رژه زیباترین جوانان ما به سوی مرگ؛ روز سرباز مبارک
چرا باید ما جوانان مان را تشویق کنیم که کشته شوند، چون خود ما از مرگ میترسیم و توانایی مقابله با رهبران ضعیفی را نداریم که در امنیت مطلقند و بر گور جوانهای بیپناه، فاتحه میخوانند.
من یکبار از بدخشان در ملیبس یک گروه از جوانان سرباز همسفر بودم، زیبا و رشید بودند، مثل ماه و همان قدر معصوم و پر احساس. گامهای شان پر استواری و وجودشان تندرست که سپر بلای یک جامعه مظلومند؛ اما چرا باید اینها به کام مرگ فرستاده شوند؟ به خاطر بیکفایتی یک عده سیاستمدار و ناتوانی آنان در گفتوگوی سیاسی… چرا جوانان ما باید در دهان مرگ بخار شوند وقتی میتوانند مثل باقی هم سن و سالهای شان، زندگی را با لذتها و شادیهایش تجربه کنند؟ چرا باید ما جوانان مان را تشویق کنیم که کشته شوند، چون خود ما از مرگ میترسیم و توانایی مقابله با رهبران ضعیفی را نداریم که در امنیت مطلقند و بر گور جوانهای بیپناه، فاتحه میخوانند. چرا بر گور این مسئولین فاتحه نخوانیم؟
جنگی بیدلیل که برای نفع یک عده تاجر امنیت ادامه دارد و رهبران هر دو طرف با هم شبانه چای میخورند و روزانه بر گور عسکران جوان هر طرف، دعا میخوانند… اگر قرار باشد یک ولایت افغانستان به طالبان برای مدام داده شود و طرفداران شان که کم هم نیستند به همان وادی بروند و در عوض، یک جوان حتی فقط جوان به ناحق کشته نشود نمی ارزد؟ این ارزش احمقانه خاکناموسی از کجا آمده که بخاطر آن باید جوانان رشید در خون بغلتند؟ … حیف نمیشود همه حرف دل را گاهی گفت، اینکه چطور حرامیان اصلی طالبان و امثالهم چقدر در راس هرم قدرت، نفوذ دارد و با وقاحت از کشته شدن جوانها در دو طرف نبردی بی معنی و تمام نشدنی به خود میبالد… دلم، همراه آن جوانهای رشید بدخشانی سرباز، سالهاست مانده است…هر کجا هستند الهی سرفراز باشند و بخیر جنگ به زودی تمام شود.
رضا محمدی