با توجه به این که پاکستان برای امریکا اهمیت زیادی دارد، سردرگمی ایالات متحده در روند صلح افغانستان، نقش کلیدی پاکستان در مهار تروریزم و تندروان اسلامگرا و وابستگی شدید طالبان به آی اس آی به نظر میرسد نسخه صلح افغانستان به این زودیها پیچیده نخواهد شد
با طرح تازه صلح که خلیلزاد با خود به کابل آورد و متعاقب آن نامه آنتونی بلینکن، جنب و جوش تازهای در روند صلح ایجاد شد. گفتوگوهای دوحه به جریان افتاد، ترافیک دیپلماتیک منطقه سنگین شد و سیاسیون و مقامات دولت افغانستان نیز به تکاپو افتادند. پیرو این مسئله، مسکو از برگزاری نشستی در پیوند به روند صلح افغانستان به تاریخ ۱۸ مارچ خبرداد و ترکیه نیز برای میزبانی از کنفرانس بزرگی در پیوند به روند صلح که قرار است در ماه اپریل برگزار شود و به آن در نامه بلینکن اشاره شده، ابراز آمادگی کرد.
در کنار آن، برخی دید و بازدیدهای پیدا و پنهان دیگر نیز در منطقه صورت گرفت، از جمله نشست مقامات امنیتی افغانستان و پاکستان در بحرین، سفر عبدالعزیز کاملوف وزیر خارجه ازبیکستان به پاکستان و دیدار مهم او با جنرال باجوا رییس ارتش پاکستان، دیدار سه جانبه وزرای خارجه ترکیه، روسیه و قطر در دوحه، دیدار رییس جمهور غنی با رییس ستاد مرکزی ارتش امریکا و اینک برگزاری چهارمین نشست کمیته رهبری شورای عالی مصالحه ملی.
تمام این رخدادها که مرتبط با روند صلح افغانستان نیز بود، برای کشوری که بیش از ۴ دهه در بحران و جنگ غوطه میخورد، خوشایند و خجسته شمرده میشود، اما یک موضوع که کمتر به آن پرداخته شده، سردرگمی امریکا در روند صلح است؛ زیرا این کشور به رغم حضور بیست ساله در افغانستان نتوانسته دوکتورین واضحی در خصوص بودن یا نبودن تدوین کند.
با توجه به این مسئله، میتوان مدعی شد که از آغاز تاکنون تمام حرکتهای و پالیسیهای امریکا در دافغانستان به اصطلاح آنی و بدون برنامه ریزی دقیق و «قضاقورتکی» بوده است.
از همان اول نیز امریکاییها قصد نداشتند که در افغانستان ماندگار شوند، یا رژیم امارت اسلامی طالبان را سرنگون کنند یا در این کشور فقیر و عقب مانده تمرین دموکراسی نمایند. آنها آمده بودند که طالبان را بچه ترسانک کرده و با گرفتن بن لادن به راه خود بروند، اما زمانی که به افغانستان حمله کردند، در باتلاقی گیر ماندند که اکنون پس از ۲ دهه نمیتوانند خود را از برهانند، بنا بر این به دست وپا زدن افتادهاند و بدون برنامه و پالیسی اقداماتی میکنند که وضعیت را پیچیده تر میکند.
زمانی که امریکاییها بدون برنامه وارد افغانستان شدند، نتیجه آن ۲۰ سال جنگ شد، زمانی که گفتوگوهای صلح را با طالبان آغاز کردند، برایند آن امضای توافقنامه دوحه شد که سراسر امتیاز به طالبان است.
هنگامی که امریکاییها آغاز به خروج تدریجی از افغانستان کردند، نتیجهاش افزایش خشونتها و برگشت طالبان به موضع جنگ شد. اکنون نیز معلوم نیست که برایند تیر در تاریکی دستگاه پالیسی خارجی امریکا تحت عنوان نشست استانبول چه خواهد بود. آیا طالبان در نظام ادغام میشوند؟ حکومت انتقالی با کنار رفتن رییس جمهور غنی ایجاد میشود یا کلاً قدرت به طالبان سپرده خواهد شد.
هر نتیجهای ممکن است از نشست استانبول بیرون شود، اما آنچه اهمیت دارد این است که ایالات متحده سردرگم و نالان وسرگردان مانده و نمیداند که قضیه افغانستان را چگونه جمع کند.
باری در سال ۲۰۱۱ میلادی جو بایدن در هیئت معاون رییس جمهور اوباما به افغانستان آمده و درگوش کرزی گفته بود که طالبان مشکل افغانستان است و به امریکا ربطی ندارد، مشکل امریکا فقط القاعده است. او همچنان افزوده بود که امریکا ۵۰ برابر بیشتر از افغانستان برای امریکا اهمیت دارد.
اکنون همین آدم مستاجر کاخ سفید است. او هرچند در مورد افغانستان سرگردان است، اما خوب میداند که امنیت و ثبات پایدار زمانی در افغانستان قوام مییابد که پاکستان صادق باشد و صداقت پاکستان نیز بدون فشار به دست نمیآید.
با توجه به این که پاکستان برای امریکا اهمیت چند ده برابری نسبت به افغانستان دارد، سردرگمی ایالات متحده در روند صلح افغانستان، نقش کلیدی پاکستان در مهار تروریزم و تندروان اسلامگرا و وابستگی شدید طالبان به آی اس آی به نظر میرسد نسخه صلح افغانستان به این زودیها پیچیده نخواهد شد.