شکست امریکا در افغانستان، از اسلامآباد رقم خورد
بیش از ۱۷ سال، ما از دکترین ضد شورش غلطی برای جنگ نیابتی استفاده کردیم که توسط پاکستان علیه ایالات متحده و افغانستان انجام میشد. در عین زمان، ما بستههای کمکی سخاوتمندانهای را برای پاکستان فراهم کردیم تا آنها را از پیگیری اقداماتی که در مخالفت با خودمان قرار داشت و به منفعت ملی آنها بود، رشوه دهیم
جنگ نه در ویتنام شکست خورد و نه در صفحات اول نیویارکتایمز یا دانشگاهها، جنگ در واشنگتن دی سی شکست خورد. مک مستر این بیانیه را در کتاب انتقاد کوبندهاش ار جنگ ویتنام با عنوان «خطا در انجام وظیفه: لیندون جانسون، رابرت مکنامارا، ستاد مشترک و دروغهایی که به جنگ ویتنام منجر شد» در سال ۱۹۹۷ نوشت. او (مک مستر) در آن زمان یک خرد ضابط در ارتش امریکا بود. اکنون، وی یک جنرال بازنشسته و مشاور سابق امنیت ملی رییس جمهور دونالد ترامپ بود.
درواقع، عجیب این است که مک مستر در نهایت با تکرار اشتباهات ویتنام و شکست جنگ در افغانستان به آنچه بسیاری مردم فکر میکردند ناممکن باشد، کمک کرد – هم در میدان نبرد و هم در واشنگتن دی سی.
فاجعه واقعی این است که رهبران امریکا، به خصوص رهبران نظامی از مدتها پیش میدانستند که نمیتوان جنگ را در افغانستان با انتخاب گزینهای که با طبیعت آن بیگانه است، برنده شد؛ بنابر این، هم سرمایه و هم جانهای باارزش هدر رفت.
بیش از ۱۷ سال، ما از دکترین ضد شورش غلطی برای جنگ نیابتی استفاده کردیم که توسط پاکستان علیه ایالات متحده و افغانستان انجام میشد. در عین زمان، ما بستههای کمکی سخاوتمندانهای را برای پاکستان فراهم کردیم تا آنها را از پیگیری اقداماتی که در مخالفت با خودمان قرار داشت و به منفعت ملی آنها بود، رشوه دهیم.
تا زمانی که پاکستان تدارکات نیروهای مان را در افغانستانِ محاط به خشکه کنترول و سرعت عملیات را از طریق طالبان، نیروهای نیابتیاش، تنظیم میکرد، مقابله با هراسافکنی هرگز یک استراتژی برنده نبود. طالبان زیرساختهای گستردهای را برای سربازگیری، آموزش و حمایت مالی در داخل پاکستان حفظ کرد؛ جایی که از حملات مصئون ماندند.
در اصل، رهبران ما با ترکیبی از بیکفایتی و بیتفاوتی، اجازه دادند امریکا توسط پاکستان شکست بخورد و هزینه این کار را هم پرداخت کردند.
اهداف پاکستان برای افغانستان همواره متفاوت از اهداف ایالات متحده بوده است. پاکستان نه تنها به ایالات متحده در افغانستان کمک نکرده، بلکه از همان ابتدا با حمایت از طالبان، به طور فعال علیه منافع ما عمل کرده و مسئول ادامه جنگ و تلف شدن هزاران امریکایی و مردم افغانستان است.
به طور مثال، جلالالدین حقانی و سپس رهبر شبکه حقانی که منطقه خوست در شرق افغانستان را کنترول میکرد، جایی که بسیاری از کمپهای آموزشی و هواداران اسامه بن لادن بود، عامل و کارگزار سی آی ای در دهه ۱۹۸۰ بود و پس از ۱۱ سپتمبر با مقامات امریکایی ملاقات کرد.
این سئوال همیشه مطرح شده که آیا حقانی واقعاً طالب بوده یا خیر، چون او از قندهار نبود. او بخشی از گروه اصلی نبود و این کاملاً منطقی است که باور کنیم وی ممکن بعد از ۱۱ سپتمبر (به سمت طالبان) چرخیده باشد.
در اوایل اکتوبر سال ۲۰۰۱، حقانی سفر مخفی به پاکستان داشت، جایی که جنرال محمود احمد یک مذهبی تندرو و بعداً رییس آی اس آی با وعده کمک به وی توصیه کرد تا طاقت بیاورد و وطن خود را ترک نکند.
در نتیجه، حقانی تصمیم گرفت تا با طالبان بماند و شبکه حقانی همچنان یک تهدید و منبع بیثباتی در افغانستان بود. همان شیوه و رفتار فریبکارانه پاکستان طی ۱۷ سال گذشته ادامه داشته است.
سال گذشته، در جریان حمله طالبان به ولایت غزنی، تعداد زیادی از شهروندان پاکستانی در میان اجساد که احتمالاً با طالبان میجنگیدند، یافت شد. در نتیجه، این اجساد به پاکستان بازگردانده شد.
در یک ویدئو که اخیراً منتشر شده، القاعده بر اتحاد خود با طالبان و نقش شان در گروه طالبان تأکید دارد، چنانچه طالبان، از جمله پاکستانیها برای احیای امارت اسلامی طالبان در افغانستان مبارزه میکنند.
با این حال، رهبران سیاسی امریکا و افسران ارشد نظامی هیچ کاری نکردند، ترجیح دادند نسبت به این که چرا در افغانستان پیروز نشدند، در ابهام و بیتفاوتی باقی بمانند.
پاکستان آشکارا رجزخوانی میکند که آنها امریکا را شکست داده است.
جنرال حمید گل رییس سابق آی اس آی پاکستان که به عنوان «پدرخوانده طالبان» نیز یاد میشود، قبل از مرگش در سال ۲۰۱۵ در مصاحبهای به زبان اردو گفت:« یک روز، تاریخ خواهد گفت که آی اس آی با کمک ایالات متحده امریکا، اتحاد جماهیر شوروی را از افغانستان بیرون کرد و جملهای دیگری در تاریخ ثبت خواهد شد که خواهد گفت آی اس آی با کمک امریکا، امریکا را از افغانستان بیرون کرد.»
شنوندگان پاکستانی با خوشحالی خندیدند و با تأیید تحسین کردند.
به مشکل پاکستان به عنوان عامل اصلی درگیریهای افغانستان هرگز به اندازه کافی رسیدگی نشد و پناهگاههای امن طالبان در پاکستان عمدتاً دست نخورده باقی ماند.
Shokh Mand, [23.05.19 11:20] فشارها هرگز به نقاط ضعف پاکستان، به اقتصاد ناکارامدش، ورشکستگی مالی و تهدید موجود جدایی طلبی، به خصوص در میان جمعیت بلوچ و پشتون، اعمال نشده است.
در افغانستان اما، تلاشهای جنگ مانند یک برنامه روی هدایت خودکار قرار دارد، جایی که به طور مداوم به همه اطمینان داده میشود همه چیز طبق برنامه پیش میرود و «پیشرفتها صورت میگیرد»، عبارتی که خودم همواره در جریان وظیفهام در سال ۲۰۱۰ در مقر آیساف در کابل میشنیدم. اگر کارایی این استراتژی در زنجیره فرماندهی نظامی زیر سئوال میرفت، هیچ تأثیر واضحی نمیداشت.
با عدم هرنوع ایده جدید یا حتی درک واقعیت، ما تصمیم گرفتیم رویکرد ضدشورشی نامناسب ثابت شده را در افغانستان پیگیری کنیم که اکنون ایالات متحده را مجبور به مذاکره مستقیم با طالبان کرده است؛ امتیازی که قبلاً آن را رد میکردیم.
با این حال، اگر ایالات متحده مجبور به عقب نشینی از آسیای جنوبی شود، خروج امریکا تنها به یک شکست تحقیر آمیز تبدیل خواهد شد. چون ما برنامهای برای رسیدگی به تغییرات شرایط منطقهای در افغانستان پسا امریکا نداریم.
تنها مهرهای که ایالات متحده در مذاکرات صلح دارد، حضورش در افغانستان است، چیزیکه هدف اولیه مذاکره کنندگان طالبان بوده و اصرار دارند که امریکا برنامه خروج شش ماهه را اعلام کند.
بحث «حضور» امریکا خیلی ضعیف و کم است. ایالات متحده در کوتاه مدت باید روشهای جدیدی را برای تقویت موضع مذاکراتیاش شناسایی کند و در طولانی مدت، پایه و زمینهای را برای استراتژی جدید جنوب آسیا فراهم کند.
تلاشهای اخیر مبنی بر تقویت روابط نظامی با هند، گامی در جهت درست است.
ایالات متحده همچنان باید اقداماتی را برای جلوگیری از برنامههای با محوریت چین و پاکستان برای هژمونی در منطقه انجام دهد. پکن قصد دارد ابتکار یک کمربند و یک جاده را در سراسر جنوب آسیا به شمول افغانستان گسترش دهد و به دنبال آن، امکانات نظامی مانند پایگاههای دریایی را در دریای عربستان ایجاد کند.
دهلیز اقتصادی چین و پاکستان پرچم دار این ابتکار است. بلوچستان ولایت جنوب غربی پاکستان مرکز ثقل این دهلیز اقتصادی و محل استقلالیت هراسافکنی است. به تازگی «ارتش آزادی بلوچستان» حمله جسورانه و برجستهای را بالای هوتل کانتیننتال در مرکز بندر گوادر تحت کنترول چین، پروژه مرکزی دهلیز اقتصادی، انجام داد.
یک بلوچستان مستقل میتواند تعدادی از منافع استراتژیک امریکا را در منطقه برآورده سازد. به طور مثال، یک همسایه خوب برای افغانستان باشد و دسترسی به دریا را فراهم کند؛ زیرساختهای تروریستی بزرگ پاکستان را از بین ببرد؛ فشارهای بیشتری بر ایران وارد کند، زیرا خودش دارای جمعیت بلوچ است و مانع جاه طلبیهای چین برای تسلط اقتصادی و نظامی در آسیای جنوبی شود.
پایههای یک استراتژی جدید ایالات متحده در جنوب آسیا باید شامل تغییر مسئولیت و در صورت لزوم، اختلال استراتژی رقیبانش باشد.