کمیسیون انتخابات، در این رو سیاهی تاریخ بر پیشانی ما نقش بسیار پر رنگی دارد. ننگینترین انتخابات تاریخ در کشورهای منطقه در قرن اخیر و قرن گذشته را شاید ما داشته باشیم. من تکاپو و تلاش نسلی را میبینم که در این مرداب در تلاش تغییر بود.
یکی از بازندگان اصلی افتضاح کمیسیون انتخابات در انتخابات پارلمانی، جبهه نامحسوس پلسرخ است؛
جبههای که میتوانست چهره خانه ملت را تغییر بدهد. جبهه جوانان و فرهنگیان و تحصیلکردگان. متاسفم برای افغانستان فردا!
برای پارلمانی که قرار است از تفنگسالاران به سرمایهداران سپرده شود.
منظورم از جبههی پلسرخ، از نسلیست که در همین مکان زندگی میکرد و فکر میکرد و ارادهای برای تغییر آینده داشت. نسلی که در کافهها و انجمنها آرزو میبافت و تلاش میکرد. همان نسل جوانی که از رویا بافتن خسته شد و به میدان آمد.
از زهرا یگانه که یک تنه به امداد زخمیهای انفجار میرفت و شبانه-روز برای زنده ماندن انسانهای فراموش شده عصر پول و قدرت تلاش میکرد. از زنی که با خون کابل دلخون بود و با شادیاش شاد.
از ویدا ساغری که شهامت ایستادن در مقابل جامعه مردسالار را به جان خرید و تشت رسوایی پنهان و هویدای جامعه را هر روز، هرچند گاهی مثل خودشان تند، به پایین انداخت.
از داوود ناجی که سالهای خوش زندگی در لندن را به خیابانهای کابل و دغدغه نوجوانان و جوانان واگذار کرد و الگویی برای نوجوانان دیروز مثل خودش شد.
از اصغر اشراق که سالهاست جسورانه در روزنامهنگاری پا گذاشته و به سبک خود و با جسارتی مثل خودش بد و خوب را تفکیک میکند.
از آصف آشنا این صدای آشنایی که هر روز حرفش را میزند و جسارت بیان عقیدهاش را دارد.
از سید علیرضا محمودی که سالهاست هرچه دارد برای نسل خودش گذاشته و روزگارش را صرف جوانان و خبرنگاری و فعالیتهای اجتماعی کرده است.
از ترنم سیدی که بخش بزرگی از سرگرمی و زندگیاش را با کودکان کنار خیابان میگذراند و با آنها قصه میکند و نان میخورد و شعر میخواند.
از اجمل بلوچزاده که همیشه آرام و نکتهسنج حرف میزند و نقد میکند و میخندد.
از هادی میران، این شاعر شیرین سخن و این مرد بیباک که همیشه با شعرش سیاست و سیاستمدار قلدر را نیش میزند و به خاک مینشاند.
از کلیمالله همسخن که گاهگاهی با کتابهایی در دستش و ادب و سکوتش به سمت آینده میشتاب.
از طارق اعتمادی که با لبخند شیرینش به عنوان نماینده نسل تغییر در افغانستان، بارها به کشورهای مختلف جهان سفر کرده بود و صدها همنسل خود را به امید و تغییر تشویق کرده بود.
از نسلی میگویم که شاید با بسیاری ( و حقیقتاً اکثرشان) از آنها به لحاظ فکری و عقیدتی و سیاسی مخالف باشم و شاید با برخی حتا بارها بحث و جدل کردهام، اما اگر به صورت جمعی ببینیم، جای و لیاقت آنها بدون شک بیشتر و بهتر از تفنگسالاران و سرمایهدارانی است که بیشتر آنها صاحب هیچ لیاقت و برتری برای تصاحب صندلی نمایندگی نیستند.
کمیسیون انتخابات، در این رو سیاهی تاریخ بر پیشانی ما نقش بسیار پر رنگی دارد. ننگینترین انتخابات تاریخ در کشورهای منطقه در قرن اخیر و قرن گذشته را شاید ما داشته باشیم. من تکاپو و تلاش نسلی را میبینم که در این مرداب در تلاش تغییر بود.
برخی از اعضای بلندپایه حکومت نیز از کارکردهای کمیسیون انتخابات ناراضی بودهاند. حالا که افتضاح به این سطح رسیده، توپ و میدان در دست همین نسل به ظاهر شکست خورده افتاده. آنها وظیفه وکالت مردم را از همین لحظه به صورت عملی دریافت کردهاند. پاسداری از عقیده و رای مردمی که با وجود هزاران تهدید به مراکز رایدهی رفتند تا فردا را رقم بزنند، اولین چالش برای این نسل است. اگر برای وکالت مردم آمده بودید، وظیفهتان از امروز مشخص شده است.