آخرین اخبارافغانستانتحلیلسیاست

شتاب جنگ به سوی بن‌بست و تنگتر شدن راه‌های برون‌رفت از آن

صلح در چوکات پروژه یک یا چند کشور خارجی، مطابق اهداف تعین شده آنان سازمان داده می‌شود و کشور جنگ‌زده با تمام امکانات طبیعی و انسانی‌اش در اختیار بيگانه‌ها که صلح را بهانه كرده‌اند، قرار می‌گيرد

اين طبيعی‌ترين قانون است. صلح تا زمانی ايجاد نمی‌شود تا يک‌طرف پيروز شود. قدرت پيروز صلح ايجاد می‌كند ( اين تلخ‌ترين تجربه تاريخ است) در صورت بيلانس قدرت ميان طرف‌های درگير اگر صلح صورت گيرد، می‌تواند در دو حالت ايجاد شود:
١- با فشار عامل بيرونی ( كشور يا كشورهای خارجی) صلح رقم می‌خورد، اين صلح كوتاه‌مدت است و تا زمانی می‌تواند ادامه بايد كه عامل خارجی حمايه كننده صلح باشد. در اين صورت صلح به بدترين حالت سياسی می‌رسد و صلح از شكل پروسه به پروژه تبديل می‌شود؛ صلح در چوكات پروژه يک يا چند كشور خارجی مطابق اهداف تعين شده آنان سازمان داده می‌شود و كشور جنگ‌زده با تمام امكانات طبيعی و انسانی‌اش در اختيار بيگانه‌ها كه صلح را بهانه كرده‌اند، قرار می‌گيرد(سوريه، افغانستان می‌رود داخل چنين پروژه مخوفی شود).
تجربه نشان داده كه با اندک اختلاف ميان دولت جنگ زده و كشور يا كشورهای خارجي حامي آن و يا ميان كشورهایی كه پروژه صلح را پيش می‌برند، جنگ دوباره شعله‌ور می‌شود و فريادها به آسمان می‌رود و يا با ختم اهداف پروژه، كشور يا كشورهای خارجي از حمايه دست بر می‌دارند و راهی كشورهای شان می‌شوند و جنگ دوباره دندان نشان می‌دهد. افغانستان را می‌توان در زمان خروج شوروی‌ها و خارج شدن امريكايی‌ها، مثال آورد.( اين تجربه ميان دو كشور را نيز به نمايش می‌گذارد: جنگ ارمنستان و آذربيجان)
٢- صلح ميان قدرت‌های درگير با تقسيم اراضی و يا تقسيم قدرت به وجود می‌آيد، اين تقسيم فدرال نظامی است كه فدرال را خونين می‌كند و بد ترين شكل فدرال را كه دامنه‌های تجزيه را می‌كوبد، به وجود می‌آورد. قدرت‌هایی كه ظاهراً بر خوان صلح نشسته‌اند در پی تقويه قدرت خويش و تحكيم روابط بيرونی می‌پردازند، دو سيستم حكومتداری بر اساس باورها و عقايد متفاوت به وجود می‌آيد و اين باورهای متفاوت زمينه‌های قانون اساسي واحد را منهدم می‌كند و اساس حركت به سوی ايجاد دو كشور يا كشورهای متفاوت را از درون يک كشور مساعد می‌كند( یوگوسلاويا به چند كشور و تونس بدو كشور و …..)اين امر و ايجاد فدرال خونين شيطانی حقانيت فدراليزم را به زانو می‌زند و آن را به آورنده جنگ مبدل می‌كند؛ فدراليزم به تار شيطان می‌افتد
لذا بهترين راه حل از ديد «صلح يک دست»، همان هضم شدن يک طرف و حذف شدن سياسی طرف ديگر مانند يک قدرت است،( سريلانكا، كمبوديا، تاجیكستان، چچن و يا بصورت بسيار نرم نيكاراگوا).
اين، معنی آن را ندارد كه حذف شدن، دور شدن به تمام معنی است بل حذف شدن به معنی يک قدرتی شدن است كه می‌تواند قانون اساسي واحد را به ميان كشد و روی باورهای واحد ملی تشكيل يک دولت واحد را پايه گذارد( خونين است ولی طبيعی‌ترين شكل به وجود آمدن صلح دراز مدت است)
در افغانستان نيز با وجود خونين شدن آن، متاسفانه شرايط حذف شدن را خارجی‌ها با ايجاد بيلانس قدرت ميان دولت و طالبان به وجود آورده‌اند، در غير آن صلح می‌توانست با ايجاد دولت همه گير به وجود آيد و خونريزی را در پی نداشته باشد. عامل خارجی، مديريت بحران افغانستان را به صورت خونين رسامی می‌كند.( طالبان در پي حذف و هضم قدرت دولتی و قدرت های ديگر است، بيانيه رييس جمهور در پارلمان به اين معادله نيز با احتياط تاكيد كرد)
متوجه باشيد که قدرت نظامی حقانيت را (اكثراً) به نمايش گذاشته نمی‌تواند، اكثريت‌های خموش هميشه دستخوش دست‌های ظالمانه‌اند.
حال اگر صلح هم شود، قدرت‌ها برای پر قدرت شدن بيشتر ايشان، در تلاش می‌شوند و جنگ در آينده‌ها متصور است،( حذف شدن قدرت‌های موازی با دولت جزو هدف‌های همه دولت‌هاست، پاكستان نمونه بارز آن است) صلح را در كشور ما، خارجی‌ها از ديد استخباراتی از پروسه صلح به پروژه صلح مبدل ساخته‌اند و پروژه آغاز وانجامی دارد.
جنگ فعلی هم يک پروژه خونين خارجی است، اهدافی را تعقيب می‌كند و زمان مشخصی را بايد طی كند. تا اهداف به وجود نيايد، جاده و كوه و باغ مان خونين خواهد بود.
خارجی‌ها صاحب پروژه خونين كشور اند، جنگاوران تطبيق كننده پروژه و مردم و طبيعت افغانستان وسايل تطبيق پروژه.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا