رییس جمهور غنی در کام «کابوس» مرگ
رییس جمهور غنی اعمال قابل دفاعی از خود به یادگار نمیگذارد. پروندههای سنگینی زندگی سیاسیاش را آلوده کرده است. در آخرین مورد، اتهام «تجارت سکس» و رسواییهای اخلاقی، به مثابه یکی از شرمآورترین پروندهها، بر پروندههای قطور رسواییهای مالی، سیاسی، حذفاندیشانه و قومگرایانهاش افزوده شده است.
در میان همه موجودات، انسان تنها موجودی است که از مرگ میترسد. دلیلش این است که میتواند به مرگ بیندیشد. یعنی انسان مانند بسیاری از موجودات زنده میمیرد؛ اما برخلاف همه آنها، میداند که میمیرد. به مرگ خودش آگاهی دارد. حیوانات میمیرند؛ اما نمیدانند که میمیرند.
«الیزابت کوبلر راس» روانپزشک امریکایی-سویسی، در مورد واکنش انسان نسبت به باخبر شدن از مرگ یک تحقیق جالب انجام داده است. تحقیق کاملاً تجربی و عینی. او برای اکمال تحقیقش به سراغ بیمارانی رفت که خبر مرگ شان را شنیده بودند. حاصل تحقیق کوبلر راس، که بعدها لقب «مرگشناس» را به خود داد، این بود که تقریباً همه انسانها برای پذیرش خبر مرگ، پنج مرحله روانشناختی را پشت سر میگذارند: «مرحله شوک و انکار؛ مرحله خشم؛ مرحله چانهزنی؛ مرحله افسردگی و مرحله پذیرش».
نخستین مرحله، «مرحله شوک و انکار» است. فیالمثل اگر داکتری مریضش را از مرگ قریبالوقوع با خبر کند، بلافاصله مانند کسی که پتکی بر مغزش فرود آید، ابتدا گیج و گنس و میشود وانگهی با به دست آوردن اندکی تعادل، نخستین جملهای که به ذهنش میرسد این است که به داکتر بگوید:«تو اشتباه میکنی! من نمیمیرم!». بعد از آن از این داکتر به آن داکتر میرود تا شاید داکتری پیدا شود که بگوید تو نمیمیری.
مرحله دوم، «مرحله خشم» است. یعنی «چرا من؟». انسانِ اسیر پنجه مرگ در این مرحله درک میکند که کار از «انکار» گذشته است. درعینحال اما خشمگین است. به حال انسانهای سالم غبطه میخورد.
مرحله سوم؛ مرحله «چانهزنی» است. تلاش مذبوحانه برای نجات از چنگال مرگ. این مرحله، مرحله کوتاه آمدن و معامله است. در «اِزای» دورشدنِ مرگ قریبالوقوع، با هر کسی و هر چیزی معامله میکند. با خدا، با داکتر، با دوستان و آشنایان. دیگر از خشم و بد اخلاقی با داکتر و دوستان خبری نیست. از موضع انفعال فقط چانه میزند. سر به راه میشود. اخلاقیتر و مهربانتر میشود. از خشم و پرخاشگریهای قبلیاش با داکتر و دوستان اظهار ندامت میکند تا شاید بهتر تداوی شود و از کام مرگ نجات پیدا کند. التماس میکند. کمکم کنید تا تولد فرزندم را ببینم. دستم را بگیرید تا کارهای نابسامان و نیمه تمامم را به سامان کنم.
مرحله چهارم؛ مرحله «افسردگی» است. در این مرحله به کلی فرومیریزد و مضطرب میشود. دیگر نه از انکار خبری است؛ نه از خشم و نه از چانه زنی.
مرحله پنجم، یعنی آخرین مرحله، مرحله «تسلیم و پذیرش» است. آماده رفتن میشود. تسلیم میشود که همه میروند و اینک نوبت اوست.
نکته جالب توجه در نتیجهگیری الیزابت کوبلر این است که از نظر او، این توالی پنج مرحلهای الزاماً برای همه کسانی که میمیرند، ثابت و یکسان نیست. عدهای ممکن است در میان این مراحل رفت و برگشت کنند. یعنی گاهی از مرحله افسردگی دوباره به مرحله انکار برگردند؛ گاهی به مرحله خشم و گاهی به مرحله چانهزنی. و بدینسان این رفت و برگشت مدتها ادامه پیدا کند. پیداست که تلخی جانکندن در اینگونه موارد مضاعف خواهد شد.
به نظر میرسد نتیجهگیری جالب کوبلر از حالات روانی انسانهای گیرافتاده در کام مرگ واقعی، نسبت به مرگ سیاسی انسانها نیز قابل تعمیم است. نمونه بارزش میتواند رییس جمهور غنی باشد. آقای غنی اکنون خبر مرگ سیاسیاش را هر روز و هر ساعت از همه کس میشنود. رسانهها و شبکههای مجازی و محافل سیاسی پر است از خبر مرگ سیاسی او. از این جهت رفتارها و حالات روانی که از ایشان به مشاهده میرسد دقیقاً همان رفتارها و حالاتی است که کوبلر، محقق مرگشناس امریکایی-سویسی تبیین کرده است. اگر صورت بندی پنج مرحلهای کوبلر را به مرگ سیاسی نیز تعمیم بدهیم، رییسجمهور غنی اکنون سراسیمه در میان مراحل پنجگانه روانشناختی مرگ سیاسی، در رفت و آمد است. گاهی تا مرحله سوم؛ یعنی مرحله چانهزنی و تلاش مذبوحانه برای نجات از مرگ پیش میرود؛ اما گاهی دوباره به مرحله خشم و انکار برگشت میکند.
معامله و چانهزنی به منظور رهایی از کام هیولای مرگ سیاسی به اوج رسیده است. توزیع بیمحابای چوکیهای دولتی به مثابه رشوت سیاسی، ارتقای این ولایت و آن ولایت به منظور ترمیم روابطش با مردم، ترسیم چهره مهربانتر و اخلاقیتر از خود، رفتن به سراغ اقلیتهای قومی، ازدیاد سفرهای ولایتی و دید و باز دید با مردم، توزیع پول توسط بانوی اول تا دوردستترین قریهها و مواردی از این دست، مؤید رسیدنش در مرحله سوم است؛ مرحله چانهزنی و «معامله» و «نذر و خیرات» و «داکتر و دارو» برای زنده ماندن. خود را به آب و آتش میزند تا شاید حیات سیاسیاش را دوباره به دست آرد.
Shokh Mand, [28.05.19 11:25] از سوی دیگر اما، فشارآوردن بر نهادهای عدلی جهت جمع آوری فتوا به منظور اثبات این که اثری از پایان زندگی سیاسی در وجود او نیست؛ در کنار واکنشهای خشماگین عمله مطبوعاتی و گاردهای فرهنگی، رفت و برگشت بلاوقفه این مرد محتضر، میان مراحل «انکار»، «خشم» و «چانهزنی» را به نمایش میگذارد.
رفتارهای نامتعارف آقای غنی به این معنی است که نزدیک شدن شبح مرگ سیاسی با گذشت هر روز، آفتاب عمر سیاسیاش را کمرنگ تر میکند. قطعنظر از کابوس اول جوزا، کابوسهای ترسناکتر دیگری نیز «فراروی» ایشان وجود دارد. شش میزان به مراتب ترسناکتر از اول جوزا است. روزی که اعمال «شر» و «خیر» دوره حکومتداریاش، مثقال به مثقال، در ترازوی داوری مردم گذاشته میشود. اول جوزا را شاید با داروی مسکن به شش میزان برساند؛ اما آنچه مرگ سیاسی این مرد محتضر را محتوم جلوه میدهد، شش میزان است. مردمی که در این مدت توسط این رییس جمهور تبعیضاندیش و تمامیتخواه تحقیر شدهاند و جان و مال و حق و عزت و آبروی شان در امان نبوده، در شش میزان حرف حساب شان را با ایشان خواهند زد.
پیداست که مرگ سیاسی نیز، مانند هر پدیدهای، «خوب» و «بد» دارد. مرگ «خوب» و مرگ «بد». مرگِ «با خوشنامی» و مرگ «با بدنامی». «خوبی» و «بدی» مرگ اما به اعمالی تعلق دارد که در زندگی از انسان سر میزند. جای تأسف این است که آقای رییس جمهور غنی اعمال قابل دفاعی از خود به یادگار نمیگذارد. پروندههای سنگینی زندگی سیاسیاش را آلوده کرده است. در آخرین مورد، اتهام «تجارت سکس» و رسواییهای اخلاقی، به مثابه یکی از شرمآورترین پروندهها، بر پروندههای قطور رسواییهای مالی، سیاسی، حذفاندیشانه و قومگرایانهاش افزوده شده است.