صلح و سه راهکار راهبردی رییس جمهور
آتشبس سراسری، نخستین شاخصه صلحطلبی دو طرف درگیری است و طرح این مسئله در سخنرانی آقای غنی در نشست قلب آسیا، هم عقلانی و هم عملیاتی است؛ زیرا اگر طالبان به راستی به صلح باورمند هستند، باید به آتشبس و قطع خشونت گردن بگذارند
نشست قلب آسیا ـ روند استانبول، فرصت مغتنمی بود برای طرح دیدگاههای بنیادین دولت جمهوری اسلامی افغانستان در باب صلح؛ صلحی که بیشتر میدانی برای مداخله و اعمال نظر و تأمین منافع قدرتهای برتر بینالمللی و منطقهای شده تا نسخهای برای برونرفت افغانستان از بحران جنگ داخلی چهلساله.
اهمیت این نشست در آن بود که به مثابه پیشنشست استانبول، این امکان را فراهم آورد که آقای غنی به عنوان رییس جمهور افغانستان، مواضع خود را در خصوص روند صلح، به روشنی و منطبق با مقتضای منافع ملی و قانون اساسی کشور بیان کند و شرکتکنندگان در نشست استانبول را آماده دریافت پیام و پیشنهاد نهای خود در نشست استانبول کند.
منطقی که در بیان مواضع رییس جمهور نهفته بود، از قوت و قدرتی برخوردار بود که همه بازیگران بینالمللی و منطقهای میدان صلح را ناگزیر به زانو زدن و سپر انداختن کرد. مواضع شرکتکنندگان در آن نشست و از جمله امام علی رحمان، رییس جمهور تاجیکستان نیز که در حمایت از نظام جمهوری و مخالفت با برپایی امارت طالبانی بیان شدند، مبتنی بر تقویت هدف رییس جمهور غنی و ناشی از لابیگری نیرومند او در نشست قلب آسیا و منطق مجابکنندهای بود که در سخنرانی آقای غنی بازتاب یافت.
رییس جمهور در نشست قلب آسیا سه راهکار در برابر طالبان و قدرتهای جهانی دخیل در روند صلح و جنگ افغانستان گذاشت که عمیقاً راهبردی و مبتنی بر هوشمندی و خردورزی سیاسی در جهت مدیریت و مالکیت روند صلح بود. این سه راهکار، عبارت بودند از ۱٫ آتشبس سراسری، ۲٫ برگزاری لویه جرگه سنتی و ۳٫ انتخابات زودهنگام.
حقیقت این است که روند صلح افغانستان از همان ابتدا در چنبره امریکا و بیرون از دایره اراده و انتخاب دولت و مردم افغانستان قرار داشت. زلمی خلیلزاد، در قامت نماینده ویژه وزارت خارجه دولت دونالد ترامپ، با دور زدن نظام سیاسی افغانستان، به صورت یکجانبه و در چارچوب منافع امریکا برای یافتن راهی آبرومندانه خروج از باتلاق جنگ بیهوده با تروریزم، روند صلح را مورد تجاوز قرار داد. او با تجاوز معنوی به حریم نظام سیاسی و خواست مردم افغانستان، روندی را بنیاد نهاد که به تمام معنا متضمن زیانهای جبرانناپذیر ساختاری و محتوایی برای افغانستان و راه دراز بیست ساله پیمودهشده برای نهادینهسازی مدنیت و مردمسالاری در کشور ما بود.
با خشت اولی که آقای خلیلزاد به عنوان معمار صلح افغانستان، کج نهاد؛ اکنون کار به جایی رسیده که نشست استانبول با رویکرد تغییر ساختاری در نظام سیاسی کشور برگزار میشود و مبنای آن نیز چیزی جز طرح او برای پیریزی دولت انتقالی نیست؛ چیزی که نه مبنای عقلپسند و عقلپذیر دارد و نه با خواست و اراده آزادانه و آگاهانه مردم و نه با هزینههای سنگین و خونین پرداختهشده برای برپایی نظام مردمسالار در دو دهه گذشته، همسویی و انطباق ندارد.
بنابراین، طرح رییس جمهور در نشست قلب آسیا ـ روند استانبول، از آن جهت که روند صلح را در مسیر مدیریت و مالکیت دولت جمهوری اسلامی افغانستان و در هماهنگی با اراده جمعی مردم افغانستان قرار میدهد و همزمان منطبق با الگوهای پذیرفتهشده بینالمللی و منطق مورد ادعای جهانی، مبنی بر واگذاری حق انتخاب به دولتهای مشروع و منتخب و نیز مردم بیدار و بابصیرت انتخابگر میباشد، نشانه زیرکی و ریزبینی آقای غنی در مواقع حساس و حیاتی است.
آتشبس سراسری، نخستین شاخصه صلحطلبی دو طرف درگیری است و طرح این مسئله در سخنرانی آقای غنی در نشست قلب آسیا، هم عقلانی و هم عملیاتی است؛ زیرا اگر طالبان به راستی به صلح باورمند هستند، باید به آتشبس و قطع خشونت گردن بگذارند. از آن طرف امریکا نیز اگر به معنای واقعی، در پی استقرار صلح و ثبات در افغانستان است و تنها به یافتن راهی برای برونرفت خودش از بحران و باتلاق جنگ با تروریزم و کاهش هزینههای جنگی خود نمیاندیشد، باید طالبان را تحت فشار قرار دهد که با برقراری آتشبس فراگیر، امکان تحقق صلح و رسیدن به توافق بر سر تقسیم قدرت را فراهم سازند.
برگزاری لویهجرگه هم از مواردی است که ریشه در سنتهای تاریخی افغانستان دارد و به مثابه نوعی میکانیزم دموکراتیک بومی برای عبور از بحرانهای مشابه آنچه اکنون در کشور جریان دارد، مورد تأیید و تصدیق یکایک شهروندان افغانستان و از جمله طالبان است. این راهکار، بر این پیشفرض استوار است که حق و قدرت انتخاب از مردم افغانستان سلب نشود و نشست استانبول، جایی برای تحمیل اراده بیگانگان و بیرونیان بر مردم و نظام سیاسی افغانستان نباشد و افغانها نیز متناسب با الگوها و معیارهای مجرب تاریخی خود، فرصتی برای اظهار و اعمال نظر در مورد ساختار و سرنوشت آینده سیاسی خود در اختیار داشته باشند.
در این میان، انتخابات زودهنگام، به مثابه راهکاری آزموده و اجراشده در سراسر جهان، به عنوان سومین راهکار پیشنهادشده از سوی آقای رییس جمهور، هم برآمده از خودگذری و فداکاری خود آقای غنی برای صلح افغانستان است و هم معطوف به موازین و معیارهای مورد قبول جهانی در این گونه مواقع. آنچه مخصوصا این راهکار را خدشهناپذیر و قابل اجرا میسازد، پیششرط برگزاری آن از سوی جامعه جهانی با نظارت مستقیم سازمان ملل و سایر قدرتهای مدعی عملیاتیسازی الگوهای دموکراتیک برای مشارکت مردم در انتخاب نوع نظام سیاسی خود است. بدین ترتیب، خدشهای که بر شفافیت انتخاباتهای برگزارشده توسط دولت افغانستان وارد میشود نیز به خودی خود خنثا و منتفی شده و امکان هرگونه بهانهتراشی و تعلل را از طالبان و قدرتهای جهانی و منطقهای دخیل در روند صلح افغانستان، بازمیستاند.
این راهکار همچنین جهان و طالبان را در برابر چالشی قرار میدهد که عبور از آن برای شان ناممکن است؛ زیرا دموکراسی و انتخابات، یکی از اهرمهای نیرومند قدرتهای جهانی و از جمله امریکا برای مداخله در کشورهای دیگر و مبنای رفتار سیاسی آنان در برابر نظامهای توتالیتر غیر مردمی است و از طرف دیگر، آزمونی است برای بازشناسی باورها و رفتار سیاسی طالبان. بدین معنا که اگر طالبان همچنان مخالف مردمسالاری و حق مشارکت مردم در تعیین سرنوشت سیاسی خود باشند و به تحمیل امارت اسلامی مورد نظر خود فکر کنند، نهتنها برای مردم افغانستان، بلکه برای همه جهان و به ویژه برای کشورهای همسایه افغانستان به مثابه یک تهدید جدی امنیتی و ایدئولوژیک شمرده میشوند و مورد قبول واقع نخواهند شد؛ چیزی که نه افکار عمومی شهروندان افغانستان حاضر به پذیرش آن است و نه دولتهای منطقه و جهان آمادگی تعامل با آن را دارد.