دو سالگی اعلامیه کابل؛ حاشیهای در متن توافقنامه دوحه!
اعلامیه کابل را نباید تافته جدا بافته از اعلامیه دوحه در نظر گرفت؛ زیرا اکنون با گذشت دو سال از آن زمان، وضعیت طوری توسعه یافته که نشان میدهد اعلامیه کابل حاشیهای بود بر متن توافقنامه دوحه و یک فصل تکمیل کننده آن
در چند روز اخیر از دو سالگی توافقنامه دوحه در کابل و برخی نقاط دیگر کشور چه از سوی طا-لبان که طرف پیروز این توافقنامه هستند و چه از سوی برخی نهادهای نزدیک به دیدگاههای طا-لبان با برگزاری همایشها و مراسم خاصی تجلیل شد، اما از اعلامیه کابل که همزمان با توافقنامه دوحه در کابل و با حضور ینس استولتنبرگ دبیرکل ناتو، مایک اسپر وزیر دفاع امریکا و مقامات دولت معدوم افغانستان امضا شد، هیچ خبری نیست و در واقع مغفول مانده است.
امریکاییها در یک بازی موش و گربه و مبهم، دهل دو سره نواختند و افزون بر تسلیمی به طا-لبان در دوحه، دل مقامات دولت پیشین افغانستان را نیز به دست آورده و با قرائت یک اعلامیه خالی از معنی و عاری از الزامیت اجرایی، در واقع تابوت جمهوریت مستعجل افغانستان را چوب زدند.
از حال و هوای همان روزها معلوم بود که اعلامیه دوحه در واقع عملی متناقض بیش نیست و امریکاییها هم جز در پی هموار کردند خروج و سرنگونی دولتی که خود معمارش بودند، نیستند. این تناقض از آنجا بیشتر پیدا بود که از نگاه بینالمللی حکومت پیشین افغانستان رسمیت و مشروعیت داشت و اگر امریکاییها در عدم حضور آن با یک گروه شورشی قرارداد امضا میکردند، تمام حیثیت و اعتبار این ابرقدرت با پرسش مواجه میشد. از همین جهت دولت امریکا در یک بازی زیرکانه همه توافقنامه دوحه را امضا کرد و هم به صورت صوری دولت مشروع پیشین افغانستان را در این توافق سهیم ساخت.
تناقض اعلامیه کابل از این جهت نیز آشکار بود که امریکا همزمان همان تعهداتی را که در توافقنامه دوحه امضا میکرد، در اعلامیه کابل نقض مینمود. ایالات متحده در توافقنامه متعهد شده که بر مواضع طا-لبان حمله هوایی نکند، در حالی که در اعلامیه کابل تعهد داده که از نیروهای مسلح افغانستان حمایت هوایی کند، این تناقض با هیچ فرمول ریاضی قابل توضیح نیست که چطور یک کشور همزمان دو نوع تعهد میدهد.
افزون بر این، در اعلامیه کابل، امریکا متعهد به حمایت از جمهوریت، قانون اساسی، دستاوردهای دو دهه اخیر، روند صلح میانافغانی و حمایت قاطع از نیروهای دفاعی و امنیتی افغانستان شد. در این اعلامیه حضور دبیرکل ناتو و وزیر دفاع امریکا به معنی اهمیت اعلامیه تلقی شده و این تصور و توهم را خلق کرد که ایالات متحده امریکا هرگز رفتنی نیست و مذاکرات آن با طا-لبان در دوحه بیشتر به منظور تسلیم شدن این گروه و یا در بدترین حالت سهیم شدن در قدرت انجام میشود و در فرجام، طا-لبان با آمدن به کابل به نسخهای از گلبدین حکمتیار مبدل میشوند که با اشتراک در یک انتخابات شکست خورده و به دریافت مستمری از جانب ارگ راضی میشوند. مقامات مخلوع افغانستان نیز روی همین اعلامیه حساب باز کرده و یک بار امرالله صالح معاون اشرف غنی گفت که «مطمئن باشید، امریکا رفتنی نیست».
اما گذر زمان نشان داد که معکوس تصورات دولتمردان ساکن ارگ، این روحانیان ساکن قطر بودند که برگ برنده را در دست گرفته و آماده تحویل گرفتن قدرت میشدند؛ زیرا همانگونه که مشاهده کردیم، ایالات متحده اعلامیه کابل را حتی به عنوان کاغذ پاره همسنگ توافقنامه دوحه هم ارج نگذاشته و با خروج همه جانبه، مقامات کابل را معلق در هوا رها کرد.
اعلامیه کابل به معنی تعهدی که امریکاییها دادند تا از دولت مورد حمایت خود حمایت کنند و نگذارند که دستاوردهای افغانستان در دو دهه اخیر مضمحل شود، اکنون چنین مینماید که مانوری بود در جهت خرید وقت برای روند خروج و تطبیق توافقنامه دوحه. به عبارت دیگر، اعلامیه کابل را نباید تافته جدا بافته از اعلامیه دوحه در نظر گرفت؛ زیرا اکنون با گذشت دو سال از آن زمان، وضعیت طوری توسعه یافته که نشان میدهد اعلامیه کابل حاشیهای بود بر متن توافقنامه دوحه و یک فصل تکمیل کننده آن. حال پرسش اساسی این است که عدم رعایت تعهدات اعلامیه کابل در واقع جزئی از بد عهدیهای معمول قدرتهای بزرگ طبقه بندی شود یا اصل اجرای توافقنامه دوحه برای خلع قدرت دولت پیشین.
آنچه میتوان از این واقعه تحلیل کرد، به باور این قلم تمام مانوری که در ماه حوت سال ۱۳۹۸ از سوی امریکا و ناتو در ارگ اجرا شد، اطمینان از تطبیق پروسه دوحه و جلوگیری از هرگونه فعل و انفعالات خلاف آن از جانب دولت غنی بود که در یک فضای کدر انجام شد و تمام طرفهای سیاسی و دولت غنی را در تاریکی قرار داد و مصروف خود ساخت تا روند دوحه به گونه کامل اجرا شود.
حال به این نتیجه محتوم میرسیم که اعلامیه کابل در متن توافقنامه و روند دوحه معنی و مفهوم مییابد و خارج از آن هیچگونه وجاهت حقوقی و سیاسی و دیپلماتیک ندارد.