شرط موفقیت نشست دوحه؛ حضور زنان و احزاب مخالف
پنج دهه درگیری این کشور را در خطوط قومی، قبیلهای، زبانی، سیاسی و اجتماعی تقسیم کرده است. تلاشهای میانجیگری گذشته جهان در افغانستان شکست خورد، زیرا گروههای وابسته به قدرت خشونتآمیز یا ایدئولوژیک – تصمیمگیرندگان اصلی – شامل بودند در حالی که گروههای مخالف بدون قدرت تسلیحات کنار گذاشته شدند
نشست هفته آینده به رهبری سازمان ملل در دوحه، همراه با طا-لبان فرصت دیگری را برای افغانستان و همه طرفهای مخالف در این کشور فراهم میکند تا برای پایان دادن به جنگ گردهم آیند. با این حال، هر دستاوردی بستگی به این دارد که آیا همه جناحها، از جمله زنان و گروههای سیاسی، به طور عادلانه و شفاف نماینده داشته باشند و صدای آنها شنیده شود.
گردهمایی در دوحه از ١٨ تا ١٩ فبروری، دومین نشستی است که به رهبری آنتونیو گوترش دبیرکل سازمان ملل متحد در پایتخت قطر برگزار خواهد شد. اولین نشست آن در ماه می سال گذشته بود. آن نشست نیز نمایندگان ویژه در امور افغانستان را از سراسر جهان گردهم آورد تا در مورد امکان ایجاد یک موضع واحد برای این کشور گفتوگو کنند.
با توجه به سابقه اخیر تلاشهای میانجیگری بینالمللی در افغانستان، میخواهم به سازمان ملل در مورد چالشهای هفته آینده هشدار دهم. اگر نشست دوحه فقط گروههای مخالف اسمی را گردهم آورد – آنهایی که اختلافاتشان با نهادهای حاکم بر مسایل جزیی متمرکز است – این نشست نیز تلاش نافرجام دیگری برای پایان دادن به درگیری در افغانستان خواهد بود.
با توجه به پیچیدگیهای این کشور، سازمان ملل باید به چالشهای گردهم آوردن گروههای مخالف «واقعی» و «تخیلی» توجه داشته باشد. پنج دهه درگیری این کشور را در خطوط قومی، قبیلهای، زبانی، سیاسی و اجتماعی تقسیم کرده است. تلاشهای میانجیگری گذشته جهان در افغانستان شکست خورد، زیرا گروههای وابسته به قدرت خشونتآمیز یا ایدئولوژیک – تصمیمگیرندگان اصلی – شامل بودند در حالی که گروههای مخالف بدون قدرت تسلیحات کنار گذاشته شدند. این محاسبات نادرست این تصور را تقویت کرده است که دستیابی به مشارکت سیاسی تنها از طریق خشونت امکانپذیر است که به درگیری در افغانستان دامن میزند.
کلید پایان دادن به جنگ در یافتن یک راهحل سیاسی نهفته است که در آن نمایندگانی که واقعیتهای مختلف افغانستان را منعکس میکنند، در تصمیمگیری درباره آینده شان – به ویژه زنان و گروههای قومی، حرفی برای گفتن داشته باشند. برای این که نشست آتی دوحه با اهمیت باشد، بررسی تلاشهای قبلی و این که چرا آنها برای متحد کردن کشورمان کارساز نبودند، مهم است.
در دهههای ١٩٨٠ و اوایل دهه ٩٠، میانجیگری صلح سازمان ملل بین دولت چپگرای سابق افغانستان و جناحهای مجاهدین به یک توافق پایدار منجر نشد، زیرا همه طرفها در مذاکرات شرکت نداشتند.
در سال ٢٠٠١، کنفرانس بن که توسط سازمان ملل متحد برگزار شد، فرصت بزرگ دیگری برای همه طرفها جهت یافتن راهحل سیاسی جامع بود. اما پس از ٢٠ سال شکست خورد زیرا طا-لبان کنار گذاشته شده بودند. آن اشتباه باعث طولانی شدن درگیری در افغانستان و منجر به فاجعه کنونی شد که در آن ملت در آستانه قحطی قرار دارد، زنان تبعید شده اند و یک گروه ستیزهجو بدون احترام به قوانین بینالمللی با اسلحه بر مردم حکومت میکند.
در سال ٢٠٢٠، یک فرصت دیگر مهیا شد. توافق ایالات متحده و طا-لبان در دوحه میتوانست راه را برای یک راهحل سیاسی بادوام هموار کند، اما کارساز نبود، زیرا دولت سابق افغانستان و جامعه وسیعتر غیر طا-لب را کنار گذاشت. در دور اول مذاکرات امریکا و طا-لبان، یکی از طرفین درگیر شامل نشد. در واقع توافق دوحه به رهبری امریکا در غیاب آنها امضا شد.
راه صلح باید شامل مشارکت برابر زنان شجاع افغانستان نیز باشد. این بدان معناست که زنان از طیف وسیع شامل باشد و نه فقط آنهایی که دارای ملیت دوگانه هستند و در محیط تحت حاکمیت طا-لبان به راحتی زندگی میکنند.
من از قطعنامه ٢٧٢١ شورای امنیت سازمان ملل که در ٢٩ دسمبر ٢٠٢٣ تصویب شد، حمایت میکنم که بر نیاز به تعامل معنادار با همه طرفها در افغانستان تاکید میکند. من موافقم که نماینده ویژه سازمان ملل برای افغانستان باید تعیین شود و باید با همه طرفها بهویژه با نمایندگان زنان مظلوم افغانستان کار کند.
در واقع، سازمان ملل باید مرتبطترین مبنا را برای مشارکت زنان در گفتوگوهای صلح تضمین کند: قطعنامه ١٣٢٥ شورای امنیت، که کشورهای عضو و دبیرخانه سازمان ملل را موظف میسازد از مشارکت کامل زنان در مسایل صلح و امنیت اطمینان حاصل کند. این دستور باید در نشست هفته آینده دوحه اجرا شود. من به عنوان یک مذاکره کننده سابق صلح و عضو پارلمان افغانستان، بارها با مواردی مواجه شدم که در بحث در مورد صلح و امنیت در افغانستان به مردان نسبت به هیئتهای زنانه ترجیح داده میشد.
علاوه بر این، آنچه کشور به آن نیاز دارد حکومتی مبتنی بر اراده مردمش است که در آن همه، صرف نظر از پیشینه، جنسیت، ایدیولوژی و گرایشهای سیاسی، احساس امنیت و حفاظت کنند و از حقوق اساسی خود به عنوان شهروند برخوردار شوند. این حقوق اکنون در افغانستان از بین رفته است. با توجه به استحکام ساختاری و ایدئولوژی افراطی این گروه، تصور آینده در افغانستان تحت حکومت طا-لبان غیرممکن است.
این واقعیت که میلیونها نفر در افغانستان به شدت در تلاش برای گرفتن پاسپورت برای خروج از این کشور هستند، گویای ناامیدی گستردهتر در میان تمام اقشار مردم افغانستان است. حتی افغانستانیهایی که پاسپورت خارجی دارند و به خاطر منافع شخصی از طا-لبان حمایت میکنند ترجیح میدهند در خارج از کشور زندگی کنند.
نشست تحت حمایت سازمان ملل متحد در دوحه نشان دهنده یک لحظه مهم برای تغییر و بهتر شدن زندگی همه در افغانستان است. این نشست میتواند یک دستاورد بزرگ باشد اگر گفتوگوی معنادار بین همه طرفها انجام شود و اگر به دولتی منتهی شود که در آن زنان و مردان از همه گروهها خود را در آیینه دولت تصور و نقش حیاتی در هر بخش از جامعه ایفا کنند در حالی که امنیت و رفاه را احساس میکنند.