رکوردشکنی در کشتار؛ چه کسی مسئول است؟
وقتی طالبان، بیمحابا کشتار میکنند و سخنگوی شورای امنیت ملی نیز میگوید این گروه، به کاهش خشونت باورمند نیست، آیا عاقلانه و عادلانه است که ما همچنان بر طبل صلح بکوبیم؟
جاوید فیصل سخنگوی شورای امنیت ملی، هفته گذشته را «مرگبارترین هفته» طی ۱۹ سال گذشته نامید. او دوشنبه ۲ سرطان در صفحه توییتر نوشت که طالبان در این هفته، ۴۲۲ حمله در ۳۲ ولایت علیه نیروهای دولتی انجام داده و در اثر آن ۲۹۱ نیروی دولتی کشته و ۵۵۰ نیروی دیگر زخمی شدهاند.
شورای امنیت ملی پیشتر هم اعلام کرد که در یک هفته گذشته، ۴۲ غیر نظامی توسط طالبان کشته و ۱۰۶ غیر نظامی دیگر زخمی شدهاند.
این در حالی است که قرار است هفتههای آینده مذاکرات بینالافغانی میان دولت و طالبان آغاز شود، اما آنچنان که آقای فیصل گفته است تعهد طالبان برای کاهش خشونت، بیمعنی و اقدامات این گروه مغایر با اظهارات آن در مورد صلح است.
آنچه از گزارش سخنگوی شورای امنیت ملی مستفاد میشود، وارونگی روایت مقامها و نهادهای رسمی داخلی و خارجی است که مدعیاند افغانستان هرگز تا این اندازه به صلح نزدیک نبوده است. در حالی که نخستین نشانگان صلح، کاهش ملموس و چشمگیر خشونتهای ناشی از جنگ است، اما افغانستان در یک هفته اخیر، شاهد شکستن رکورد خشونت ۱۹ ساله بوده و مرگبارترین فصل این جنگ طولانی و درازدامن را تجربه کرده است، گواه صادق بر دروغگویی کسانی است که با القای خوشبینی کاذب به مردم، سعی میکنند جنایتکاران را به بهای چشمپوشی از خون صدها جوان رشید و رعنای این سرزمین، تبرئه و تطهیر کنند.
واقعیت این است که دولت یا به خواست خود و یا متأثر از فشارهای خارجی، گامهای بلندی به سمت صلح برداشته است، اما این گروه طالبان است که در رویکردی عهدشکنانه، موضع صلحجویانه و دفاعی دولت را در پوشش صلح با امریکا و با پشتوانه ایالات متحده، مورد سوء استفاده قرار داده و از این رهگذر، کمر به نابودی نیروهای مسلح کشور بسته است.
با این حال، این کنش و منش، برای طالبان امری طبیعی است؛ هم به دلیل پیشینه این گروه و هم به خاطر دشمنی براندازانه آن علیه دولت افغانستان. بنابراین، باید مسئول این وضعیت را بیرون از حوزه فکر و عمل طالبان جستجو کرد.
چه کسی مسئول است؟
مسئولیت سلاخی بیرحمانه و بیپایان نیروهای امنیتی توسط طالبان، پیش و بیش از همه بر عهده ایالات متحده امریکا است؛ زیرا این ابرقدرت، از یکسو همپیمان راهبردی کابل است و از سوی دیگر طرف قرارداد صلح با گروهی که به کمتر از براندازی حکومت، رضایت نمیدهد. بنابراین حکومت افغانستان بایستی امریکا را در قبال شط خونی که طالبان از رگ گلوی سربازان و مردمان غیرنظامی افغانستان جاری و جوشان ساخته، پاسخگو بسازد.
دومین مسئول اما خود دولت و در رأس آن، فرمانده کل قوای مسلح و سپس مدیران و مسئولان ارشد تمامی نهادهای امنیتی هستند. آنان باید برای نجات جان سربازان کشور به عنوان سرمایههای بینظیر دفاعی و مدافعان حریم حیثیت و حرم عزت و علو تاریخی افغانستان فکری تازه کنند و راهی نو بگشایند. در غیر این صورت، ارائه آمار و شمارش قربانیان، جز طولانی شدن فهرست تلفات سربازان، نتیجه دیگری نخواهد داشت.
حال، پرسش این است که وقتی طالبان، بیمحابا کشتار میکنند و سخنگوی شورای امنیت ملی نیز میگوید این گروه، به کاهش خشونت باورمند نیست، آیا عاقلانه و عادلانه است که ما همچنان بر طبل صلح بکوبیم؟
کدام صلح؟
با توجه به تشدید خشونتهای طالبانی، حسن نیت یکجانبه دولت برای صلح، نمیتواند به تحقق صلحی که از سوی دولت «صلح باعزت» نامیده میشود، منجر شود. بنابراین بایسته است که دولت در رویکرد صادقانه خود در قبال صلح، تجدید نظر کند. اگرچه این تجدید نظر، مطلوب و مورد خواست امریکا و همپیمانانش نیست، اما برای افغانستان هیچ چیز مهمتر از نجات جان فرزندانش نیست. گام پیش نهادن در میدان صلح برای قطع جنگ و توقف ماشین کشتار طالبان است، اما اگر این ماشین خونین، با صلح متوقف نمیشود، باید پاسخ سختتر متقابل دریافت کند.
در پی این تدبیر، رهاسازی سخاوتمندانه زندانیان طالبان نیز باید مورد تأمل و تجدید نظر قرار گیرد؛ زیرا شواهد میدانی از این واقعیت محاکات میکنند که به موازات آزادی زندانیان طالبان، حملات این گروه نیز بر مواضع نیروهای رزمی ـ دفاعی کشور افزایش چندبرابر یافته و این، میتواند ناشی از یارگیری آنان از میان زندانیان تازهنفس خود باشد که به تازگی از زندانهای دولت آزاد شدهاند.
رویهای که اکنون امریکا در قبال کشتار سربازان دولتی توسط طالبان در پیش گرفته، به این تردید دامن میزند که آیا به راستی ایالات متحده نسبت به حمایت از این نیروها متعهد و وفادار هست؟
چنین تردیدی، یک برایند معقول طبیعی در پی دارد و آن موکول شدن صلح از سوی حکومت افغانستان تا زمانی است که دولت به عنوان یک ساختار نهادینهشده و دارای اعتبار بینالمللی، از سوی طالبان به رسمیت شناخته شود و این گروه با تضمین بینالمللی، آماده پیوستن به دولت و هضم شدن در درون آن باشد. در غیر این صورت، صلح، نه معنایی دارد و نه مبنایی.