ما و سرنوشت گرهخورده با آب و آتش!
در نزدیک به بیست سال گذشته که افغانستان، مقصد سرازیری کمکهای میلیاردی از مبادی کشورهای غربی قرار گرفت، انتظار میرفت پرونده مهاجرت هموطنان ما به ایران یا هر کشور دیگری، مختومه اعلام شود.
هنوز آب هریرود از اجساد شهروندان افغانستان نخشکیده و پرونده سیاه آن فاجعه تلخ و تاریک بسته نشده بود که سه هموطن دیگر ما در ولایت یزد ایران، طعمه حریقی شدند که گلوله سربازان ایرانی روشنش کرد.
در دو روزی که از وقوع این حادثه میگذرد، کاربران فضای مجازی در کنار برخی رسانههای گروهی، بیش از همه بر تنور آتش افروخته در یزد ایران میدمند و چنین به نظر میرسد که اینگونه حوادث، بینیاز از رسیدگی قانونمند از مجاری رسمی و دیپلماتیک دو کشور است، اما اینگونه نیست.
آقای عبدالغفور لیوال سفیر افغانستان در تهران مسئولیت بررسی مستقیم این حادثه را از سوی وزارت خارجه کشور به عهده دارد و در اظهارات خود به قاچاقی بودن سفر هموطنان سوار بر موتر آتشگرفته از شلیک گلوله نیروی انتظامی ایران اذعان کرده است.
به گفته آقای لیوال از قول مقامات محلی یزد ایران، راننده موتر حامل شهروندان افغانستانی به دستور «ایست» پولیس توجه نکرده و درنتیجه هدف شلیک گلوله قرار گرفته است.
مطمئناً برای داوری نهایی در خصوص این فاجعه، باید منتظر شناسایی ابعاد بیشتری از آن بمانیم، اما تا آن زمان، توجه به چند نکته کلیدی، حایز اهمیت است:
۱
ایران حتی پیش از تحولات سیاسی چهلساله پسین و در زمانی که افغانستان دارای ثبات سیاسی و اجتماعی بود، یک بازار کار پررونق و در دسترس برای کارجویان افغانستانی بود، اما آنچه موجب عزیمت سیلآسای هموطنان ما به ایران شد، کودتای هفتم ثور ۱۳۵۷ و آغاز جنگهای داخلی چهلساله در کشور بود. از آن زمان تاکنون میلیونها هموطن ما یا ساکن ایران بودهاند و یا در رفتوآمد بین ایران و افغانستان.
بر این اساس، ایران یکی از مهاجرپذیرترین کشورهای همسایه افغانستان بوده است، اما این به معنای پذیرایی آمیخته با مهربانی ایرانیها از مهاجران افغانستانی نیست. جماعت مهاجر افغانستانی مقیم ایران، به ویژه از اواخر دهه شصت تا اواسط دهه هشتاد خورشیدی، همواره با بیمهریها و رفتارهای نامناسب همکیشان همزبان ایرانی خود مواجه بودند. در این میان، به ویژه برخورد زشت و ظلمآمیز پولیس یا نیروی انتظامی جمهوری اسلامی با مهاجران افغانستانی، در کنار برخوردهای موهن قشر متوسط جامعه ایران با آنان، مزید بر علت شده و زخمهای عمیقی در روح و روان آنان کاشته است.
با سقوط حکومت طالبان و شکلگیری فضای تازه سیاسی در کشور که با استقرار نیروهای چندملیتی ناتو و امریکا همراه بود، در برخورد مردم و پولیس ایران با مهاجران افغانستانی نیز تغییرات ملموسی رونما شد. این تغییر رفتار اما اکنون وجه فرهنگی به خود گرفته و به معنای پذیرش مهاجران افغانستانی به عنوان یک واقعیت اجتماعی در ایران است؛ مهاجرانی که در بازه زمانی اقامت طولانی چهلساله در جمهوری اسلامی، عمیقاً دچار دگردیسی فرهنگی و به بیان درستتر، در فرهنگ و سبک زندگی ایرانیان، حل و هضم شدهاند.
۲
در نزدیک به بیست سال گذشته که افغانستان، مقصد سرازیری کمکهای میلیاردی از مبادی کشورهای غربی قرار گرفت، انتظار میرفت پرونده مهاجرت هموطنان ما به ایران یا هر کشور دیگری، مختومه اعلام شود و با استقرار امنیت و ثبات سیاسی، فرصتهای مبارکی برای اشتغال نیروی کار کشور در داخل مرزهای افغانستان و با هدف بازسازی ویرانههای جنگ چهلساله فراهم شود، اما نهتنها اینچنین نشد، بلکه در چندساله پسین، روند مهاجرتهای گروهی، شتاب سرسامآوری به خود گرفت و ریاست پاسپورت وزارت داخله، به پرمراجعهترین نهاد دولتی برای دریافت کتابچه مجوز خروج از کشور تبدیل شد. این بار اما مقصد مهاجرت از افغانستان، غالباً بسیار دورتر از ایران تعیین شد: اروپا؛ جایی که شرط اول قدمِ رسیدن به آن، گذشتن از جان است و سپس چشمپوشی از مال!
اکنون با گشوده شدن راه مهاجرت به اروپا، ایران جاذبه چندانی برای مهاجرت ندارد؛ هم به دلیل کسادی بازار کار در این کشور همسایه و هم به خاطر بیارزشی پول آن در برابر پول ملی افغانستان و هم به علت مقطعی بودن اقامت در این کشور و نابرخورداری از امتیازات شهروندی. با وجود این، وقتی میبینیم هموطنان ما برای رسیدن به ایران، همچنان خود را به آب و آتش میزنند و برای یافتن یک لقمه نان یا در رودخانه طعمه موجهای خروشان آب میشوند و یا در یزد هیزم آتش پولیس، باید اندکی به عمق فاجعه بیکاری و سنگینی کمرشکن بار معیشت در کشور خود پی ببریم.
۳
بازتاب گسترده هر دو فاجعه(غرق شدن و در آتش سوختن) در فضای مجازی و واکنش گسترده عدالتطلبانه هموطنان نسبت به آنها از یک جهت بسیار مثبت و امیدبخش است؛ اینکه مردم در افغانستان، نسبت به رنج هموطنان خود بیتفاوت نیستند و برای همدردی با آنان از مرزهای برسازیشده کاذب هویتی ـ نژادی عبور کردهاند، اما از جهتی دیگر قابل تأمل است؛ اینکه آیا این واکنشها در مواردی که دهها مرد و زن و کودک بیگناه افغانستانی، در خانه خود قربانی حملات هوایی نیروهای خارجی میشوند، همچنان گسترده و پرهیاهو است؟ اگر نیست، نام واکنش وسیع و سریع آنان به غرق شدن و آتش گرفتن گروهی از کارجویان افغانستانی در یزد و هیرمند را چه باید نامید؟
پرواضح است که هرگز در پی کماهمیت نشان دادن این دو فاجعه نابخشودنی انسانی نیستیم، اما تأکید بر این مهم که ما بایستی در همه موارد به دنبال اجرای عدالت و دفاع یکسان از حقوق هموطنان خود باشیم، کاملاً اخلاقی و عادلانه است.
۴
اینکه انتظار داشته باشیم ایرانیان یا هر قوم دیگری از کارجویانی که به صورت قاچاقی و غیر قانونی وارد خاک آنان میشوند، پذیرایی شاهانه کنند، بیهوده و غیر منصفانه است، اما اینکه از دولت خود بخواهیم:
- برای نیروی کار کشور اشتغال و کارآفرینی کند تا آنان از به خطر انداختن جان خود برای یک لقمه نان بینیاز شوند؛
- با باندهای مافیایی قاچاق انسان، مبارزه نظاممند و هدفگذاریشده نتیجهبخش کند تا هیچ هموطن ما قربانی این روند ناانسانی نشود؛
مطالبهای مشروع و قانونی است.