سیاست یک بام و دو هوا؛ از توطیه تا انتقال جنگ به شمال
موضوع بلخ موضوع یک شخص و یا برکناری یک والی نیست، موضوع یکدستسازی و تکهویتیسازی قدرت سیاسی کشور است و سرکوب فضای چند صدایی و چند فرهنگی که جزایر قدرت را به خودی و غیر خودی تقسیم نمودهاند.
عریان میگویم، موضوع بلخ موضوع یک شخص و یا برکناری یک والی نیست، موضوع یکدستسازی و تکهویتیسازی قدرت سیاسی کشور است و سرکوب فضای چند صدایی و چند فرهنگی که جزایر قدرت را به خودی و غیر خودی تقسیم نمودهاند. درحالیکه در یک طرف برای تروریستان طالب که از زمان ظهور شان تاهنوز جنایت نمودهاند، اینها(حلقه حاکم) با تضرع از کشورهای مختلف صلح گدایی مینمایند و گاهی با توافق ننگین، منطقه امنی ( دهنه غوری/ دند شهابالدین بغلان) ایجاد میکنند و همواره خواهان مشارکت آنها در پروسه سیاسی میشوند و همینگونه با آن جنایتپیشه حرفهای مشهور به قصاب کابل و قاتل چهل ساله مردم افغانستان، مصالحه و در تصمیمهای کشوری زمینه و تریبون مهیا میکنند.
اما در سوی دیگر چهرهای غیر خودی که در ساختار دولتسازی دموکراتیک در سالیان پساطالبان مدغم شده و شهری را به خوبی مزار آباد و برای مردم امنیت ایجاد کرده است، قصداً به سوی جنگ و خشونت رانده میشود، نه تنها عطا محمد نور والی بلخ، معاون اول رییس جمهوری را نیز به دلیل قومیت متفاوت، تبعید میکنند. از همینجاست که مقوله سیاست «یک بام و دو هوا» مطرح میشود، یعنی همان سیاست تبعیض و دیگر ستیز و سیاستی که سالیان طولانی است روح و روان شهروندان افغانستان را میآزارد و از اقوام سرزمین ما به میزانهای مختلف قربانی گرفته است.
ازهمینروی است که میخواهم به پرسشهای متهورانه و آرمانگرایی برخیها که پیوسته مقاومت در برابر تبعیض و انحصار را سرکشی میپندارند، به عرض برسانم.
افغانستان دارای سیستم حکومتداری عادلانه و شهروند محور اروپایی نیست، گذشته تاریخی این کشور را روی جایش بگذارید، حداقل عمق کژ رفتاریهای سیاسی _ مدنی را در چگونگی شکلگیری حکومت وحدت ملی مرور کنید که به شکل فاجعهبار نظام انتخاباتی زیر کشیده شد و همینطور در طی سه سال اخیر همین حکومت، صدها شهروند در راهپیماییهای مدنی به خاک و خون کشیده شدند، حکومتی که بگونه آشکار بر پایه ستم و فساد سیاسی استوار است تا هنوز ماده بیستم و دوم قانون اساسی را که تاکید به اصل برابری میان شهروندان افغانستان دارد در پیوند به تقرری هزارهها و ازبیکها و سایر اقلیتهای قومی در وزارتخانههای کلیدی تعلیق شده است. پس این همه خیال پردازی آرمانگرایانه در وضعیت سیاسی کنونی کشور یا از همسویی با سیاست تبعیض و شهروندآزار ناشی میشود و یا هم از آگاهی معیوب از روند دولتسازی که شماری قادر نیستند فردای پسا این کشمکشهای یکدستسازی قدرت را عمیق تحلیل کنند.
من به صراحت ادعا میکنم هیچیک از آنهایی که پیوسته برای ما توصیهنامه نوشته میکنند و اکتهای روشنفکرانه و ملیگرایانه به نمایش میگذارند، به اندازهِ من برای ملتشدن و همبستگیهای اجتماعی قلم و سخن نزدهاند، من با درک از آینده کشور و تخصص تحصیلیام در پروسه دولتسازی و جامعهسازی به خوبی میدانم که پشت این رفتارها، نیت نیک برای ایجاد دولت دموکراتیک و شهروند محور وجود ندارد؛ چون هرم سیاست در افغانستان در دام فساد سیاسی و اندیشههای تنگنظرانه گرفتار است که در نهایت پیامدش یا به فروپاشی عمومی منجر میشود و یا هم به ایجاد دولتسازی تکهویتی و غیر عادلانه که در هر دو صورت، پیامد آن بد و مذموم است. بایست افزود، بازنده اصلی نگرشهای انحصار طلبانه مثل همیشه مردم افغانستان میباشد، تجربه نشان داده که در طول دورههای تاریخی شکست افغانستان از سیاست قومگرایانه ناشی شده است و نتایج این شکست شامل حال همه اقوام بوده و نتیجه آشکار آن برای نسل امروز همین است که همه، به شمول پشتونها، تاجیکها، هزارهها… و ازبیکها به دلیل سیاست تبعیض حکمرواییهای گذشته، تاکنون نه صاحب دولت ملی شدهاند و نه صاحب کشور آبرومند و با عزت در جهان.
شفیقالله شفیق استاد دانشگاه