این رفتار دولت بایدن نیز هم بخشی از سیاست نماینده ویژه آنها در امور افغانستان ( زلمی خلیلزاد) و در ادامه تحمیل صلح با طالبان به دولت فعلی کابل و به کرسی نشاندن تعهدی است که در قطر به طالبان داده شده است
نیروهای ایتلاف به رهبری ایالات متحده امریکا با چنان سرعتی در حال ترک افغانستان هستند که گویا از ابتدا نیز به نشانی اشتباه و مقصدی نامعلوم فرستاده شده بودند.
جنگی که بین امریکا و تروریستهای مقیم در افغانستان در سپتمبر سال ۲۰۰۱ با حمله پیکارجویان القاعده به دو ساختمان تجارت جهانی در نیویارک درگرفت، باعث سقوط دولت متحجر طالبان در کابل شد.
ایالات متحده امریکا، قهرمان این جنگ بود. آزادی مردم از یوغ طالبان، وعده ایجاد دموکراسی، برابری حقوقی زن و مرد، عدالت و قانون برای همه، وعدههایی بودند که برای تحقق آن بیش از صد هزار سرباز امریکایی روانه افغانستان شد.
امریکاییهای خوشدل میلیاردها دالر مالیات دادند تا اصول دموکراتیک در این کشور نهادینه شود و افغانستان از فقر و تحجر بیرون بیاید و بازسازی شود. میلیونها زن و دختر افغان رنجکشیده و محبوس در خانهها، فرصت تحصیل و یافتن شغل پیدا کردند و عضو کمیسیونهای شکلگیری قانون اساسی، لوی جرگه و پارلمان این کشور شدند. داکتر مسعوده جلال نخستین زنی بود که در نخستین رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری این کشور در سال ۱۳۸۳ نامزد رقابت با حامد کرزی، رییس دولت انتقالی شد.
در نخستین روزهای پس از شکست طالبان در افغانستان حضور داشتم و از جنوب تا شمال، از قندهار و جلالآباد تا تخار و مزار شریف و بامیان، شهرهای مهم و کلیدی آزاد شده از حاکمیت طالبان و امید مردم این کشور به داشتن آیندهای بهتر و آرام و با ثبات را دیدهام.
با فرماندهان مجاهدین که نقشی کلیدی در نبرد با تروریزم و طالبان ایفا میکردند در تماس بودم و همکاری استراتژیک و دو جانبه میان طرف امریکایی و افغان را در نبرد با ترور میدیدم.
مردم افغانستان برای آمدن این آزادی و امنیتی که خواهان آن بودند، بهای گزافی را در ۲۰ سال گذشته پرداخت کردهاند. صدها هزار شهروند غیرنظامی و صدها هزار سرباز در جبهههای متمرکز و غیرمتمرکز نبرد با طالبان یا شبیخون و حمله نابرابر، انفجار و انتحار کشته شدهاند.
همچنین بیش از دو هزار سرباز امریکایی نیز در این نبرد در افغانستان کشته شدهاند ( مجموعا ۲۳۷۲ سرباز و غیر نظامی آمریکایی). هزاران سرباز خارجی با ملیت های دیگر نیز زیر پرچم ایتلاف در این ۲۰ سال کشته شدهاند، اما در این مقاله تمرکزم بر نیروهای امریکایی در افغانستان است.
نیروهایی که مادرانشان با افتخار آنها را به جنگ با ترور و جهالت فرستادند. من با مادران این قربانیان و امدادرسانان امریکایی که در افغانستان کشته شدهاند نیز صحبت کرده بودم. زنان و مردانی که به ارزشهای امریکایی افتخار میکنند، فرزندانشان را نه یک قربانی بلکه قهرمانانی برای دفاع از ارزشها و اصول دموکراسی که به آن متعهد و پایبندند، میدانند. آزادی زنان و دختران افغان به اندازه آزادی و امنیتی که در امریکا دارند، برایشان مهم بود.
معلولان جسمی یا آسیبدیدگان عصبی و روانی که این جنگ بر جای گذاشته است، به کنار.
اما با این پرسش روبهرو شدم که خروج نیروهای امریکایی اگر معنای تغییر سیاست راهبردی در منطقه را میدهد، پاسخ سیاستمداران و کانگرس در مقابل خانواده جان باختگان امریکایی و خون ریخته شده سربازان این ارتش چیست؟ دختران و پسرانی که برای دفاع از ارزشهای دموکراتیک و دموکراسی به افغانستان فرستاده شدند و تابوتهایشان یکی پس از دیگری به امریکا بازگشت؟
امریکا، با دولت قانونی افغانستان توافق استراتژیک دارد و متعهد به دفاع و پشتیبانی از دولت و مردم این کشور است. سرنوشت این توافق استراتژیک چه میشود؟ توافقی که در ۴ جولای ۲۰۱۲ در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما و وزارت خانم هیلاری کلینکتون با دولت حامد کرزی به امضا رسید.
امروز دولت اشرف غنی در کابل زیر فشار مضاعف تعهد، پاسخگو بودن به ملت و انجام وظیفه و از سوی دیگر برآورده کردن خواست دولت ایالات متحده امریکا است.
پیش از آنکه بگویم چه خواستهای، میخواهم کمی از آنچه که به ذهن همه رسیده است، بنویسم. از فساد اداری و رشوهخواری حکومت افغانستان که در هر نشریهای که برای خواندن به دست میگیرید، به آن اشاره شده است.
همانطور که همهجا گفته میشود، دولت افغانستان و حکومت کرزی که دو دوره قدرت را دست داشت، فاسد بود و دولت فعلی نیز نتوانست با فساد اداری مبارزه کند. میلیاردها دالر پولی که از جیب مالیاتدهندگان امریکایی بیرون آمد تا برای زیرساختهای این کشور و تجهیز و بازسازی نیروهای امنیتی و ارتش هزینه شود، به هدر رفته است یا بهتر بگویم دزیده شده است.
در دوره طالبان نیز فساد و ترور از راه کشت خشخاش و قاچاق هروئین و مواد مخدر تامین میشد.
اوضاع فعلی افغانستان و خبرهایی مبنی بر سرازیر شدن طالبان مسلح که از هر گوشهوکناری شنیده میشود، حاصل صلح نماینده ویژه وزارت خارجه امریکا و طالبان در قطر است.
این صلح زمینه آزادی بسیاری از طالبان خطرناک و امنیتی را فراهم کرد. افرادی که امروز در خط نخست جنگ، حمله به شهرها و مقابله با دولت مرکزی کابل را سازماندهی میکنند، همان طالبان آزاد شده از زندانهای فوق امنیتی در افغانستان هستند که دولت امریکا ضامن آزادی آنها شد.
در مقابل، در ۲۰ سال گذشته عملیات پاکسازی مجاهدینی که در خط مقدم مقابله با طالبان و ترور بودند نیز تکمیل شد.
افرادی که با نام جنگسالار به حاشیه رانده شدند و یا بسیاری از چهرههای موثر و دارای تجربه در جنگ با طالبان، ترور و در چند سال اخیر کشته شدند.
امروز از فرماندهان نیروهای کلیدی ایتلاف شمال به اندازه انگشتان دست نیز باقی نمانده است. از آن گذشته سلاحی نیز برای مقابله با طالبان وجود ندارد یا بهتر است بگویم که مردم این نقش را به پولیس و اردوی ملی سپردهاند.
…..
و اما، هدف دولت امریکا از چنین شتابی برای خروج و اتخاذ سیاستی که برای مردم و ناظران خارجی نیز عجیب و باورنکردنی است، چیست؟
به نظر، این رفتار دولت بایدن نیز هم بخشی از سیاست نماینده ویژه آنها در امور افغانستان ( زلمی خلیلزاد) و در ادامه تحمیل صلح با طالبان به دولت فعلی کابل و به کرسی نشاندن تعهدی است که در قطر به طالبان داده شده است.
دولت افغانستان در ماههای گذشته از پذیرش طرح صلح خلیلزاد با طالبان سر باز زده است. محمد اشرف غنی به ایجاد یک دولت انتقالی تن نداده و راه حل ایجاد صلح با طالبان را برگزاری یک انتخابات سراسری و زودهنگام می داند.
امروز نیز پیشروی طالبان و عدم دخالت امریکا در حمایت از نیروهای ارتش یا جلوگیری از سقوط شهرها و توابع، تنها به این دلیل است که دولت مرکزی زیر فشار سنگین سیاسی و امنیتی دوام نیاورد.
در نهایت، طرح نماینده ویژه امریکا در افغانستان این است که یا دولت استعفا کند یا تن به مذاکره با طالبان و پذیرش خواست آنها برای شراکت در قدرت بدهد.
از تمامی کاستیها گفتیم؛ از رشوه و فساد اداری و از عدم حلوفصل مشکلات امنیتی و اقتصادی مردم، اما این را هم بگوییم که در این ۲۰ سال دستاوردهای بزرگی هم وجود داشته است. مدارس و نهادهای دولتی و اداری ایجاد شده و افغانستان دارای قانون اساسی، دوایر سیاسی، امنیتی و دولتی است.
آستانه تحمل دولت را نباید آزمود که تمامی این دستاوردها نیز از بین برود و کشور وارد ناامنی سراسری و جنگ داخلی فرسایشی شود.
افغانستان مانند جغرافیای ناهموار خود، از نظر ترکیب قومی، قبیلهای و فرهنگی نیز ناهموار است و هیچ یک از اینها، به آسانی تن به بسط و حضور تمامیتخواهی دیگری نمیدهد.
خاطره قتلعام گروههای کوچک قومی و مذهبی از ذهنمان پاک نشده است. خاطره شلاق خوردن زنان و سر زدن مردم در استدیوم کابل و تخریب بزرگترین میراث فرهنگی و تاریخی این کشور، تندیسهای بودا را در بامیان هنوز فراموش نکردهایم.
شاید بهتر بود که به جای حضور صدها هزار نیروی امریکایی که در جنگ مستقیم درگیر بودند، ایالات متحده بیشتر روی حضور امنیتی و ضدتروریستی و اطلاعاتی تمرکز میکرد؛ روی فرهنگسازی و ترویج اندیشه در مناطقی…. که هممرز با پاکستان و تحت تاثیر تفکرات افراطگرایانه و متحجر مدارس مذهبی قرار دارند.
…..
امریکا نهتنها در پی وارد کردن فشار حداکثری بر دولت کابل است، بلکه با میدان دادن به طالبان برای ایران و چین و روسیه نیز در مرزهایشان ناامنی ایجاد میکند تا این کشورها نیز از این پس با قدرتگرفتن گروههای تروریستی در مرزهایشان، بخشی از هزینهای را برای تامین امنیت خود متقبل شوند که ایالات متحده امریکا به طور رایگان برایشان پرداخت میکرد.
روزهای آینده، روزهایی سرنوشتساز است، اما بعید به نظر میرسد که حتی با سقوط دولت مرکزی یا شریک کردن طالبان در قدرت، درگیریها به این آسانی پایان یابد. آمدن طالبان نیز صلح و امنیت ایجاد نخواهد کرد.
یادداشت: سه پاراگراف به خاطر مسایل مذهبی، قومی و مرتبط با جنگ و مورال قوای مسلح افغانستان حذف شده است.