جای خون در رگ است؛ نه در شیشه، نه در کف خیابان!
آدمهای امنیتی در انگلیس میگویند؛ طراحی حمله کار هندیهاست، برای راهاندازی یک جنگ نیابتی دیگر با پاکستان.
«میخل آنخل آستوریاس» کتابی دارد با «نام چشمهای باز بسته در گور»، اینگونه شروع میشود: «بیشرفها دارند ما را میکشند. ما همان مردم مانده در گور با چشمهای بازیم. خاک روی ما میریزند و هنوز چشمهای ما نگران مثل دو حلزون مرده میچرخد. از هر طرف، هر قدر ممکن بوده، برای کشتن ما کمر بستهاند. مهم نیست ما نام قاتل را چه بگذاریم، میدانیم همه، که اینها همه شان از ما نفرت دارند. همانطور که مردم کارولینا از سیاهها و بومیها…» همانطور که ما میدانیم چیزی به نام طالبان وجود ندارد، مردم چاربولک و چمتال مثلاً روزانه با حکومتند و شبانه طالبان. در همه جا همین است، من طالبی را میشناسم که مشاور رییس جمهور است و والی تعیین میکند. شب، خانهاش مقر فرماندهی طالبان است، من که میشناسم، رییس جمهور نمیشناسدش؟! امنیت ملی، نوار صوتی طالبان را بیرون داده، همیشه یک دقیقه بعد از فاجعه، اینها به نوار صوتی دسترسی پیدا میکنند! «خط نوشتم که خر کند خنده!».
من نوار صوتی دارم از فیلمساز، از نویسنده از وزیر که میگوید؛ ( میترسم عین جمله را بنویسم که تنور نفرت قومی بیش از این داغ نشود، خلاصه همین چیزهای این نوار، آرزوی مرگ گروههای قومی.).. یک عده مازوخیست دیگر میگویند چرا به دمب این رهبران میروند مردم؟! این حق مردم است که گاو را دارند باور در خدایی، یا نوح را باور ندارند از پی پیغمبری. وظیفه دولت، وظیفه امنیت، نگهبانی از جان و مال و ناموس مردم است. وظیفه خیلی ابتداییاش، برای همین دولتها ساخته شدهاند. نه برای توطئه و ارعاب و خودنمایی. آدمهای امنیتی در انگلیس میگویند؛ طراحی حمله کار هندیهاست، برای راهاندازی یک جنگ نیابتی دیگر با پاکستان. از این رهبران عن و تولوپ بیایند یک کمپنی امنیتی خارجی را مامور کنند که تحقیق کند، تحقیق دولت که خودش برای هند سینه میزند و هیچ کدام از هزار تحقیقش به جایی نرسیده به چه دردی می خورد؟
با وقاحت میگویند سربازان قهرمان قطعات خاص جان باخته، تروریستها را کشتند. چرا باید این جوانها هر روز کشته شوند، به خاطر ضعف امنیتی. چرا همیشه تروریست زنده نمیماند که بگوید!
من به خانوادههای عزادار تسلیت میگویم اما چقدر باید ما هر روز، تسلیت بگوییم!