آرام آرام ساکت میشود. ازجایش بر میخیزد و عکس شوهرش را برایم نشان میدهد. خدیجه حسرت زندگی کردن بیشتر را با شوهرش میخورد
گزارش از رسول شهزاد- خبرگزاری دید
حملات انتحاری و انفجارها در شهر کابل و نقاط دیگر کشور هزاران خانواده را در سوگ عزیزان شان نشاند. کسی پدرش را از دست داد و کسی مادرش را، مادری داغدار جوانش شد و خواهری برادرش را افتاده به خون دید و برادری خواهرش را پر پر شده یافت. اما در این میان زنانی هستند که نان آور خانواده، شوهر، پدر فرزندان و مردش را از دست داده و در کنار دغداری، بار توان فرسای زندگی را باید به تنهایی تحمل کنند. یکی از این زنان خدیجه(مستعار) نام دارد؛ زنی که خبر مرگ شوهرش را از تلویزیون شنید و تا امروز در شوک آن به سر میبرد.
در هنگامی که روند صلح با افت و خیز در جریان است و بیم و امید جامعه در پیوند به برایند آن افزایش یافته است، خواستیم گزارشهایی داشته باشیم از خانوادههایی که یکی از اعضای آن قربانی حملات تروریستی شده است. در این نوع گزارشها به دنبال آن هستیم تا صدای این قشر که مستقیماً داغدار جنگ جاری هستند، بلند شده و خواست عدالت طلبانه آنان رساتر به گوش دست اندرکاران روند صلح برسد.
خدیجه روایت کشته شدن شوهرش را به خبرگزاری دید قصه کرده و از مشکلاتی میگوید که پس از مرگ همسرش تحمل کرده و هر روز نیز با آن پنجه در پنجه است. به خانهاش رفتیم. تکیده و فرسوده به نظر میرسد، با آن که هنوز جوان است.
خدیجه میگوید، شوهرش لیلامی فروش بود. در نزدیکی مسجد امام زمان واقع پل خشک برچی دکان داشت و همه روز نمازش را در این مسجد ادا میکرد.
او میگوید: شام آن روز که انفجار شد من در خانه مصروف کار خانه بودم، صدای انفجار را شنیدم و خیلی ترسیدم. از خانه برآمدم، در بین حویلی از همسایهها که همه بیرون خانه شان بودند پرسیدم کجا انفجار شده؟ همه گفتند نمیدانیم.
خدیجه پس از این به سوی تلویزیون میرود و میبیند که خبر وقوع انفجار در مسجد از آن پخش میشود. تلویزیون میگوید که در غرب کابل-ساحه دشت برچی انفجار رخ داده است. او پس از شنیدن این خبر به شوهرش زنگ میزند، ولی کسی به زنگش پاسخ نمیدهد. تیلفون خاموش است!
خدیجه: وقتی این حرف را شنیدم، رفتم که به دکان شوهرم بروم تا از او خبر بگیرم.
سپس آه سردی میکشد و میگرید. میگوید: کاش شوهرم در مسجد برای نماز خواندن نرفته بود، کاش در آن ساحه نمیبود.
سکوت میکند. صدای هق هق گریهاش بلند میشود.
آرام آرام ساکت میشود. ازجایش بر میخیزد و عکس شوهرش را برایم نشان میدهد. خدیجه حسرت زندگی کردن بیشتر را با شوهرش میخورد.
ماحصل این زندگی پر پر شده، دو فرزند است. یک دختر و یک پسر. فرزندان خدیجه هردو به مکتب میروند.
اکنون گاهی پدر و گاهی هم برادر خدیجه به او کمک میکنند. نان آور خانواده خودش است و برای اطفالش هم پدری میکند و هم مادری.
خدیجه اما در طلب عدالت است. او هیچگاه عاملان قتل شوهرش را نبخشیده و همواره در آرزوی تامین عدالت و مجازات عاملان حملات انتحاری است. او از دولت میخواهد که داغ دل زنان و خانوادههایی را که عزیزان شان را در حملات تروریستی از دست دادهاند قربانی روند صلح نسازد؛ زیرا به باور آنان، صلحی که در آن عدالت تامین نشود، ناپایدار و شکستنی است.
حمله انتحاری که در آن شوهر خدیجه کشته شد، به تاریخ ۲۸ میزان سال ۱۳۹۶ رخ داد. در آن زمان وزارت امور داخله آمار قربانیان را ۳۹ کشته و ۴۵ زخمی اعلام کرده بود که در میان قربانیان زنان و کودکان نیز بودند.
نجیب دانش، سخنگوی پیشین وزارت داخله گفته بود که این انفجار، ناشی از حمله انتحاری بوده و در داخل مسجد اتفاق افتاده است.