این روزها که سخن از تجدید ساختار تشکیلاتی حزب جمعیت اسلامی، بر سر زبانهاست، برخیها هم موضوع قدرت و ضعف جمعیت و ادامه مسیر سیاسی این حزب را به بحث و واکاوی گرفتهاند. خیلیها اکنون جمعیت اسلامی را یک حزب فعال در عرصه سیاسی کشور میدانند و عدهای دیگر نیز آن را جریانی رو به انزوا و فروپاشی قلمداد میکنند.
اما واقعیت اینست که حزب جمعیت اسلامی بعنوان یکی از احزاب پرقدرت و بانفوذ در کشور مطرح است که بیشتر از نیم قرن است در عرصه سیاست و اجتماع، نقش تعیینکننده داشته است. با آنهم، اکنون این جریان از وجود برخی عوامل و موانع رنج میبرد که تا حدی زیاد معادله را به ضرر آن رقم زده است:
ـ در نتیجه عملکردهای نسنجیده جمعی از سران جمعیت، اکنون این حزب تا حد زیادی در دامن تفکرات قومی، منطقوی و مذهبی سقوط کرده است. جمعیت که روزی و روزگارانی فراتر از مذهب و قوم، نقش بازی میکرد و شعاع وجودیاش، از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب کشور را در بر میگرفت، اینک اما جای خالی شماری از اقوام و مذاهب، خلای بزرگی را در بدنهی آن به میان آورده است. در حال حاضر، چهرههای شاخص و ریشهدار از درون اقوام غیر تاجیک و نیز مذهب تشیع در آن کمتر به چشم میخورند.
ـ احمد شاه مسعود و مارشال محمد قسیم فهیم، دو استوانه بزرگ سیاسی و مبارزاتی حزب جمعیت بودند، که حالا هر دو خانواده با بیمهری برخی از اراکین جمعیت روبهرو اند. احمد مسعود، پسر احمد شاه مسعود و ادیب فهیم، پسر مارشال محمد قسیم فهیم، جایشان در ساختار و شورای رهبری جمعیت خالی است. دور نگهداشتن چنین افراد از جمعیت، مسیر سیاسی را برای دیگر سران این جریان نیز تا اندازهای دشوار میسازد.
ـ اختلافات میان شخصیتهای بلندپایه جمعیت، یکی دیگر از نقدهایی است که بر این حزب وارد است. صلاحالدین ربانی، عطا محمد نور، داکتر عبدالله، محمد اسماعیل خان، احمد ضیا مسعود، داكتر احمد مشاهد( يكي از استوانههاي جمعيت در شمالشرق) و سایر چهرههای برجسته این جریان نتوانستهاند در این مقطع حساس، اختلافاتشان را کنار بگذارند و به صورت یکدست و منسجم عمل کنند. آنها تحت تأثیر جو موجود سیاسی، فقط کوشیده اند یکی نقش دیگری را کمرنگ سازند؛ چنانکه دیده میشود از چندی بدینسو، این چهرهها به جای پرداختن به قضایای مهم سیاسی و روی دست گرفتن یک راه حل مشترک برای مهار پلانهای پیچیده که در برابر شان قد راست کرده است، سرگرم رقابتهای منفی با یگدیگر اند. دامنه اختلافات سران جمعیت، اکنون بیش از هر زمانی زیادتر شده است. عبدالله عبدالله، رییس اجرایی حکومت، از رده جمعیت و شورای رهبری آن خارج شده و داکتر احمد مشاهد نیز از حلقه بیرون افتاده است.
از جانب دیگر، سران جمعیت بیش از آنکه به فکر برونرفت از وضعیت کنونی باشند، بیشتر سرگرم بازیهای خُرد و ریزی هستند که همینها در واقع بیشتر زمینهساز سقوط شان شده است. برخی از سران جمعیت، به صورت فصلی و موسمی به این جریان میپیوندند. بعنوان نمونه، احمدضیا مسعود، در کارزار انتخابات پیشین ریاستجمهوری، با آنکه معاون حزب جمعیت بود، اما برخلاف تصمیم جمعی و عرف حزبی، راهش را به نفع محمد اشرف غنی کج کرد.
از سویی هم، تلاشها برای ایجاد همسویی و انسجام میان جمعیتیها نیز که از سوی عطا محمد نور به کار گرفته شد، با سنگاندازیهای عدهای سبوتاژ شد. آقای نور در چندین فرصت تلاش به خرج داد و امکانات زیادی را به مصرف گرفت تا با ایجاد یک محوریت کارا و همهشمول و از رهگذر تشکیل کنگره حزب، جمعیت را جان تازهای ببخشد. او باری در یکی از مجالس خطاب به شماری از سران جمعیت گفته بود که «کدام تان میتوانید واقعاً جمعیت را رهبری کنید، که من مثل یک سرباز در کنار تان قرار بگیرم.» به هر ترتیب، کوششهای آقای نور هم بینتیجه ماند و چند دستگی همچنان در این حزب باپرجاست…
با اینهمه، به نظر میرسد اکنون حزب جمعیت اسلامی، نیازمند یک «طرح نو» است که بتواند با قدرت و صلابت و با انسجام و برنامهریری، راه طولانی و اما دشوار سیاسیاش را با قدرت و تاثیرگذاری بیشتر به پیش ببرد. جمعیت زمانی میتواند در کارزار سیاسی کشور، همانند گذشتهها نقش فعال و ارزندهاش را ایفا کند که در قدم اول سران این حزب، منافع شخصی را نسبت به منافع جمعی- حزبی ترجیح ندهند و در گام بعدی، تلاش جدی صورت گیرد تا همه نیروها و ظرفیتهایی که میتوانند در قالب این جریان سیاسی برای رسیدن به یک فردای بهتر، دست به کار شوند، در ساختار جمعیت جای داشته باشند.
امین احمدی- خبرگزاری دید