خروج ترامپ از افغانستان، «گنج باد آورده» برای چین
طنز تلخ این است که با ترک افغانستان، ترامپ نه تنها یک سرمایه استراتژیک عظیم را به پکن میدهد، بلکه ۱۴۰ میلیارد دالر دیگر نیز تحفه میدهد. این مقدار پول مالیات دهندگان امریکایی است که تا ماه جولای ۲۰۲۰ به بازسازی افغانستان کمک کردهاند و حتی هزینه نظامی عملیاتها را در بر نمیگیرد
به طور علنی، رییس جمهور ترامپ خروج امریکا از افغانستان را به عنوان یک رهبر مسئول توجیه میکند و کاخ سفید میگوید کاهش نیروهایش را نظر به پیروی طالبان میسنجد. این افسانه است. پشت پرده، نه تنها جامعه اطلاعاتی، بلکه مقامات ارشد دولت ترامپ به طور خصوصی توافق صلح ماه فبروری را توافقنامه «پوچ» میپندارند که فقط خروج را خوشایندتر میکند. در واقعیت، آنها میگویند که ناامیدی ترامپ با «جنگ بیپایان» در افغانستان بیشتر مربوط به تمایل وی برای توقف هزینه سالانه ۵۰ میلیارد دالر جهت حمایت از عملیاتهای نظامی در این کشور و مصرف این هزینه برای مقابله با چین میشود، مشکلی که اکنون در محراق توجه قرار دارد.
در سطح کلان، این استراتژی منطقی است. طنز تلخ این است که با ترک افغانستان، ترامپ نه تنها یک سرمایه استراتژیک عظیم را به پکن میدهد، بلکه ۱۴۰ میلیارد دالر دیگر نیز تحفه میدهد. این مقدار پول مالیات دهندگان امریکایی است که تا ماه جولای ۲۰۲۰ به بازسازی افغانستان کمک کردهاند و حتی هزینه نظامی عملیاتها را در بر نمیگیرد. برای هر مرد، زن و کودک امریکایی تقریباً معادل ۴۲۵ دالر میباشد.
این امر به منظور لغو تصمیم ایالات متحده برای مداخله نظامی در افغانستان نیست: امارت اسلامی طالبان وعدههایی را که به وزارت خارجه مادلین آلبرایت در دومین دوره بیل کلینتون داده بود شکست، از آنجا که از کمپهای آموزشی القاعده میزبانی کرد. این به ضرر آنهایی است که از توافق زلمی خلیلزاد نماینده ویژه امریکا برای صلح افغانستان پشتیبانی میکنند. طالبان امروز حتی بیشتر از زمان پیش از حملات ۱۱ سپتمبر، با القاعده درآمیختهاند. دیپلماتها ممکن است از جانب متکلمان خود در قطر این وعده را بگیرند که طالبان خود را از القاعده جدا میکنند، اما ترجمه این واقعیت به معنای جدا شدن پدران از پسران و برادران از برادران است. اشتباه ایالات متحده مبارزه با آنهایی که به القاعده فضا فراهم میکرد نبود، بلکه تلاشها برای ملت-سازی بود که فساد سیستماتیک افغانستان را بدتر کرد.
تمام ۱۴۰ میلیارد دالر سرمایهگذاری ایالات متحده برای بازسازی هدر نرفته است. از سال ۱۹۹۷ بدینسو، من بارها به افغانستان سفر کردم، هم قبل از آنکه طالبان مناطق معینی را تصرف کنند، بعداً هم در مناطق تحت کنترول «امارت اسلامی» پیش از ۱۱ سپتمبر و بلاخره، در مناطقی که اکنون توسط جمهوری اسلامی افغانستان کنترول میشود. جادههایی که برای سفر روزها طول میکشید و اکنون چند ساعت (در صورتی که تهدیدات امنیتی مانع سفر نگردد). میدانها و خطوط هوایی فعال است. امکانات برق، آب و بهداشت وجود دارد. مکاتب برای پسران و دختران فعالیت میکند. نسل جدیدی از مردم افغانستان امیدی برای آینده دارند، فرقی نمیکند که چقدر نسبت به تجرد و فساد در طبقۀ حاکم و دیدگاه قرون وسطایی طالبان ناامید باشند.
این اساس و بنیادی که افغانستان روی آن ساخته خواهد شد، چیزی است که ترامپ به دنبال تحفه دادن آن به چین است. چین مدتها به دنبال حضور در افغانستان بوده است. در سال ۲۰۰۸، طبق گزارشها، پس از آنکه کارگزاران چینی به مقامات افغانستان رشوت دادند، وزارت معادن افغانستان قرارداد ۳.۴ میلیارد دالری معدن مس عینک را به شرکتهای چینی داد، معامه خوبی برای چین بود با توجه به اینکه ذخایر مس عینک به طور بالقوه بالغ بر ۵۰ میلیارد دالر است. یک دهه بعد، معدنی که با درآمد آن افغانستان روی پای خود میایستاد، عملیاتی نشد.
دیگر اینکه نفت وجود دارد: پیشنهاد ۴۰۰ میلیون دالری چین برای نفت در سه بلوک اکتشافی آمو دریا که طی دو سال نفت تولید میکرد، قبل از آن که ناگهان در سال ۲۰۱۳ متوقف شود. برخی گزارشها حاکی از آن است که چین هر دو پیشنهاد را صرفاً برای جلوگیری از امتیاز گرفتن سایر کشورها دنبال کرده است. دیدگاه طولانیمدت واشنگتن به ندرت فراتر از چهار سال نیست، اما چین بازی طولانی را انجام میدهد.
استراتژی چین ممکن نتیجه دهد. به نظر میرسد پکن آماده است خلاء به جامانده از ایالات متحده را پر کند و در افغانستان به شکل غارتگرانه سرمایهگذاری کند که امریکا هرگز انجام نداده است. چین مدتهاست که به دنبال انحصار کالا و عناصر کمیاب خاکی است. مقامات چینی از گزارش سازمان زمین شناسی ایالات متحده و گروه ویژه وزارت دفاع برای عملیات بازرگانی و ثبات که برآورد کرده است افغانستان دارای یک تریلیون دالر مواد معدنی دست نخورده است، به خوبی آگاه است. در یادداشت ۲۰۱۰ داخلی پنتاگون آمده است که افغانستان به طور بالقوه میتواند به «لیتیوم عربستان سعودی» تبدیل شود. کمبود زیرساخت ها مانع استخراج آن میشود، اما چین صبور است و ممکن است خروج امریکا همان چیزی باشد که پکن منتظر آن بوده است. به جای تقویت افغانستان با ثبات و دموکراتیک که واشنگتن تصور میکرد، سرمایهگذاری چین پس از خروج ایالات متحده میتواند پکن را قادر به حمایت از مشتریان کلپتوکراتیک کند، همانطور که در افریقا دارد.
زمینه مساعد است. افغانستان از جمله ۱۳۸ کشوری است که تفاهمنامه یک «کمربند و جاده» را با چین امضا کرده است، حتی اگر به گونه رسمی برای پیوستن به ابتکار کمربند و جاده مقاومت کرده است. این امر احتمالاً پس از خروج ایالات متحده تغییر خواهد کرد. به عنوان مثال، رییس جمهور اشرف غنی در یک سخنرانی در سال ۲۰۱۴ در دانشگاه شینهوا در پکن اظهار داشت که «چین یک شریک استراتژیک برای ما در سطوح مختلف است، این سفر بر اساس همان بنیاد قبلی است، اما در مورد تعمیق و گسترش این روابط، عملی شدن جاده جدید ابریشم اتفاق مهمی است». وانگ یو سفیر چین در افغانستان همچنان از گسترش ابتکار کمربند و جاده در افغانستان سخن میزند.
چین همواره گفته است که تمایل دارد راهرو اقتصادی چین و پاکستان را به افغانستان گسترش دهد. راهرو اقتصادی چین و پاکستان «گل سرسبد» پروژه کمربند و جاده است. موقعیت جغرافیایی افغانستان میتواند آن را به نقطه وصل راهرو اقتصادی و کشورهای آسیای مرکزی مبدل کند. افغانستان ممکن کوهستانی باشد، اما چین میتواند میلیاردها دالر که ایالات متحده برای بازسازی سرک حلقوی افغانستان و انشعاباتی که پس از آن تا گذرگاههای مختلف مرزی افغانستان گسترش خواهد یافت، هزینه کند. چین قبلاً خط آهن ارتباطی بین چین، افغانستان و جمهوریهای آسیای میانه ایجاد کرده است و پکن هم به دولت افغانستان و هم به طالبان پیشنهاد کمک داده تا یک شبکه جادهای اضافی ایجاد کنند. یکی از رهبران طالبان در بلوچستان که پس از یک ماه حضور در افغانستان با فایننشال تایمز صحبت میکرد، گفت چین متعهد شده است شاهراههایی را ایجاد کند که شهرهای اصلی افغانستان را به هم پیوند میزند. وی گفت: «وعده چین توسط شبکه جادهای در سراسر افغانستان هدایت میشود. چینیها گفتهاند وقتی چنین شبکهای با شاهراههای شش-باند ایجاد شود، کار و بار محلی و تجارت رونق خواهد یافت.» این با اظهارات طالبان مطابقت دارد مبنی بر اینکه شبهنظامیان نباید به پروژههای تحت حمایت چین حمله کنند که به نفع دورنمای آنها برای یک امارت اسلامی است. مقامات وزارت خارجه چین تأیید کردهاند که وقتی ترامپ شروع به خروج نیروهایش کرد، مقامات چینی به ملاقاتها با طالبان ادامه دادند.
مشارکت چین در افغانستان تنها با این کشور ختم نمیشود، بلکه نیرویی برای متحدان چین و دشمنان منطقهای امریکا خواهد بود. عمران خان نخستوزیر پاکستان هم اکنون پاکستان را به یک دولت اثرگذار وابسته به چین تبدیل کرده است. گرچه درست است که از سال ۲۰۰۵ تا امروز، سرمایهگذاری چین در پاکستان بیشتر و بزرگتر از افغانستان بوده است، اما خروج ایالات متحده به چین و پاکستان اجازه میدهد تا هر دو نفوذ خود را در افغانستان افزایش دهند. برای پکن و اسلامآباد، تلاش بیوقفه دیپلماتیک و اقتصادی در افغانستان میتواند تقویت نیرو و ابزاری برای پیروزی در آنچه آنها بازی مجموع-صفر با ایالات متحده و هند میدانند، باشد. علاوه بر این، چنين بازی در مرزهای غربی افغانستان پايان نميیابد: تحکيم تسلط اقتصادیش بر افغانستان همچنين به چين کمک خواهد کرد تا آرزوهای خود را در ايران نیز محقق سازد.
درست یک سال پیش، الیس ولز معاون پیشین وزارت خارجه امریکا در امور آسیای جنوبی و مرکزی گفت که «چین بازیگر واقعی در توسعه افغانستان نبوده است.» این ممکن در گذشته درست بوده باشد، اما با خروج ایالات متحده، به نظر میرسد پکن محاسبات خود در رابطه به افغانستان را تغییر دهد. کمکهای چین، فشارسنج منافع پکن در افغانستان، در حال افزایش است. طی یک دهۀ گذشته، چین متعهد شده است کمکهای بیشتری به افغانستان کند. در سال ۲۰۱۴، چین وعده کمک ۳۲۷ میلیون دالری تا سال ۲۰۱۷ به افغانستان داد، مبلغی بیشتر از کل کمکهای چین بین سالهای ۲۰۰۲ و ۲۰۱۴. کمکهای پسا-۲۰۱۷ آن ممکن حتی بزرگتر باشد.
ترامپ درست میگوید که امریکا باید با بلندپروازیهای چین مقابله کند. و بزرگترین میراث مایک پمپئو به عنوان وزیر خارجه ممکن عدم ترویج صلح در خاورمیانه و بالکان و تغییر بیشتر گفتوگو در واشنگتن و سراسر جهان در مورد تهدید چین باشد. بنابراین، چقدر تأسفآور است که در شتاب برای ترک افغانستان، ترامپ ممکن میلیاردها دالرِ سرمایهگذاری شده را هدر دهد و همزمان رویاهای چین را تحقق بخشد.