شکی در این نیست که تحولات و تصامیم شمرده شده در ابتدای این نوشتار روند صلح کشور را دچار شکنندگی و پیچیدگی فوقالعاده کرده است. در چنین وضعیتی هر جهت و هر طرف تلاش میکند تا خواسته و حرف خود را به کرسی بنشاند و در میدان بازی یارگیری کند
روند صلح کشور که از ماه سنبله ۱۳۹۹ به این طرف همواره در افتوخیز بوده، با تغییر دولت در امریکا و افزایش خشونتها از سوی طالبان، بنبستی که در دوحه شکل گرفت، اعلام امریکا مبنی بر عدم خروج در مهلت ماه می، اعلام دولت بایدن به خروج در ماه سپتمبر بدون قید و شرط و تصمیم ایالات متحده برای برگزاری نشستی در استانبول ترکیه، چالشهای بزرگی را تجربه کرد.
برخلاف عرف معمول که روند صلح افغانستان در سه کتگوری دولت افغانستان و ایالات متحده و گروه طالبان و یا حتا کوچکتر از آن، «جمهوریت» و «امارت» دستهبندی میکنند؛ به باور نگارنده این دسته بندی کلی است و دقیقاً طرحی واضح از این روند ارائه نمیکند.
روند صلح طوری انکشاف یافته که در آن جهتهای مختلف داخلی، منطقهای و بینالمللی سهم دارند و هر کدام در جای خود یک طرف قضیه صلح افغانستان شمرده میشوند.
برای درک بهتر آنچه در پی مطرح کردن آن در مقال هستم، باید روند صلح را در پنج محور مختلف تقسیم بندی کرد تا ارتباط آنان با همدیگر و کلیت روند صلح روشنتر به تحلیل گرفته شود.
ایالات متحده امریکا، پاکستان، حکومت افغانستان، سیاسیون (حوزه مقاومت) و گروه طالبان پنج ضلع روند صلح است که کشورها و سازمانهای دیگر در اطراف آنان معنی و تعریف میشوند.
شکی در این نیست که تحولات و تصامیم شمرده شده در ابتدای این نوشتار روند صلح کشور را دچار شکنندگی و پیچیدگی فوقالعاده کرده است. در چنین وضعیتی هر جهت و هر طرف تلاش میکند تا خواسته و حرف خود را به کرسی بنشاند و در میدان بازی یارگیری کند.
در این میان به نظر میرسد ایالات متحده امریکا با طالبان کنار آمده؛ زیرا از اقدامات و تصامیم کاخ سفید چنین بر میآید. در چند روز گذشته تحلیلگران غربی اینگونه به قضیه میپردازند که واشنگتن در پی مهار طالبان با استفاده از بستههای تشویقی اقتصادی و نقدی است. به تازگی وزارت خارجه امریکا نیز اعلام کرد که تلاش میکند مبلغ ۳۰۰ میلیون دالر در بخشهای غیر نظامی به افغانستان کمک کند.
از این مسایل برداشت میشود که امریکا در پی امتیاز نقدی دادن به طالبان است تا جنگجویان این گروه مهار شوند، اما آنچه از کارنامه ۲۰ ساله گروه طالبان بر میآید، حکایت از آن دارد که این گروه شمهای نیز از خواستهها و مواضع خویش عقبنشینی نمیکند؛ زیرا خود را فاتح جنگ دو دههای با امریکا میپندارد.
گروه طالبان روایت خود را از شیوههای حکومتداری، ساختار قدرت و روند صلح دارد. به نظر نمیرسد که تسلیم خواسته امریکاییها با دریافت پول نقد شود. این گروه تماسهایی نیز با رهبران سیاسی داشته و از آنان خواسته که با گروه طالبان یک جا شوند و در ساختار قدرت آینده سهم داشته باشند. تنها تغییری که در جهتگیریهای طالبان نیز آمده، همین مسئله پذیرفتن رهبران سیاسی به عنوان یک واقعیت میدانی غیر قابل حذف در کشور است.
پاکستان اما همواره بازی دوگانه داشته است، این کشور هم از روند صلح به رهبری و مالکیت دولت افغانستان دم میزند، هم اعلام میکند که طرفدار برگشت امارت اسلامی طالبانی نیست و هم با رهبران سیاسی افغانستان ارتباطات تنگاتنگی ایجاد کرده و از آن به سود پیشبرد منافع مورد نظرش استفاده میکند.
باید در نظر داشت که دعوتهای اخیر پاکستان از رهبران سیاسی برای دیدن از اسلامآباد قضاقورتکی یا از سر تفریح نبوده و پلانهای بزرگی در عقب آن نهفته بود که اینک در روند صلح کم کم آشکار میشود. پاکستان میخواهد که گروه طالبان با رهبران سیاسی افغانستان نزدیک شوند و ساختار قدرت را در آینده شکل بدهند.
روایت حکومت ۱۸۰ درجه با گروه طالبان تفاوت دارد، جانب حکومت برداشت و محاسبهای کاملاً متفاوت داشته و روی دو مسئله بیشتر سرمایه گذاری و حساب میکند، حکومت نخست در پی صلح است، اما اگر صلح نشد گزینه جنگ را نیز منتفی نمیداند. برداشت حکومت از رهبران سیاسی این است که بنا بر تضاد ذاتی این طیف با گروه طالبان، در صورت بروز جنگ ناگزیر همراه دولت قرار خواهند گرفت، اما در این خصوص حکومت نخست جهت پاکستان را نادیده میگیرد و دوم رهبران سیاسی را دارای فقط یک گزینه میپندارد که چنین نیست و این رهبران گزینههای بیشتری در برابر خود دارند.
در این خصوص فضای بیاعتمادی که در حکومت وحدت ملی و بیشتر از یک سال کنونی میان حکومت و رهبران سیاسی به وجود آمد نیز تاثیرات خود را دارد و این طیف سیاسیون را در انتخاب کردن گزینهها در موضع دشواری قرار داده است.
در یک جمع بندی کلی میتوان به این نتیجه رسید که گروه طالبان و پاکستان در یک جهت قرار دارند، امریکا سردر گم مانده که چه کار کند، زیرا از یک طرف متحد راهبردی دولت افغانستان است و از جانب دیگر باید برود و پرونده افغانستان را مسئولانه بندد. حکومت افغانستان و سیاسیون نیز در جهت دیگر قرار میگیرند که باید تصمیم خود را بگیرند. موضع طالب روشن است که قدرت را کاملاً میخواهد، پاکستان نیز از این موضع حمایت میکند، حکومت و سیاسیون ماندهاند که یک گزینه را باید انتخابات کنند.
به نظر میرسد حکومت و سیاسیون بیشتر از طالب و سیاسیون با هم کنار بیایند اگر هردو جهت واقع بینانه تر به مسئله بپردازند و یخ بیاعتمادی آب شود. در این راستا حکومت میتواند با اتساع قاعده هرم قدرت از رهبران سیاسی دلجویی کند و رهبران نیز با گذشتن از تخاصمات شخصی اجماع ملی را در روند صلح شکل بدهند.
بناءً آجنداهای مختلف هر جهت در روند صلح، این پروسه را به بنبست کشیده و براینده نشست احتمالی استانبول را قابل پیشبینی ساخته است.