جنرال طاقت، رییس جمهور پنهان افغانستان
در حقیقت، پادشاه پنهان افغانستان جنرال طاقت است و اهل سیاست باید با او مذاکره کنند، کلید طالبان و داعش هم در جیب اوست، هماهنگی آنها در کابل هم در ید بیضای یارانش و فرمان، فرمان اوست که در ارگ «چهاراسپه» میراند.
جنرال طاقت همان کسی است که تئوری معروف تاجیکها به تاجیکستان، ازبیکها به ازبیکستان و هزارهها به گورستان را مطرح کرده و به شدت مورد نقد و نفرت گروههای مختلف مردم افغانستان قرار گرفته است، او و همدم معروفش آقای اسماعیل یون که شوونیستهای پشتونگرا او را «استاد یون» میگویند، طراح تصفیه قومی و پشتونیزهسازی افغانستاناند، مردم هر دوی آنها را به عنوان عوامل نفوذی دستگاه استخبارات دشمن برای تفرقهافکنی در میان اقوام افغانستان میدانند. چند وقت قبل، آنها یک تظاهرات پنجاه نفره را در میدان «پشتونستان» یا فواره بیآب، به راه انداختند و ضمن فحاشیهای بیشمار به والی قدرتمند بلخ و «گلمرجان» خواندن داکتر عبدالله و تکرار فحاشی به باقی اقوام، خواستار درج «اسلامیت» و «افغانیت» در شناسنامههای برقی شدند، چهار شعار عمده آنها این بود:
«افغانیت غوارو
اسلامیت غواروو
عطا محمد نغواروو
مرگ به گل مرجان»
اکرم اخپلواک، مشاور رییس جمهور با عجله به نزد رییس جمهور رفت که ملت قیام کرده است، ملت مورد نظر آنها همین پنجاه اوباش فحاش قلاش بود و رییس جمهور فوراً پروسه شناسنامهها را معطل کرد. این بازی موش و گربه، سالهاست در وطن جریان دارد. ملتی پنجاه نفره از اوباشان، همان مشتی رندست که جناب بیهقی در کتاب مستطاب «تاریخ بیهقی» روایت کرده است. در داستان «حسنک وزیر»، وقتی این وزیر فرزانه و مردمدار را میخواستند اعدام کنند و با سنگ بزنند، همه به جای سنگ زدن میگریستند. آنها مشتی رند را سیم دادند که بر او سنگ بزنند. سیم، یعنی پول نقره، پول بیارزش به جای طلا و رند یعنی آدم بیارزش و کلاش. این قصه از هزار سال قبل در حافظه فرهنگی ما باقیست. حکومتهای پوشالی و ضعیف، مرید و دست به دامان گروهی کلاش اوباش میباشند. این اوباشها، ملت واقعی آنهاست.
اکرم خپلواک همان «خواجه بوسهل زوزنی» است که علیرغم ادیبیت وفضل، شرارت و زعارتی در طبع او موکد آمده بوده است، این اوست که عروسکگردان این ملت پنجاه نفره اوباش فحاش است و این اوست که رییس جمهور را به چاه میاندازد؛ هربار با خبرچینی از ملتی فرضی.
هر چهار خواسته آن «ملت» به سرکردگی جنرال طاقت و معاونت یون، عملی شده است. رییس جمهور علیرغم اصرار پارلمان و مردم و انجمنهای فرهنگی و نخبگان، توزیع تذکرهها را با «افغانیت» شروع کرده، «اسلامیت» هم که از تاج مُلوک آشکارست، «اسلامیت» مورد نظر جواسیس استخبارات دشمن، همین تاج مُلوک، مشاور ورزشی رییس جمهور است که به ورزشکاران زن و خانوادههایشان لعنت میفرستد و آرزوی مرگ میکند.
داکتر عبدالله هم که به زوال رسیده است، مردن تدریجی عبدالله در ذهن و دل طرفدارانش، به خواست آنان محقق شده و والی بلخ را هم که نمیخواستند، رییس جمهور «حکم ناچلی» برای برکناریاش داده. در حقیقت، پادشاه پنهان افغانستان جنرال طاقت(واحد طاقت از حزبیهای جناح خلق) است و اهل سیاست باید با او مذاکره کنند، کلید طالبان و داعش هم در جیب اوست، هماهنگی آنها در کابل هم در ید بیضای یارانش و فرمان، فرمان اوست که در ارگ «چهاراسپه» میراند. من نگران آقای رییس جمهورم که با آنهمه دانش و آرزو در «چاه زنخدان»( از تعبیرات ادب کهن فارسی) کسی اسیرست که از آن، برآمدن دشوار و در آن ماندن، تباهی هر روزه است.
فيصل يقين