جمهوری خراسان
اگر افغانستان و افغانی بیشرمی و فزونطلبی و بدعت نیست، خراسان و خراسانی و «خاوراندیشی» بهیقین شرم و بدعت و فزونخواهی نخواهد بود.
گذر از بُنبست کنونی بدون تغییر صورت مسئله ممکن نخواهد بود. طرح مسئله این سبک که «همهافغان/افغانستانی» هستیم و اعطای حق را در سطح توزیعِ چوکیها مطرح کنیم، گمراهکننده است؛ زیرا حتا در تصور قوم حاکم نیز اکثریتِ مردم این سرزمین افغان/ افغانستان نیستند. صورتهای مختلف حکومتداری و نظامِ سیاسی در درون این چارچوبِ عقیم فقط به تشدید فجایع و پسرفت مضاعف منجر شدهاند. دلیلش هم روشن است. از نظام شاهی و جمهوری داوودخانی گرفته تا حکومتِ کمونیستی و ساختارسیاسی کنونی، جسد حاکمان در کابل بوده است و روح و قلبِ شان در تسخیر یاغیان و شورشیان علیه حکومتِ مرکزی. کابلیها و شمالیها و مرکز و غربِ افغانستان از نظر آنها افغانستان نیستند. در روز روشن چراغ ذاتگرایی به دستگرفتند تا در مناطق قبیلهنشین و مرزهای پاکستان افغان اصیل و یافتنشدنی شان را پیدا کنند.
گذشته از این که مفهوم «افغانیت» و «افغان» برساختهای تاریخی متأخرند و قبایل چون غلجاییها، خلجها و ترکهای افغان شدهاند، طرح بدیل افغانستان جامع، دقیق و هوشمندانه باشد. اگر واقعیتهای تاریخی و تحولاتِ جغرافیایی را پایه قرار دهیم، «خراسان» یک بدیل هوشمندانه است و با واقعیتهای تاریخی، زبانی و تکثر فرهنگی این منطقه همخوانی دارد. صورتبندی مسئله در قالب دو واحدسیاسی خراسان و افغانستانِ جداگانه میتواند سمت و سوی تحولاتِ تاریخی را روشن ساخته و مردم و نیروهای امنیتی را از سردرگمی نجات دهد. دلیلِ موفقیتِ طالبان این است که آنها هدفِ فتح سرزمینی دارند و برای یک واحد سیاسی مشخص میجنگند. مخالفین طالبان اما سر درگماند. نه تعلق عاطفی به افغان و افغانستان داردند و نه واحدسیاسی بدیلِ تعریف شده. تمام زد و بندهای شان در چوکی و معاش خلاصه شده است.
خراسان در عینِ حالی که معنای تاریخی و فرهنگی عمیق دارد، از نظر قومی خنثاست. در این نام امید روشنی میدرخشد. معنای تباری و زبانی و مذهبی ندارد. تداعیگر خورشید آسمانی است که نورش را بر همهگان یکسان عرضه میکند و عظیمترین سیارههای عالم به دور آن میچرخند. برای شرح و توضیح آن لازم نیست سرگذشتِ قوم خاص را مبنا قرار دهیم. از نظر ترکیب زبان نیز قشنگ و خوشنماست. نام سرزمین من «خراسان» است و من «خراسانیام» معنا و مفهوم خوشآیند دارد. مهمتر از همه این یک دال تاریخی و فرهنگی بد نام نیست. با ترور و دهشت و انتحار پیوند ندارد. وقتی خودت را به کسی معرفی کنی که من «خراسانیام» از تو نمیترسد. فرار نمیکند. هزاران فکر و تصور بد در کلهاش رژه نمیرود. ساختار سیاسی این واحد جدید میتواند «جمهوری» باشد و نام حکومت «جمهوری خراسان» باشد.
مسلماً تشکیل این واحد سیاسی بدون مشکلات نیست ولی اقتضای وضعیت همین است و مشکلات در قالب ساختارسیاسی افغانستان قابل حل نیست. بههیچ تردیدی با طرح حقخواهی از این زاویه آخرین ضربه بر پیکر بیرمق افغانستان، که در واقع کشور نیست، یک انتحاری در حالِ انفجار است، فرود خواهد آمد. منازعات از سطح چوکی و انتخاباتهای تقلبی به سطح دعوای سرزمینی و عدالت و برابری از سطح تکدیگری در سطح تصمیمگیری ارتقا خواهد یافت. تشکیل واحدسیاسی مستقل نباید تابو و غیر معمول تلقی شود. مردم پشتو زبان نیز حق دارند پشتونستان یا افغانستان خود را داشته باشند و هر شکل و ساختار سیاسی را که دوست دارند تشکیل دهند. تصور هم نکنند که تشکیل واحدسیاسی جدید تهدید تمامیتِ ارضی است؛ زیرا سرزمینها و واحدهای سیاسی خیالی ارزشمندتر از جان آدمی نیست. هیچ کسی مالک کل زمین نیست. داشتن هویت اجتماعی و قلمرو و «افغان» نبودن بدیهیترین حق هر انسانی است. مهمتر از همه این که افغانستان و افغانیت برای آن دسته از پشتونهایی که هنوز در ساختارکاذبِ افغانیت استحاله نشدهاند، نیز خستهکننده است و حتا آن را شرم میدانند. خراسانِ تاریخی قلمرو فرهنگها، اقوام و زبانهای بسیار بوده است. با تشکیل واحد سیاسی به نام خراسان که هویت غیر تباری و فراگیراست آنها نیز با هویت بدنام افغانیت وداع خواهند گفت. طرح واحدهای سیاسی جداگانه به نام افغانستان و خراسان باید هرچه زودتر و پیش از آنکه ارگ کل این سرزمین را به طالبان تحویل دهد آغاز شود. فردا دیر است. از زمانکشی فقط تمامیتخواهان سود میبرند. برای افراد بسیاری خیالانگیز است که روی تذکرهشان «جمهوری خراسان» نوشته شود، هویت سیاسیاش «خراسانی» و بهجای «افغانیها/افاغنه»، «خراسانیان» خوانده شوند. با این هویت در مرزهای سیاسی و میدانهای هوایی جهان دیگر مشکوک و تروریست نخواهند بود. همهچیز بستگی به یک گام بلند و جدی دارد. اگر افغانستان و افغانی بیشرمی و فزونطلبی و بدعت نیست، خراسان و خراسانی و «خاوراندیشی» بهیقین شرم و بدعت و فزونخواهی نخواهد بود.
صفحه اسد بودا