آخرین اخبارافغانستانتحلیلسیاست

دروغگویی حکمتیار قابل تحسین است

من مصاحبه مفصل گلبدين حكمتيار را در تلويزيون طلوع از اول تا آخر گوش دادم و بايد به جرئت اين رهبر، آفرين گفت كه چگونه در انظار صدها هزار شاهد، سخنانى مى‌گويد كه عارى از حقيقت است، هرچند آن مصاحبه سراسر پُر از تناقض و پارادوكس است كه پرداختن به همه آن‌ها فرصت زياد و نوشته طويل مى خواهد. اما به دو موضوع آن اختصاراً مى‌پردازيم:

من مصاحبه مفصل گلبدين حكمتيار را در تلويزيون طلوع از اول تا آخر گوش دادم و بايد به جرئت اين رهبر، آفرين گفت كه چگونه در انظار صدها هزار شاهد، سخنانى مى‌گويد كه عارى از حقيقت است، هرچند آن مصاحبه سراسر پُر از تناقض و پارادوكس است كه پرداختن به همه آن‌ها فرصت زياد و نوشته طويل مى خواهد. اما به دو موضوع آن اختصاراً مى‌پردازيم:
۱-حكمتيار گفت: يكى از اشتباهات بزرگ من رفتن به ايران بود كه در آنجا به نوعى محبوس شدم و آزادى عمل نداشتم.
او دليل رفتن خود به ايران را چنين بيان مى‌دارد: با مرحوم استاد ربانى در بدخشان بودم و استاد جلسه‌اى در تاجیكستان داشت و مرا گفت: در جلسه شركت كنم. با هم به تاجیكستان رفتيم و با مسئولين تاجیكستان ملاقات شد و يک هيئت بلندپايه از ايران هم آمده بود. مقامات تاجیكستان به من اعلام كردند كه هرچه زود تاجیكستان را ترک كنم و بعد معلوم شد كه اين يک توطئه از طرف ايران بود كه مى‌خواست مرا به تهران بكشاند و من هم چاره‌اى جز رفتن به ايران نداشتم و ايران رفتم.
براى توضيح مطلب، بايد دانست كه در شُرف سقوط شهر مزار به دست طالبان به تاريخ ١٤ اسد ١٣٧٧ استاد ربانى و حكمتيار كه دربلخ زندگى مى‌كرد به بدخشان رفتند و مرحوم ربانى، نگارنده و استاد اكبرى را دعوت به رفتن به بدخشان نمود كه ما نرفتيم اما حكمتيار رفت و از بدخشان به تاجیكستان و سپس به ايران مسافرت نمود.
از صحبت حكمتيار فهميده مى‌شود كه گويا براى اولين بار در تابستان ١٣٧٧ (خورشیدی) ايرانى‌ها توطئه كردند و او را به تهران كشاندند، اما نگفت كه ايرانى‌ها از حضور حكمتيار چه منفعتى داشتند و يا به حمايت از كدام گروه و جريانى، حكمتيار را عملاً گروگان گرفتند؟. حكمتيار اين مطلب را با پررويى بيان نمود تا شايد ذهن عده‌ای ناآگاه را منحرف كند، اما حقيقت مسئله را ذيلاً مى‌خوانيد:
زمانى كه در ٥ ميزان ١٣٧٥ خورشیدی كابل به دست طالبان سقوط كرد و حكمتيار كه سه چهار ماه قبل از آن، صدر اعظم ربانى شده به كابل آمده بود همراه با شهيد ربانى، استاد سياف، نگارنده و تعداد زيادى از شخصيت‌هاى دولتى به جبل‌السراج عقب‌نشينى نموديم و از آنجا تقريباً به دستور آمر مسعود به طالقان تخار رفتيم و در همان روز اول، حكمتيار به قندوز رفت و سپس فابريكه قند بغلان مركزى را دفتر حزبى خود قرار داه، آنجا ساكن گرديد. در زمستان ١٣٧٥ ظاهراً در برج دلو كه مصادف با ماه رمضان بود، ايراني‌ها از استاد ربانى و حكمتيار و ياران ايشان به ايران دعوت نمودند، شامِ يكى از روز هاى ماه رمضان، استاد ربانى، بنده، سيد منصور نادرى و حكمتيار و چند تن ديگر در ميدان هوايى قندوز رفتيم و يک هواپيماى C130 نظامى ظاهراً مربوط به سپاه پاسداران در آنجا نشست كرده بود و همه ما سوار آن شده، شبانه تا تهران رفتيم، بعد از ختم جلسات در تهران، حكمتيار بر نگشت و به تهران مسكن گزيد و ديگران بر گشتيم. در تابستان ١٣٧٦ كه من ايران رفتم به ديدن حكمتيار شتافتم و او در شمال تهران در قصر مجلل و وسيع زندگى داشت و خوش و خندان مشعول نوشتن تفسير قرآن بود و از ما به گرمى پذيرايى كرد. در زمستان ١٣٧٦ من به مزار شريف بر گشتم و برخوردها با طالبان در حوالى قندوز و بغلان دوام داشت و حكمتيار به سپاه پاسداران گفته بود كه «اگر چهار هزار قبضه سلاح مختلف‌النوع به من داده شود، به زودى توسط «بشير بغلانى» ولايت‌هاى قندوز و بغلان را از دست طالبان آزاد مى‌كنم.» سپاه ايران گول خورده و وعده چهار هزار ميل سلاح را به حكمتيار داد و جوپه‌هاى اول سلاح را به مزار فرستاد و حكمتيار هم در بهار ١٣٧٧ از تهران به مزار آمد و ارسال سلاح ايرانى‌ها ادامه يافت و باعث ناراحتى ما گرديد.
بلى جناب حكمتيار از همان چهار هزار قبضه سلاح نه تنها براى آزاد سازى قندوز و بغلان استفاده نكرد بلكه سلاح را به كسانى توزيع كرد كه بعد از چندى موجب سقوط مزار به دست طالبان گرديدند. همين بود كه اندكى قبل از سقوط مزار، آقاى حكمتيار با استاد ربانى به بدخشان و سپس تاجیكستان و بعد از آن به ايران رفت.
پس جناب حكمتيار از زمستان ١٣٧٥ تا بهار ١٣٧٧ در ايران بود و چند ماهى به بلخ آمد و به بدخشان و تاجیكستان و سپس ايران رفت و براى بار دوم از تابستان ١٣٧٧ تا زمستان ١٣٨٠ در تهران زندگى نمود. خود به صداقت و عدم صداقت حكمتيار در مورد سكونت در ايران قضاوت كنيد.

Shokh Mand, [28.02.19 19:04] ٢- مسئله جالب ديگر كه حكمتيار در مصاحبه خود با صراحت اظهار نمود، اين بود كه او جز يكبار كه چند راكت آن‌هم در عكس‌العمل بمباران وسيع دولت ربانى تنها به سوى ارگ رياست جمهورى شليک كرده، ديگر حتى يک راكت هم به كابل پرتاب نكرده است او از ده‌ها هزار راكتی كه بالاى شهر كابل انداخت كرده پاک منكر شد و گويا آن راكت‌ها را «جبرئیل امين» از چهار آسياب، سياه سنگ، بگرامى و ديگر مناطق تحت تسلط حزب اسلامى بالاى مردم كابل انداخت كرده بود، صدها هزار نفر كابلی شاهد هستند و چگونه مى‌توان آفتاب را با دو انگشت پنهان نمود؟

Related Articles

Back to top button