اگر دولت بایدن دستور خروج کامل از افغانستان را صادر کند، این کشور ممکن مسیر پسا-اتحاد جماهیر شوروی را طی کند، دوباره در یک جنگ داخلی تمام عیار فرو برود و به عنوان پناهگاه تروریستها در زمان حملات ۱۱ سپتمبر تبدیل شود
گزارش گروه مطالعاتی افغانستان که به تاریخ ۳ فبروری منتشر شد، تصویر سرد و سوزناکی از آنچه در این کشور اتفاق خواهد افتاده ترسیم کرده است، اگر ۲ هزار و ۵۰۰ نظامی باقیماندۀ امریکا عجولانه خارج شود. این گزارش هشدار میدهد که گروههای تروریستی فراملی تواناییهای خود را که به دنبال حمله به رهبری ایالات متحده از بین رفته است، دوباره بازسازی خواهند کرد و ظرف دو تا سه سال، آمادۀ حمله دوباره به امریکا میشوند.
طبق توافقنامه ناقص ۲۰۲۰ دوحه، دولت ترامپ در ازای تعهد طالبان برای انجام گفتوگوهای معنادار با حکومت افغانستان، وعده داد تمام نیروهای خود را بیرون کند. اما طالبان برای قطع خشونت هیچ وعدهای ندادهاند. از قضا، هرچند پاکستان در توافقنامه دوحه نقش محوری را بازی کرد، اما حکومت افغانستان کاملاً از بحثها کنار گذاشته شد. این توافقنامه همچنین از طالبان میخواهد اطمینان دهند که القاعده و سایر گروههای تروریستی از افغانستان برای هدف قرار دادن ایالات متحده و متحدانش استفاده نمیکنند.
جای تعجب نیست که طالبان آشکارا این شرایط را نادیده گرفتند. طالبان روابط خود را با القاعده قطع نکردند و این گروهها به همکاری خود ادامه میدهند. گزارش شورای امنیت سازمان ملل متحد حتی بیان کرد که این دو گروه در جریان مذاکرات دوحه با هم رایزنی میکردند. حملات خشونتآمیز در افغانستان روال صعودی دارد و قتلهای هدفمند مقامات نظامی و دولتی، خبرنگاران و فعالان جامعه مدنی افزایش یافته است. حدود دو دهه پس از حملات ۱۱ سپتمبر، طالبان از زمان سرنگونی در سال ۲۰۰۱، نسبت به هر زمانی قویتر شدهاند.
این واقعیت وجود دارد که افغانستان به محل پرورش افراطگرایی که در دهۀ ۱۹۹۰ بود، دوباره تبدیل شود. این امر بیشتر به گام بعدی که دولت بایدن برمیدارد، بستگی دارد. خروج زودهنگام نیروهای امریکایی ممکن باعث بروز جنگ داخلی شود، پیروزی را به طالبان هدیه کند و گروههای تروریستی که ممکن غرب را تهدید کندد، دوباره احیا شود.
هرچند گزارش گروه مطالعاتی افغانستان به خروج شوروی از افغانستان در سال ۱۹۸۹ چندان نپرداخته، اما درسها و هشدارهای مهمی برای ایالات متحده دارد. اگرچه درگیری کنونی با طالبان شدت تلخ دورۀ اشغال شوروی را ندارد، اما مدت طولایتر ادامه داشته است. و اگرچه مقیاس متفاوت است، اما درک تجارب اتحاد جماهیر شوروی از ترک افغانستان و پیامدهای خروج آن، درسهای مهمی در مورد استراتژیهای خروج ایالات متحده ارائه میدهد.
چالشها و نااطمینانی شوروی و ایالات متحده در چندین سطح شباهتهای زیادی به هم دارد: این سئوال که نیروهای خارجی چگونه میتوانند افغانستان را سریعاً ترک کنند، بدون اینکه امنیت، ثبات و ظرفیت نیروهای امنیتی افغانستان برای محافظت از مردم، استقامت و توانایی دولت افغانستان تضعیف نشود.
خروج شوروی به عنوان بخشی از توافقنامه جنوا ۱۹۸۸ بین افغانستان و پاکستان که از سوی ایالات متحده و اتحاد شوروی نیز امضا شد، رسمیت یافت. هرچند افغانستان و پاکستان توافق کردند به حاکمیت یکدیگر احترام میگذازند، اما مسکو در مورد اجرای همکاری اسلامآباد مشکل داشت – درست مانند واشنگتن پس از ۱۱ سپتمبر. در سال ۱۹۸۹، رهبران شوروی در مورد نقش مشکلساز پاکستان بحث کردند: بر مبنای صورت جلسه این نشست، یک مقام دفتر سیاسی با تأکید بیان کرد: «نیروهای مرزی پاکستان فعالانه در عملیاتهای نظامی در خاک افغانستان مشارکت دارد. (پاکستان) منبع جریان دوامدار سلاح است و گروههای مسلح از آنجا بدون مانع عبور میکنند».
دولت بایدن مشاهده کرده است که تلاشهای مصالحه بین جناحهای افغانستان کار سادهای نیست. شوروی نیز این را تجربه کرد. میخائیل گورباچف دبیرکل اتحاد جماهیر شوروی در یک جلسه دفتر سیاسی در سال ۱۹۸۶ اظهار داشت: «مفهوم آشتی وجود دارد، ما آن را تصویب کردیم، اما در عمل مشکل حل نمیشود.» مسکو همچنین مشتاق بود تمام نیروهای خود را از افغانستان بیرون کند در حالی که این این کشور را در امان میگذاشت تا تهدیدات داخلی و خرجی را مدیریت کند. برنامهاش متمرکز بر پایداری یک دولت دوستانه در افغانستان و یک توافق سیاسی بود.
رهبران شوروی درک کرده بودند که سالهای بعدی پسا-خروج، آیندۀ افغانستان را تعیین و میراث مداخلۀ آنها را تعریف خواهد کرد. نشستهای افشاشدۀ دفتر سیاسی این امر را تأیید کرد: «همه میفهمند که جنگ اصلی هنوز در پیش است.» یک هشدار پیشگویانه نیز وجود داشت: «در صورت بدچانسی دوستان افغان (ما)، بنیادگرایان اسلامی به احتمال زیاد به قدرت میرسند».
بین سالهای ۱۹۸۹ و ۱۹۹۱، مسکو پشتوانۀ مالی قابل توجهی برای ظرفیتسازی و همراه با تعداد زیادی سلاح در اختیار مردم افغانستان گذاشت که برخی آنها در جنگ علیه جهادگرایان استفاده شد. مجموعهای از جنگجویان اسلامگرای افغان-عرب تحت حمایت ایالات متحده، پاکستان و عربستان سعودی با هدف بیرون راندن شوروی از افغانستان و نظارت کم از چگونگی تحول این جنبش. طالبان از میان همین گروه ظهور کردند. هدف حفظ ارتش قابل دوام افغانستان بود. شش ماه پس از خروج، ارزیابی واهی و زودهنگام رهبران شوروی پیشرفت قابل توجهی را در سال ۱۹۸۹ ثبت کردند: «رشد خودکفایی، اعتماد به نفس و توانایی ارزیابی صحیح اوضاع، که در زمان حضور نظامی ما در افغانستان نبود، کاملاً مشهود است».
در یک اقدام غیرمعمول دولت متمرکز و کنترول کنندۀ شوروی، مسکو با ایجاد دفتر اتحادیههای خودمختار جناحهای قومی، از انحطاط قدرت در کابل برای ثبات افغانستان پشتیبانی کرد. همانند افغانستان پسا-۱۱ سپتمبر تحت ریاست جمهوری حامد کرزی، رییس جمهور نجیبالله نیز لویه جرگه را دایر کرد. اگرچه آن زمان لویه جرگه نهاد رسمی تصمیمگیری نبود و هم اکنون نیز نیست، اما تصمیمات آن – بر اساس اجماع – نهایی و لازمالاجرا تلقی میشود. اتحاد جماهیر شوروی رو به زوال، از دولت نجیبالله به مدت سه سال پشتیبانی مالی و نظامی داشت. درست پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ بود که از حمایت مسکو کاسته شد و دولت نجیبالله نیز از هم پاشید. در ۱۹۹۲، مجاهدین کابل را گرفتند. این امر برای ایالات متحده به عنوان پیروزی تلقی میشد، از آنجا که نجیبالله مورد حمایت شوروی در طرف اشتباه جنگ سرد دیده میشد. با این حال، منافع رقابتی در میان گروههای قومی افغانستان – عمدتاً پشتونها، تاجیکها و ازبیکها – به زودی رشد کرد و آنها در حالی که به طور همزمان سعی در گرفتن قدرت از یکدیگر داشتند، شروع به تقسیم خاک افغانستان در میان خود کردند. شهرهای بزرگ، از جمله کابل به آوار تبدیل شد.
در همین حال، ملا محمد عمر روحانی پشتون، به عنوان رهبر طالبان گروهی از شبهنظامیان که در مدارس پاکستان تبلیغ خشن جهاد را آموزش دیده بودند، ظهور کرد. طالبان خود را به عنوان دانشجویان مذهبی معرفی کردند که میخواهند به بیقانونی و جنگسالاری افغانستان پایان دهند. فقط طی دو سال، آنها شهرهای بزرگ را قبل از پیشروی به سمت کابل در سال ۱۹۹۶ تصرف کردند، جایی که نجیبالله را شکنجه و به دار آویختند. تا ۲۰۰۱، آنها ۹۰ درصد کشور را تحت کنترول خود درآوردند. رژیم پنج سالۀ وحشیانه آنها، یکی از تاریکترین زمان ها در تاریخ افغانستان است و جنایات وحشتناک حقوق بشری، به ویژه علیه زنان را به نمایش گذاشتند. زنستیزی آنها تا به امروز ثابت مانده است. افغانستان همچنین به یک زمین بازی برای گروههای تروریستی مانند القاعده جهت طرح حملات تبدیل شد.
استراتژی طالبان در تلاش برای کشتن سیاستمداران افغانستان و هر کسی که آجندای آنها را زیر سئوال ببرد، همچنان ادامه دارد. امرالله صالح، معاون رییس جمهور که هشدار داد ایالات متحده بیش از حد به طالبان در دوحه امتیاز داده است، از سوءقصدهای بیشمار طالبان جان سالم به در برده است. صالح همچنین مقایسه مستقیمی بین تاکتیکهای طالبان و داعش انجام داده است مبنی بر اینکه هر دو نهاد با هدف مشترک بیرون کردن نیروهای غربی همکاری میکنند.
هرچند مداخلات شوروی و ایالات متحده متفاوت بود، اما آنها با چالشهای مشابهی مواجه شدند. هر دو با تهدیدهای شورشیان، محدودیت دسترسی دولت مرکزی به مناطق روستایی و نفوذ متضاد پاکستان روبرو شدند. جهادگرایان و طالبان از پناهگاههای امنی در پاکستان برخوردار بودند. به رغم پیگیری اهداف بلند پروازانه، شوروی موظف بود اهداف سیاسی خود را برای قطع روابط و تلاش نافرجام برای جلوگیری از فروپاشی و تسخیر افغانستان توسط افراط گرایان رادیکال کاهش دهد. امروز، واشنگتن با معضل مشابهی مواجه است که همانا فقدان اراده سیاسی و نظامی برای حفظ مأموریت افغانستان است.
این امر اغلب فراموش میشود که افغانستان پس از شکست طالبان در سال ۲۰۰۱، یک دوره امنیت نسبی را تجربه کرد و اینکه شورش به رهبری طالبان تا سال ۲۰۰۵ ظهور نکرده بود. با این وجود، تا اواسط ۲۰۰۲، دولت جورج دابلیو بوش توجه خود را به طرف عراق صدام حسین چرخاند. با نادیده گرفتهشدن افغانستان و سرگرمشدن ایالات متحده به جنگ شوم عراق، طالبان با حمایت ارتش پاکستان دوباره سازماندهی شدند.
اگر دولت بایدن دستور خروج کامل از افغانستان را صادر کند، این کشور ممکن مسیر پسا-اتحاد جماهیر شوروی را طی کند، دوباره در یک جنگ داخلی تمام عیار فرو برود و به عنوان پناهگاه تروریستها در زمان حملات ۱۱ سپتمبر تبدیل شود. طالبان از شکست خوردن دور هستند و همواره نیت بدی نشان دادهاند. با توجه به حضور چندین سازمان تروریستی، از جمله القاعده و داعش در منطقه، این نهادها احتمالاً چنان درجهای از وحشیگری، زنستیزی و ظلم را به مردم افغانستان نشان دهند که با سطوح پیش از ۲۰۰۱ رقابت کند.
خروج ایالات متحده از افغانستان باید به قطع روابط طالبان با گروههای تروریستی و توقف خشونتها علیه مردم افغانستان وابسته شود. در عین زمان، بسیار مهم است که واشنگتن پاکستان را در مورد چگونگی دخالت در امور داخلی افغانستان مسئول بداند.
واشنگتن همچنین به تعامل بهتری با متحدان ناتو نیاز دارد که در افغانستان حضور دارند و نقش حیاتی در توسعۀ ارتش افغانستان، از جمله آلمان، ایتالیا و بریتانیا داشته، به ویژه به این دلیل که کاهش سریع نیروها تحت اداره دولت ترامپ بدون مشوره و هماهنگی با آنها صورت گرفت. در یک پیشرفت مثبت، جو بایدن رییس جمهور ایالات متحده در تلاش است اعتبار این کشور را در برابر متحدان اروپایی خود بازگرداند و به نظر میرسد قصد دارد گفتوگو را برقرار کند. ینس استولتنبرگ سرمنشی ناتو به تازگی بر چند جانبهگرایی بیشتر تأکید کرد، وقتی گفت این سازمان «پیش از زمان مناسب» افغانستان را ترک نمیکند.
هیچکش «جنگهای همیشگی» را نمیخواهد، اما خروج غیرمسئولانه نیز به همان اندازه غیر قابل توصیه است. ما باید تأمل کنیم، به تاریخ ببنیم و به جای اینکه کورکورانه وارد یک فاجعۀ دیگر شویم، با احتیاط به پیش برویم.