خانهتکانی جمعیت؛ پریشانی چرا؟
اگر تحزب که هسته نخستین ساختار سیاسی دولتها را تشکیل میدهد بدون خردورزی عقلایی در حوزه اجرایی و مدیریت به سوی انجماد تدبر میلان کند نتیجهای جز پریشانی جمعیت و کاهش اقتدار سیاسی آن در بازیهای پرشتاب و برهمزننده نظم مستقر موجود ندارد
شورای رهبری حزب جمعیت اسلامی در حال تدارک کنگره سراسری این حزب است؛ کاری که در تحزب، امری پذیرفتهشده و معیاری برای موفقیت است.
بدیهیترین ویژگی تحزب در دنیای مدرن، روزآمدی و کارآمدی مدیریتی و پا به پایی حزب با تحولات سیاسی است. احزاب سیاسی متناسب با سیر و سرعت تحولات سیاسی، بایستی دوشادوش آن جوشش و جنبش داشته باشند و نباید از آنچه در بستر سیاست کشوری، منطقهای و جهانی جریان دارد، عقب بمانند. چنین شاخصهای است که به حزب سیاسی، امکان نقشآفرینی تعیینکننده در سازوکار سیاست کشور میدهد و آن را در نقطه محوری و کانونی معادلات سیاسی قرار میدهد.
بنابراین، برگزاری کنگرههای حزبی، اگر از یک سو تمرین دموکراسی و مشق دیپلماسی است تا فرصت چرخش رهبری در میان نسل جوان را فراهم آورد، از سوی دیگر مبین روزآمدی حزب بر پایه خردورزی سیاسی برای تمهید زمینههای حضور و فعالیت مؤثر جریانهای سیاسی در عرصه تحولاتی است که با سرعت و شتاب مهارناپذیری، جامعه و جهان را به پیش میراند.
بنابراین، ایستادگی در برابر هرگونه تحول ساختاری در احزاب سیاسی، به معنای ایستادگی در برابر تحزب به معنای مدرن کلمه است. حزب، دولتی کوچک است که تنها در بستر باورمندی به اصول و هنجارهای دموکراتیک، میتواند راه خود را به سمت باروری و شکوفایی سیاسی باز کند و در جایگاه جریانی اثرگذار و تحولآفرین قرار گیرد. این در حالی است که از ملزومات بنیادین و بدیهی دموکراسی حزبی، چرخش نخبگان در سطوح مختلف مدیریتی حزب بر مبنای اراده و آگاهی اعضای اصلی و هواداران بیرون از دایره هسته مرکزی است.
در آسیبشناسی تحزب در افغانستان نخستین موردی که به عنوان چالش اصلی تحزب در کشور ما شناسایی میشود، خانوادگی و سنتی بودن احزاب سیاسی است. کسانی که از چهار دهه گذشته در قالب جریانهای حزبی، وارد معادلات قدرت در افغانستان شدهاند، تصور میکنند حزب، ملک طِلق آنان است و میتوانند آن را پس از مرگ خویش به عنوان میراثی گرانبها و بلامنازع به فرزندان و اعضای خانواده خویش واگذار کنند. بازماندگان رهبران احزاب سیاسی افغانستان نیز چنین تصوری دارند و به دلیل همین منطق و مواجهه میراثدارانه با حزب است که تحزب در کشور ما عمیقاً دچار چالشهای بنیادین ساختاری شده و فاقد ویژگیهای حداقلی تحزب به عنوان محملی مدرن برای کنشگری سیاسی است.
حزب جمعیت اسلامی، از احزاب نیرومند و پرپیشینه افغانستان است که هم در دوران جهاد و هم پس از آن در محور تحولات سیاسی کشور قرار داشت و جایگاه تعیینکنندگی خود در بازیهای سیاسی را دستکم تا آخرین روزهای حیات استاد شهید(ربانی) حفظ کرد.
اکنون که هیئت رهبری این حزب، به موجب نیاز زمان و موجبیت شرایط شتابناک سیاسی، در پی برگزاری کنگره آن برای تجدید نظر در مدیریت حزب برآمده است، بایسته است که از آن حمایت عام و تام شود.
اگر تحزب که هسته نخستین ساختار سیاسی دولتها را تشکیل میدهد بدون خردورزی عقلایی در حوزه اجرایی و مدیریت به سوی انجماد تدبر میلان میکند و نتیجهای جز پریشانی جمعیت و کاهش اقتدار سیاسی آن در بازیهای پرشتاب و برهمزننده نظم مستقر موجود ندارد. بنابراین عدم حمایت از برگزاری کنگره یا همان مجمع عمومی، در واقع فروکاستن تحزب و اقتدار سیاسی در حد یک هسته کوچک چانهزنیهای محلی است.