأس آن رییس جمهور غنی قرار دارد، حمایت شده و چیزی در مورد حکومت اسلامی پساتوافق صلح گفته نشده است. برای همین، طالبان تاکید دارند که توافقنامه صلح ماه فبروری باید اساس مذاکره قرار گیرد. هیئت گفتوگوکننده دولت با این دیدگاه طالبان مخالف است و در برابر آن اعلامیه مشترک کابل و واشنگتن را که در آن از جمهوریت و نظام کنونی دفاع شده، به پیش میکشد. اگر اعلامیه مشترک کابل به عنوان مبنای مذاکرات قرار گیرد و در صورت نتیجه دادن گفتوگوهای میانافغانی، همانگونه که حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار پس از آشتی با دولت، در نظام جمهوری و جامعه هضم شد، گروه طالبان نیز زیر سایه جمهوریت خواهند آمد. ولی، طالبان چنین نمیخواهند. آنان خواستار شکلگیری حکومت پساتوافق صلح هستند. حکومتی که در توافقنامه امریکا و طالبان به آن اشاره شده است. از همین خاطر، برای هر دو طرف این مورد بسیار مهم است و متضمن قدرت.
اختلاف دیگر، مبنا قرار گرفتن و نگرفتن فقه حنفی در صورت به وجود آمدن اختلاف شرعی در جریان مذاکرات صلح میانافغانی است. طالبان با نادیده گرفتن مذاهب دیگر در افغانستان، بر این تاکید دارند که در صورت بروز اختلاف شرعی در جریان مذاکرات، بر اساس فقه حنفی باید فیصله صورت گیرد. اما هیئت گفتوگوکننده دولت میگوید که نباید چنین شود. زیرا، در افغانستان پیروان چندین مذهب زیست دارند و نباید حقوق هیچ یک از آنان پامال شود. فقه حنفی برای طالبان و تبلیغ آن برای دولتهایی که طالبان را پشتیبانی میکنند بسیار مهم است. چند دولت از جمله عربستان سعودی که حاکمیت سیاه دوره طالبان را به رسمیت شناختند، صرف به خاطر این بود که این گروه پیرو فقه حنفی بودند. سلفیت و فقه حنفی با رویکرد تندروانه آن، بهترین ابزار برای گروههای تروریستی است. طالبان از بدو ظهورشان تا امروز از نشانی این فقه با رویکرد تندروانه آن، سربازگیری کرده و به سادهگی فتوای جهاد صادر کردهاند. به این لحاظ، حنفیت برای طالبان مهم است و متضمن هویت ایدئولوژیکشان میباشد.
با این همه، آنچه که در این میدان مردار بیارزش است و زیرپا میشود، حق و شعور مردم ستمدیده افغانستان است. حقیقت این است که نه طرزالعمل امریکایی به افغانستان صلح آورده میتواند و نه هم کارشیوهای که دولت بر آن تاکید دارد. صلحی که اساس آن نسخۀ تجویزشده از بیرون باشد، ناکام است. نسخۀ صلح واقعی باید بر اساس دردها و واقعیتهای جامعه افغانستان تدوین گردد. در غیر این صورت هرگونه تلاش در جهت صلحسازی به «افسانه سیزیف» میماند. به جای تاکید روی مبنا قرار دادن نسخۀ امریکایی صلح، بهتر بود که دردها، واقعیتها و خواستهای واقعی مردم افغانستان اساس کار و کارشیوه مذاکرات قرار میگرفت.