جنگ اوکراین دقیقاً شبیه تجاوز امریکا به ویتنام، افغانستان و عراق است
واشنگتن بارها با انتظارات غیر واقع بینانه و پر سر و صدا، با دست بالا گرفتن تواناییهای خود و دست کم گرفتن طرف مقابل و با این ادعا که بیش از آنکه منفور باشد محبوب است، دخالت های نظامی خود را کلید زد
گیدئون رُز
فارن افرز
ولادیمیر پوتین رییس جمهور روسیه خود را متقاعد کرد که میتواند به راحتی و به سرعت هرگونه مقاومتی از سوی اوکراین را در هم بشکند، از سربازان روس به عنوان نیروهای آزادی بخش به گرمی استقبال میشود و میتواند دولت دست نشانده خودش را برای حفظ منافع روسیه در اوکراین بر سرکار بیاورد. روسیه حالا به جای اینکه معقولانه مسیر جنگ را وارونه کند مانند خرس زخم خورده و افتاده در باتلاق فریاد میزند.
اشتباه پوتین نه تنها تکرار تجربیات تلخ شوروی در افغانستان بلکه تکرار سیاستهای امنیت ملی ایالات متحده در چند دهه اخیر نیز هست. مانند جنگهایی که امریکا در ویتنام، افغانستان و عراق به راه انداخت. واشنگتن بارها با انتظارات غیر واقع بینانه و پر سر و صدا، با دست بالا گرفتن تواناییهای خود و دست کم گرفتن طرف مقابل و با این ادعا که بیش از آنکه منفور باشد محبوب است، دخالت های نظامی خود را کلید زد و هر بار پس از آنکه با واقعیتها روبرو شد بیش از آنکه تصمیم به معکوس کردن مسیر بگیرد بر راه رفته خود اصرار ورزید.
اگر واشنگتن اوکراین را مانند ویتنام، افغانستان و عراق ببیند باید روسیه را نیز در نقش قدیم خود تصور کند. این تصویر سازی به سیاستمداران امریکایی کمک میکند تا با روسیه همذات پنداری کرده و به میز گفت وگو نزدیک شوند. پوتین واقعاً یک خطای محاسباتی را مرتکب شد و اکنون خود را در موقعیتی بد با گزینههایی اندک میبیند. شکست یا بن بست شرط لازم برای عقب نشینی روسیه است اما همانطور که امریکاییها آموختهاند ممکن است زمان زیادی طول بکشد تا یک قدرت بزرگ این واقعیت را بپذیرد. در این میان، تحقیر تنها خروج از منطقه را برای آن قدرت بزرگ سختتر میکند نه آسان تر. بنابراین واشنگتن باید تماس خود با روسیه را حفظ و راهبردهای خروج را پیشنهاد کند.
برخلاف زمانی که ایالات متحده مهاجم بود و با خیال خوش اوضاع را خوب تصور میکرد حالا دولت جو بایدن از حقیقت به عنوان سلاح استفاده میکند، اطلاعات دقیقی را منتشر و به صداقت خود احترام میگذارد.
یکی از جنبههای شوک آور جنگ اوکراین این است که کدام احمقی، بدون برنامه به یک کشور حمله میکند؟ این سختترین درس برای واشنگتن است که ورود به جنگهای بیبرنامه را به یک سرگرمی ملی تبدیل کرده بود. این مشکل دست کم یک راه حل ساده دارد. برنامهریزی جنگ را با یک چشم انداز قابل قبول از یک وضعیت پایدار پس از جنگ آغاز کنید. پایان جنگ را نقطه شروع استدلال خود قرار دهید. بنابراین هیچ راهی وجود ندارد که شما از فکر کردن به آن اجتناب کنید یا این که آن را هر طور که می خواهید به پیش برانید.
آخرین درسی که امریکاییها به خوبی آن را درک کردند اینکه: علیه ملی گرایی شرط بندی نکنید. آنها که در زمین خود با خارجیها میجنگند انگیزه بالایی دارند.
نظریه پرداز بزرگ نظامی «کارل فون کلاوس فیتز» میگوید: «بیشینه استفاده از زور به هیچ وجه با استفاده همزمان از عقل ناسازگار نیست». ممکن است ناسازگار نباشد، اما در عمل این ترکیب بسیار نادر است. اگر نمیتوانید داستان قانع کنندهای از چگونگی پایان خوب یک جنگ بگویید، از ابتدا آن را شروع نکنید.