اگر امریکا واقعاً کدام استراتژی در افغانستان داشته باشد، به نظر میرسد در جنگ طاقتفرسایی به اندازه کافی طولانی و خوب مبارزه کند تا تهدیدات به میزانی برسد که نیروهای افغانستان بتوانند توافق صلح را بپذیرند و یا بتوانند اداره کنند تا امریکا خارج شود
در ابتدا، همه اینها مانند یک پیروزی درخشان نظامی و اعتباربخشی به روش جدید مبارزه و بردن جنگهای مدرن دونالد رامسفلد وزیر دفاع امریکا به نظر میرسید.
کمتر از یک ماه پس از حملات ۱۱ سپتمبر که با تحریک حل و فصل ملت، سرانجام «جنگ جهانی علیه تروریزم» را به راه انداخت. رامسفلد پشت تریبیون سالون نشستهای پنتاگون در کنار جنرال «ریچارد میرز» رییس ستاد مشترک شروع عملیات جنگی را اعلام کرد.
بعد از ظهر یکشنبه، ۷ اکتوبر ۲۰۰۱ میلادی رامسفلد اهداف اولیه حملات علیه طالبان و تروریستهای القاعده را که آنها در آنجا پناه گرفته بودند، مشخص کرد.
رامسفلد اعلام کرد:« مبارزه علیه تروریزم گسترده و پایدار خواهد بود و ما از هر عنصر نفوذ و قدرت امریکا استفاده خواهیم کرد.»
این طرح «نبرد با تروریستهایی» بود که هزاران امریکایی را کشته و نه تنها ایالات متحده بلکه کل جهان را تهدید میکرد.
عقل متعارف در مورد جنگ در آن زمان به عنوان «دکترین پاول» شناخته شده بود که به خاطر جنرال «کالین پاول» رییس اسبق ستاد مشترک نامگذاری شده بود؛ کسی که استفاده از «نیروی قاطع» برای غلبه بر هر دشمن و اطمینان از پیروزی سریع حمایت میکرد.
اما رامسفلد ایدههای دیگری داشت و به فرماندهانش فشار میآورد تا از تعداد کم، تقریبا ۱ هزار نیروی عملیات ویژه امریکایی استفاده کنند و با نیروهای (دولت اسلامی مجاهدین)( نویسنده در این جا مجاهدین را شبه نظامیان سی آی ای خوانده است و گویا اشاره دارد به زمان جهاد که امریکا با مجاهدین علیه شوروی همکاری میکرد) – دشمنان تاریخی طالبان – متحد شوند تا با آماده سازی نیروهای بومی همراه با حملات دقیق هوایی، طالبان را سرکوب کنند.
رامسفلد در خاطرات ۲۰۱۱ تحت عنوان «شناخته و ناشناخته» نوشته است:« سرزمین خیلی سریعتر از آنچه ما فکر میکردیم به دست همپیمانان افغانستانی ما سقوط کرد. در اوایل ماه دسمبر، دو ماه پس از شروع عملیات نظامی مان، طالبان از تمام شهرهای بزرگ افغانستان عقب رانده شدهاند.»
سرخوش از موفقیت، رامسفلد به سوال روزنامه نیویارک تایمز که پرسید آیا افغانستان ممکن است به یک ویتنام دیگر تبدیل شود، «یک بنبست دیگر در آن سوی جهان»، پوزخند زد.
درست سه هفته بعد از جنگ، این روزنامه در صفحه نخست خود نوشت:« مانند یک وهم ناخواسته از یک گذشته ناخوشایند، «باتلاق» واژه بدشگون تمام مکالمات مقامات دولتی و دانشجویان سیاست خارجی را در داخل و خارج از کشور شکار میکند.»
اما با پیشرفت واپسنگری به این مسئله، استراتژی «رد پای سبک» رامسفلد در طول سالها از سوی تحلیلگران نظامی با انتقاد مواجه شد که استدلال میکردند خودداری وی برای افزایش شمار سربازان امریکایی نخست به «اسامه بن لادن» اجازه داد تا فرار کند و در نهایت به بازگشت دوباره طالبان کمک کرد.
«مکس بوت» که یک تاریخدان است در بازنویسی خاطرات رامسفلد نوشته است:« وقتی آنها (طالبان) حملات تهاجمی خود را در سال ۲۰۰۶ آغاز کردند، دریافتند نیروی موثری سر راهشان نیست.»
دولتهای رییس جمهور جورج دبلیو بوش و باراک اوباما هر دو تلاش کردهاند ایالات متحده را از افغانستان خارج کنند، زمانی که نیروهای افغانستان حدود ۳۶ هزار نفر در سال ۲۰۰۶ میلادی و حدود ۳۰۰ هزار نفر تا امروز میرسید، در حالی که نیروهای ایالات متحده رو به کاهش بود.
سال گذشته، رییس جمهور ترامپ که میخواست افغانستان را ترک کند، توسط مشاورانش متقاعد شد که خروج ناگهانی، بیاحترامی به نیروهای امریکایی است که در آنجا کشته شدهاند خواهد بود و تنها گذاشتن دولت شکست خوردهای که بار دیگر ممکن به سرزمین تروریستها تبدیل شود، درست نخواهد بود.
ترامپ در یک سخنرانی در اگست ۲۰۱۷ گفت:« خروج شتابزده باعث ایجاد خلاء برای تروریستها از جمله گروه «داعش» و «القاعده» خواهد شد، درست همانطور که بلافاصله قبل از ۱۱ سپتمبر اتفاق افتاد.»
وی در این بیانیه اعلام کرد که سیاست جدید با افزایش تعداد مشاوران نظامی ایالات متحده و با حملات هوایی بالای طالبان اراده این گروه را شکسته، تا مجبور شود یک معاهده صلح را امضا کند.
همین هفته گذشته، فرمانده بلندپایه ایالات متحده برای منطقه اصرار بر این داشت که علیرغم «تابستان سخت و خونین» و فقدان دستاوردهای قابل توجه در میدان جنگ، سیاست ترامپ موفق است.
جنرال جوزف ووتل رییس فرماندهی مرکزی ایالات متحده، روز پنجشنبه به خبرنگاران در پنتاگون گفت: «این استراتژی صحیح است و کار میکند، در حالی که استراتژی غیرقابل دفاع طالبان این است که منتظر بماند تا ما بیرون شویم.»
جنرال ووتل همچنان گفت:« طعم صلح و مصالحه پس از آتشبس تابستان امسال همچنان قوی است و ما به ابتکارات آشتی ملی در سراسر کشور ادامه خواهیم داد. در حالی که تصدیق میکند، یک مبارزه پرچالش با همکاری شرکای منطقهای و بینالمللی برای اعمال فشار نظامی به طالبان هنوز باقی مانده تا آنها را متقاعد کند، مصالحه تنها راه پیش رو است.»
اما چنانچه این جنگ، روز یکشنبه وارد هژدهمین سال خود میشود، بُنبست هنوز هم باقی است.
«انتونی کوردزمن» در یک تحلیل اخیر برای مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی نوشته است:« اگر امریکا واقعاً کدام استراتژی در افغانستان داشته باشد، به نظر میرسد در جنگ طاقتفرسایی به اندازه کافی طولانی و خوب مبارزه کند تا تهدیدات به میزانی برسد که نیروهای افغانستان بتوانند توافق صلح را بپذیرند و یا بتوانند اداره کنند تا امریکا خارج شود.»
کوردزمن نوشته است:« حتی با هزینههای مستقیم که اکنون احتمالاً به بیش از یک تریلیون دالر میرسد و با بیش از ۲۲۰۰ نفر کشته و بیش از ۲۰ هزار زخمی، تعهدات ایالات متحده به همان اندازه باز است. این یک پیروزی حسی از امید به تجربه است.»
«استفان بیدل» استاد دانشگاه کولمبیا در امور بینالملل میگوید:« درس از افغانستان ممکن این باشد که بهترین چانس برای جلوگیری از یک جنگ طولانی و سنگین در آغاز آن است.»
وی میافزاید:« اگر ایالات متحده در سال ۲۰۰۲ میلادی قدرت را با طالبان تقسیم میکرد؛ آن زمان که ما قوی بودیم و آنها ضعیف، احتمالاً معامله بهتری نسبت به حال که ۱۷ سال از آن گذشته، میداشتیم.»
«بیدل» همچنان میگوید که راه دیگری هم است و آن اینکه مبارزه با هراسافکنان غیرممکن نیست، اما گران است و طول میکشد تا به موفقیت برسیم مگر این که خوش چانس باشیم.
وی ادامه میدهد:« اگر شما مایل به سرمایهگذاری کامل نیستید، پس با نیمی از اقدامات شما معمولاً کمتر از نصف به دست خواهید آورد.»
منبع: واشنگتن اگزمینر
برگردان: طاهر مجاب