جادوی دموکراسی؛ دشمنان دیروز، دوستان امروز
این رهبران نه در گذشته و نه اکنون برنامهای برای حکومت داری و اداره یک کشور کثیرالقومی و جامعالمشکلات ندارند. سیاستورزی آنان بر اساس ضریب «نفع و ضرر» شخصی است. اگر منافع شخصی شان ایجاب کند، دوست هستند و اگر از آن عدول شود، به جان هم خواهند افتاد.
امروز رهبران برخی تکتهای انتخاباتی در خانه محمد کریم خلیلی یکی از بازوان اصلی تیم ثبات و همگرایی زیر یک سقف گرد هم آمده بودند تا در مورد مشکلات انتخاباتی، روند صلح و برخی مسایل دیگر رایزنی کنند. البته هرچه باشد، باید این نشستنها را در زیر یک سقف به عنوان آلترناتیفی در برابر قرار گرفتن در سنگر به فال نیک بگیریم. شاید این جادوی دموکراسی است که دشمنان دیروز را، زیر یک سقف جمع کرده است.
در جمع امروز از رادیکالترین دشمنان دیروز تا یک چهره کاملاً تکنوکرات زیر سقف محمد کریم خلیلی جمع شده بودند.
گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی و سنگردار چهارآسیاب، داکتر عبدالله عبدالله و صلاحالدین ربانی از دشمنان اصلی سنگردار چهارآسیاب، محمد کریم خلیلی و محمد محقق سنگرداران غرب کابل، انوارالحق احدی تکنوکرات افغانملتی، بابر فرهمند از نزدیکان «دوستم پاچا» و رحمتالله نبیل رییس پیشین امنیت ملی در این جمع حاضر بودند.
تنها میتوان رحمتالله نبیل را از سنخ دیگر دانست، شخصیتی که به حسن معاشرت و برائت از تبعیضات قومی معروف است و دست کم در جنگهای تنظیمی کابل دستی در کاسه نداشت. شخصیت رحمتالله نبیل به عنوان یک مدیر خوب در امنیت ملی و سیاستمدار خوشنام، بیشتر شبیه وصله ناجور در این جمع است.
حکمتیار: گلبدین حکمتیار به عنوان یک چهره رادیکال سالها علیه دولت اسلامی افغانستان به رهبری استاد ربانی، نظام جدید کشور به رهبری حامد کرزی و اشرف غنی جنگید. او با راکتپراکنی های کورکورانه کابل را برای کابلیان جهنم ساخت. مردم کابل به او لقب شایسته « قصاب کابل» را دادند. او پس از سالهای جنگ و گریز با هر نوع نظم و قانونی، سرانجام تسلیم نظام شد و اکنون در کابل زندگی میکند.
داکتر عبدالله: در جنگهای خونین دهه هفتاد کابل در برابر حکمتیار، خلیلی و محقق قرار داشت. چند بار نامزد انتخابات شده ولی هیچگاه نتوانست به قدرت برسد. او خیلی شیکپوش است ولی برخی همسنگران سابقش میگویند که «جبن سیاسی» دارد. «جام زهر نوشی» نیز در کارنامه سیاسی او به چشم میخورد.
صلاحالدین ربانی: بیشتر محصول نام پدر است تا تلاش و ممارست خویش. گاهی فکر میکنم اگر پسر استاد ربانی نبود، واقعاً چه کاره میخواست شود. چند سال وزیر امور خارجه بود و سرانجام هم با برباد دادن تمام سعی و تلاش جمعیت اسلامی برای گرفتن این وزارت، از آن کنار رفت.
محمد محقق: معروف به بذله گویی است. بیشتر به فکر خود و خانوادهاش است تا حزب و هواداران. او محبوبیت خود را زمانی که به جنبش تبسم برخورد کاملاً به نرخ روز کرد، در میان قومش از دست داد. یکی از چهرههای اصلی جنگ در دهه هفتاد بود. باری استاد اکبری او را متهم به در دادن آتش جنگ افشار کرده بود.
کریم خلیلی: به نظر میرسد که سیاستمداری محافظه کار است. در دوره حامد کرزی توانست خودش را در قدرت حفظ کند. او نیز یکی از چهرههای اصلی جنگهای دهه هفتاد است. در میان قشر شهر نشین جامعه هزاره هواداران بیشتر دارد.
بابر فرهمند: از نزدیکان جنرال دوستم است. هرچند در زمان جنگهای تنظیمی دهه هفتاد کوچک تر از آن بود که بتواند سهمی داشته باشد، ولی همین که نماینده جنرال دوستم است پس میتوان گفت که محصول آن وضعیت است.
انوارالحق احدی: در با سواد بودنش شک نکنید. خیلی خوب میتواند طرف را مجاب کند. تکنوکرات بوده و افغانملتی است. گرایشهای فاشیستی دارد و قومیت خودش را برتر از دیگران میداند. در یک مقاله که در مورد طالبان نوشته بود، سقوط دولت نجیب را زوال پشتونها خوانده است. او طالبان را جریانی برای احیای حاکمیت پشتونها میداند.
رحمتالله نبیل: یک چهر استثنا در جمع دشمنان دیروزی و دوستان امروز. نبیل جداً نباید در آنجا باشد. او سیاستمداری خوب است که در جایی بد قرار گرفته. سابقه تنظیمی ندارد و مدیر خوب است.
جدا از تمام مسایل، این رهبران دو چیز ندارند. برنامه برای حکومت داری و توان چالشآفرینی.
در جریان کمپاینهای انتخاباتی چه امسال و چه در دورههای قبلی، داکتر عبدالله هیچ برنامه برای حکومت داری ارائه نکرد. او بیشتر کلیگویی میکرد و چند «انشاءالله و ماشاءالله» میگفت و تریبون را ترک میکرد.
داکتر عبدالله در مناظرهای نیز که تیم حریف میدان را برایش خالی گذاشت، نتوانست طرحی برای حکومت داری ارائه کند، او فقط گفت که ما طرح و برنامه داریم و به زودی در دسترس رسانهها قرار میگیرد.
گلبدین حکمتیار نیز برنامه ندارد. او از یک «چیز» گنگ صحبت میکند- عدالت اسلامی. گویا تاکنون کشور با قوانین لاییک و سکولار اداره میشود که جناب آقای حکمتیار میخواهد قوانین اسلامی را اعمال کند.
این رهبران نه در گذشته و نه اکنون برنامهای برای حکومت داری و اداره یک کشور کثیرالقومی و جامعالمشکلات ندارند. سیاستورزی آنان بر اساس ضریب «نفع و ضرر» شخصی است. اگر منافع شخصی شان ایجاب کند، دوست هستند و اگر از آن عدول شود، به جان هم خواهد افتاد.
توان چالشآفرینی:
تظاهرات جمعه گذشته هوادران ثبات و همگرایی نشان داد که این رهبران دیگر حتا توان کشاندن مردم را به جاده نیز ندارند. در جمعه گذشته جادهها خالی بود و تمام رهبران این تیم نتوانستند ده هزار نفر را به جاده بیاورند.
در آینده نیز نمیتوانند کسی را به جاده آورده و حکومت را زیر فشار بگیرند.
گلبدین حکمتیار نیز که زمانی خودش را در هیئت یک پیر و مرشد مییافت. در انتخابات شرکت کرد و در حد یک نامزد درجه پنج سقوط نمود. از میزان رایی که او گرفته معلوم است که چند نفر به خاطرش به جاده خواهد آمد. حکمتیار به تمام معنی از جایگاه یک رهبر به درجه یک مامور تنزل کرده است.
گاهی با خود فکر میکنم دموکراسی عجب نظام خوبی است، میتواند دشمنان خونی و قسم خورده را هم زیر یک سقف جمع کند وبرای جنگیدن به آنها عوض اسلحه، زبان و تفکر هدیه بدهد.