حکومت افغانستان نمیتواند به تنهایی با طالبان صلح کند
سناریوی ایدهآل حکومت برای طالبان این خواهد بود که به طور مستقیم با آن گفتوگو کند. حکومت معتقد است که یک نظام وجود دارد و انحصار شرعی را برای استفاده از قدرت نیز دارد که طالبان باید آن را بپذیرد.
برای بسیاری مردم افغانستان، روزی که کشورشان از هرگونه نیروی خارجی آزاد باشد، روز جشن گرفتن خواهد بود و مهمتر از آن، دستیابی به صلح باعزت است. این دو هدف به گونه تنگاتنگ به هم مرتبط است و تحقق آنها به نظر میرسد نسبت به هر زمان دیگری، نزدیکتر شده است. اعلام خروج نیروها از افغانستان توسط دولت امریکا و برگزاری مذاکرات مستقیم با طالبان، شتاب بیشتری به این امر داده است. در همین حال، گفتوگوهای بینالافغانی بین تعدادی از سیاستمداران افغانستان و طالبان آغاز شده است. این دو مسیر، امریکا – طالبان و افغان – افغان، هردو مکمل یکدیگر است. اگرچه، هیچ یک از آنها نمیتواند بدون حضور نمایندگان تمام مردم افغانستان و حکومت افغانستان، به طور واقعی موفق شود.
دولت رییس جمهور اشرف غنی اکثریت سیاستمداران افغانستان را به حاشیه برده است، زیرا آنها را در تصمیمگیریهای مهم سیاسی سهیم نکرده و در بهبود وضعیت امنیتی و اقتصادی کشور نیز ناکام بوده است. به همین صورت، وضعیت امنیتی رو به وخامت رفت و از زمانی که غنی قدرت را به دست گرفت، بیش از ۴۵ هزار پرسونل امنیتی کشته شد.
من در مذاکرات بینالافغانی در ماه فبروری در مسکو شرکت کردم. (برخی مقامات حکومت افغانستان نیز به طور شخصی در این نشست اشتراک کردند.) تصمیم گرفتن برای شرکت در این نشست، کار آسانی نبود. انتقادهای از دولت گرفته تا اقشار جامعه مدنی، به شمول زنان و بعضی جوانان نسبت به مفهوم این نشست مطرح شد، به خصوص در عدم حضور حکومت. با این وجود، در توازن مذاکرات مسکو از یک مرحله سفر طولانی به سوی صلح نمایندگی کرد.
فرصت نشستن رو در رو با طالبان و کار برای آینده مشترک نباید از دست رود.
گفتوگوهای مانند این تازه نیست، اما هرگز در این سطح برگزار نشده بود. بیانیه مشترک که در ختم این مذاکرات صادر شد، اصول مهمی را شامل میشود، به شمول احترام به قانون اساسی کشور و تضمین حقوق شهروندان افغانستان – زن و مرد به طور یکسان. توافق بر سر خروج نیروهای خارجی نیز تأیید میکند که گروه طالبان در مسئله خروج نیروهای خارجی انحصار ندارد. با این حال، مسائل جدی باقی مانده که در نشست بعدی میان سیاستمداران افغانستان، بزرگان قبیله، نمایندگان زنان و جوانان و طالبان بحث خواهد شد. این ملاقات قرار است در اواسط ماه اپریل در قطر برگزار گردد.
سیاستمداران و بازیگران کلیدی که در گفتوگوهای بینالافغانی دخیل اند، باید خیلی محتاط باشند و از تبدیل مذاکرات صلح به یک بازی سیاسی «مجموع-سفر» برای خودشان اجتناب کنند. مردم افغانستان باید نتایج آن را در زندگی روزمره خود ببینند و در حفظ دستاوردهای ۱۸ سال گذشته نقش داشته باشند.
تصمیمات دشوار، از جمله در مورد آینده قانون اساسی افغانستان و نقش رهبران طالبان، به اضافه تضمین حفاظت از حقوق مدنی، برای حل و فصل سیاسی لازم است.
سه سناریوی احتمالی وجود دارد. سناریوی ایدهآل حکومت برای طالبان این خواهد بود که به طور مستقیم با آن گفتوگو کند. حکومت معتقد است که یک نظام وجود دارد و انحصار شرعی را برای استفاده از قدرت نیز دارد که طالبان باید آن را بپذیرد. حکومت در سال ۲۰۱۶ یک معاهده صلح را با حزب اسلامی امضا کرد. گرچه طیف وسیعی طالبان را با توجه به اندازه و نفوذ آن، نمیتوان با حزب اسلامی مقایسه کرد، حزب اسلامی بسیاری از باورهای طالبان را در خود دارد و با حکومت افغانستان جنگیده است. امروز، حکومت هنوز از روند میانجیگری مشابه با طالبان مستقر در کابل حمایت میکند که غیر واقعی پنداشته میشود.
از سوی دیگر، طالبان هیچ علاقه به مذاکرات با حکومت فعلی که آن را نامشروع میداند، نشان نداده است. استدلال آنها این است که بیش از ۵۰ درصد خاک کشور را تحت کنترول دارد. به گفته آنها، این امر به آنها اجازه می دهد تا مرکز قدرت باشند و از تمام دیگر بازیگران دعوت میکنند تا به آنها بپیوندند. آنها احساس میکنند که مشارکت اخیر آنها با ایالات متحده و دیگر بازیگران بینالمللی نیز با آنها این قدرت سیاسی را داده است. نشانههای واشنگتن از خروج احتمالی نیروها، روحیه و اعتماد به نفس آنها را بیشتر افزایش داده است. با آن که طالبان آشکارا گفتهاند که به دنبال تحکیم قدرت نیستند، اما به طور ایدهآل از مردم میخواهند تا برای تشکیل دولت بعدی از طریق حل و فصل سیاسی به آنها بپیوندند.
این امر در نشست مسکو کاملاً مشهود بود، جایی که حدود ۵۰ نخبه برجسته افغانستان با ۱۵ عضو طالبان ملاقات کرد و به آنها مشروعیت سیاسی بیشتری داد. نشستن دور یک میز با اعضای ارشد طالبان نه تنها با مقامات امریکایی، بلکه با برخی سیاستمداران برجسته افغانستان، اتوریته رسمی باد آورده به این جنبش داد.
سناریوی سوم و همانی که چانس پیروزی بیشتر دارد، این است که حکومت و نمایندگان رهبران سیاسی افغانستان و حتی اپوزسیون غنی، یک مرجع واحد برای مذاکره با طالبان تشکیل دهند و بالای یک نقشه راه به برای صلح کار کنند. این مرجع نه تنها از دولت، بلکه از جامعه مدنی، جوانان و مهمتر از همه زنان نمایندگی کند.
هیچ یک از طرفین نمیتواند به چیزی که میخواهد، برسد؛ بنابراین، یک میانجیگر باید پیدا شود.
این امر زمینه را برای گفتوگوی ملی واقعی مساعد میسازد که منجر به حل و فصل سیاسی با طالبان خواهد شد. این روند عملی به مردم افغانستان اجازه میدهد تا در یک مرجع واحد قرار گیرند و سپس با طالبان مذاکره کنند.
این راه برونرفت بنبست فعلی است. این امر همچنین مکمل آنچه که ایالات متحده در حال حاضر به دنبال آن است، به جای رقابت با آن، خواهد بود؛ از آنجا که مسائل بسیاری وجود دارد که طالبان باید تنها با مردم افغانستان صحبت کند. برای موفقیت مسیر ایالات متحده، گفتوگوهای بینالافغانی باید قوت و مشروعیت بیشتری گیرد. اگر مذاکرات امریکا بدون یک توافق داخلی به پیش رود، توافق امریکا و طالبان به رکود خواهد رفت و احتمالاً شکست میخورد یا خروج نیروهای امریکایی به عنوان یک شکست تلقی شده و افغانستان را به طالبان خواهد سپرد. مذاکرات امریکا با طالبان همچنان میتواند به عنوان اهرمی برای تشویق استفاده شود تا بر روی مسائل مهم، به شمول کاهش خشونتها در مذاکرات بینالافغانی، استفاده شود. ایالات متحده میتواند روی گامهای خاص که طالبان باید آن را اجرا کنند، پافشاری کند. آن فرصت نباید هدر رود.