شتاب و شدت دیدارها و سفرها که برخی از آنها مثل سفر نماینده ویژه پاکستان در امور افغانستان به تهران، برای نخستین بار صورت میگیرد، نشانه تحول عظیمی است که قرار است در آیندهای نزدیک، واقع شود
دیدار زلمی خلیلزاد نماینده ویژه امریکا برای صلح افغانستان، با شیخ محمد بن عبدالرحمن، وزیر خارجه قطر و ملا عبدالغنی برادر رییس دفتر سیاسی طالبان در قطر و سفر محمد صادق، نماینده ویژه پاکستان در امور افغانستان به تهران و دیدار با مقامات جمهوری اسلامی در مورد روند صلح افغانستان،
آخرین دیدارها و سفرهایی است که در دو روز گذشته، در سطح منطقه با موضوع صلح افغانستان صورت گرفته است.
در داخل کشور نیز مقامات دولتی در رایزنی شبانهروزی با رهبران و نخبگان سیاسی به سر میبرند تا با غلبه بر اختلافات، راهی برای همدلی و همسویی سیاسی پیدا کنند و از جمهوری اسلامی در برابر هرگونه تحول ساختاری در بدنه نظام، پیشگیری کنند.
این دیدوبازدیدها در آستانه نشست مسکو صورت میگیرد که قرار است روز پنج شنبه آینده (۱۸ مارچ برابر با ۲۸ حوت) در مورد صلح افغانستان در مسکو، پایتخت روسیه برگزار شود.
شتاب و شدت دیدارها و سفرها که برخی از آنها مثل سفر نماینده ویژه پاکستان در امور افغانستان به تهران، برای نخستین بار صورت میگیرد، نشانه تحول عظیمی است که قرار است در آیندهای نزدیک، واقع شود.
این تحول بر پایه نسخهای که دولت جو بایدن در امریکا به زعم خود برای درمان درد مزمن سیاسی ـ امنیتی افغانستان تجویز کرده است، بازگشت به نقطه اول پس از بیست سال تجربه مردمسالاری و نهادسازیهای دموکراتیک است؛ چیزی که هم عقلانیت امریکا را با پرسش و چالشی بزرگ مواجه میکند و هم به دستاوردهای ارجمند افغانستان در عرصه نظامسازی و مدیریت کشور بر مبنای نگرش پلورالیستیک سیاسی در بستر دموکراسی و مدنیت مدرن و مورد قبول در قرن ۲۱، چوب حراج میزند.
اکنون افغانستان در دشوارترین مرحله حیات سیاسی خود قرار گرفته است. دو راهی بازگشت به گذشته و ادامه راه پرفرازوفرود بیست سال گذشته، به مثابه تجربه تابناک مدنیت و مردمسالاری، از آن جهت دردناک و دشوار است که ریشه در مشی و مشیت قدرتهای برتر جهانی و منطقهای دارد و با دور زدن نظام مستقر و منتخب و قانون اساسی و اراده و آرمان مردم افغانستان، بر آنان تحمیل میشود.
گو اینکه افغانستان صحنه جنگ جهانی با تروریزم بوده است و اکنون نیز این جهان است که تصمیم میگیرد با تروریزمی که بیست سال با آن جنگیده است، صلح کند! صلحی که بر پایه نامه آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه امریکا به اشرف غنی، نتیجهاش فروپاشی ساختار سیاسی مستقر و مشروع افغانستان تشکیل دولت انتقالی صلح با مشارکت طالبان است و جز افغانستان، به سود همه قدرتهای جهانی و منطقهای خواهد بود؛ آنچنانکه امریکا و روسیه همزمان و توأمان از آن استقبال میکنند و نشست مسکو هم در همین جهت و برای تکمیل طرح توطئهآمیز امریکا برای افغانستان برگزار میشود. در چنین شرایطی، مهمترین پرسش این است که چگونه میتوان زیر بار صلحی نرفت که تأمینکننده مطالبات و منافع قدرتهای جهانی و منطقهای است و افغانستان را در لبه سقوطی سهمناک قرار میدهد؟
پاسخ روشن است: عدم انعطاف و انفعال دولت، مردم و رهبران سیاسی ـ جهادی کشور در برابر صلح تحمیلی و تمثیلی بیگانگان!
چنین چیزی هرگز به معنای صلحستیزی و یا چشمپوشی بر واقعیتی به نام طالبان نیست، بلکه متضمن دفاع از تمامیت ارضی، حاکمیت ملی و منافع و امنیت ملی است؛ چیزی که حتی برای طالبان نیز باید بسیار مهم و محوری باشد.
طالبان، به رغم رویارویی بیست سالهاش با مردم و دولت، بخشی جداییناپذیر از جامعه افغانستان است و به هر شکل ممکن باید به دامن آن برگردد، اما تنها راه مطمئن و مورد اعتماد برای بازگشت طالبان به زندگی مسالمتآمیز و آمادهسازی این گروه برای مبارزهای مدنی و سیاسی برای تصاحب قدرت، گفتوگوی رو در رو و مستمر با نمایندگان مردم و دولت جمهوری اسلامی افغانستان است. این گفتوگو ممکن است فرایندی طولانی و کسالتبار داشته باشد، اما در نهایت به نتیجه خوشایند و پایداری منتهی میشود که برای هر دو طرف، مطلوب و مورد خواست است.
اما آنچه اکنون جریان دارد، دور زدن شتابزده مذاکرات صلح بیناافغانی است که به مقتضای منافع قدرتهای بزرگ تعیینکننده وضعیت در افغانستان صورت میگیرد.
با توجه به موارد بالا، آنچه اکنون ضرورت فوری و فوتی برای افغانستان دارد، بازاندیشی رویکردها و سوگیریهای بازیگران داخلی سیاست این سرزمین است. این ضرورت از آنجا ناشی میشود که حتی در سطحی فروتر نیز منافع آنان در ذیل و ضمن منافع ملی افغانستان قابل بازتعریف است و عمیقا با آن گره خورده است؛ چندان که هیچکدام از آنان با عبور از منافع ملی یا پای گذاشتن بر آن، نمیتوانند منافع سیاسی خودشان را تأمین کنند. بنابراین، وقتی فروپاشی نظام سیاسی مستقر کشور، در تضاد و تقابل با مهمترین محورهای منافع ملی کشور قرار دارد، مطمئنا به منافع کنشگران و بازیگران سیاسی نیز آسیبهای جدی و جبرانناپذیر وارد میکند، درحالی که آنچه مایه حفظ و تقویت این منافع میشود، حمایت از منافع ملی از رهگذر تجمیع و توحید و همافزایی تواناییهای پراکنده همه آنان با دولت جمهوری اسلامی افغانستان و چشمپوشی بر اختلافات ناشی از ناسازگاریهای سلیقهای بازیگران عرصه سیاست کشور، در جهت حراست از کلیت نظام سیاسی افغانستان است.
چنین چیزی همه روندهای مهندسیشده بیرونی و از جمله دو نشست مهم و سرنوشتساز مسکو و استانبول را نیز تحت تأثیر قرار خواهد داد.