ای کاش این دو نیمه و یا تکههای جدا از هم مردم افغانستان، هیچ کدام همدیگر را خطاکار و گناه آلود و یا نامشروع ندانند و یکی از همه چیز برخوردار و دیگری از همه چیز محروم نباشد و فرزندان یک خانواده به طور خواسته یا ناخواسته، مورد تبعیض بابا قرار نگیرند.
خالد حسینی در گُدیپران یا بادبادک باز:«پدرت مردی بود که بین دو نیمه وجودی خویش سرگردان مانده بود. من نیمه مشروع و مورد پذیرش جامعه بودم، تجسمی از نیمه خطاکار و گناه آلود بابا. به حسن نگریستم… نیمه دیگر بابا، نیمه نامشروع و محروم از همه چیز، نیمهای که تجسم خصوصیات ناب و شرافتمندانه بابا بود. نیمهای که احتمالاً بابا در اعماق قلب خویش او را پسر واقعی خود میدانست».
حسینی نویسنده قهار هموطن ما در این رمان نامدارش برای خواننده پیامهای زیادی دارد ولی مهمترین آنها دو نکته است. یکی روایت سه دوره تلخ حاکمیتهای نامیمون روسها و کمونیستها، مجاهدین و امارت طالبانی بر افغانستان است که آن را به خوبی در ماجراهای چند دهه از کودتای ۷ ثور تا ویرانیهای کابل و کشتارهای وحشیانه در دوره امارت طالبان ترسیم کرده است.
اما پیام دوم او معرفی زندگی اجتماعی و تاریخی و نگرشهای فرهنگی جامعه است که پاراگراف بالا شاید عصاره آن باشد. بر اساس این پاراگراف، لایههای ضخیم و زمخت و تو در توی تبعیض و تعصب فرهنگی و اجتماعی در طول تاریخ، جامعه افغانی را به گروههای اجتماعی فرادست و فرودست و به دو نیمه متضاد تقسیم کرده است: نیمه مشروع و برخوردار اما خطاکار و گناه آلود و نیمه در ظاهر نامشروع و محروم از همه چیز، اما با خصوصیات ناب و شرافتمندانه. این دو نیمگی و تبعیضهای ناانسانی میان آن دو، همواره باعث شده که در جامعه، بیاعتمادی، دورویی، خیانت، نامردی، خشونت، بیوفایی و عذاب وجدان شکل بگیرد و مانع شکلگیری نگره انسانی شود.
خالد حسینی ۱۵ سال پیش رمانش را با همین آرزو به پایان برده است که روزی این دو نیمه به همدیگر وصل شود و در کنار همدیگر شرافتمندانه و با محبت و احترام به یکدیگر زندگی کند. ما هم امروز آرزومندیم که ای کاش این دو نیمه و یا تکههای جدا از هم مردم افغانستان، هیچ کدام همدیگر را خطاکار و گناه آلود و یا نامشروع ندانند و یکی از همه چیز برخوردار و دیگری از همه چیز محروم نباشد و فرزندان یک خانواده به طور خواسته یا ناخواسته، مورد تبعیض بابا قرار نگیرند و هیچ کس گرفتار عذاب وجدان نشود و مام میهن به همه فرزندان خود و ملت به همه اقوام خود و دولت به همه شهروندان خود به یک چشم بنگرد و همگی پسران واقعی بابا باشند.
خواندن مجدد این کتاب در روزگار کنونی برای همگان، مخصوصاً برای سیاستمداران، روشنفکران و اهالی ادبیات و ادب دوستان بسیار بسیار آموزنده است.