آخرین اخبارافغانستانتحلیلسیاست

طالبان؛ جنگ اجاره‌ای و صلح پروژه‌ای

طالبان به اندازه کافی بر طبل جنگ کوبیده‌اند و آشکارتر از خشونت‌های پردامنه و مرگبار اخیر و همچنان جاری این گروه در سراسر کشور، پاسخی برای تبیین و تعیین نگاه و نگرش این گروه نسبت به صلح، نمی‌توان یافت.

ذبیح‌الله مجاهد سخنگوی طالبان می‌گوید که خواست توقف خشونت پیش از آغاز مذاکرات بین‌الافغانی، غیر منطقی است. او گفته ‌است: «جنگ به‌خاطری دوام دارد که ما انتخاب دیگر را دریافت ننموده‌ایم». سخنگوی طالبان، در ادامه رشته پیام توییتری، بعد از ظهر دوشبنه، ۲۲ سرطان نوشته است که: «پروسه رهایی زندانیان باید هرچه زودتر تکمیل گردد، مذاکرات بین‌الافغانی آغاز شود، یگانه راه واقعی حل مشکلات و موقف منطقی همین می‌باشد.»
این پاسخ طالبان به خواست حکومت است؛ خواستی که در یک پیام توییتری صدیق صدیقی، سخنگوی ریاست جمهوری این‌گونه بازتاب یافت: «افزایش خشونت‌های اخیر گروه طالبان در شهرها، حمله بر نیروهای امنیتی و دفاعی کشور، انفجار ماین‌های کنار جاده‌ای طالبان که قربانی آن مردم‌اند و هدف‌گیری کارمندان دولت، امید و انتظار مردم ما و جامعه‌ جهانی را برای آغاز گفت‌وگوها و برقراری صلح پایدار در کشور خدشه‌دار می‌سازد».
واقعیت این است که نه حکومت، نه مردم و نه جامعه جهانی برای درک و دریافت پیام طالبان در زمینه صلح و گفت‌وگوهای مستقیم با دولت، نیازی به پاسخ توییتری ذبیح‌الله مجاهد ندارند. طالبان به اندازه کافی بر طبل جنگ کوبیده‌اند و آشکارتر از خشونت‌های پردامنه و مرگبار اخیر و همچنان جاری این گروه در سراسر کشور، پاسخی برای تبیین و تعیین نگاه و نگرش این گروه نسبت به صلح، نمی‌توان یافت.
آنچه در این میان، بیش از هر مورد و موضوع دیگری، اهمیت مبنایی و محوری دارد، خاستگاه جنگ افغانستان است. جنگ جاری چهل‌ساله در کشور ما، جنگی فرسایشی با ابعادی پیچیده و پردامنه پروژه‌ای خارجی است که طالبان، تنها صورت عریان آن است. به بیان دیگر، طالبان تنها گروهی است که جنگجویانش در حال انجام مأموریتی استیجاری برای تحقق اهدافی هستند که نه از باورهای خودشان برخاسته و نه برای شان مهم است که این وضعیت برای چه مدتی به طول می‌انجامد. آن‌ها هیچ تعلق خاطری به این آب و خاک ندارند تا برای شان مهم باشد که نباید ویرانش کنند یا مردمانش را به خاک و خون بکشند و سربازان رشیدش را در نطع خونین قساوت و خشونت تروریستی و وحشیانه خود، تکه تکه کنند.
بنابراین ساده‌انگاری خواهد بود اگر تصور کنیم که می‌توان با این گروه وارد تعامل دیپلماتیک از مجرای مذاکرات مستقیم و فشرده رو در رو شد؛ زیرا طالبان یک نیروی استیجاری بی‌هدف برای هموارسازی راه‌های اجرای راهبردهای مداخله‌جویانه برگمارندگان بیگانه و خارجی خود در افغانستان است و تنها راهکار مهار این گروه تفنگ به‌مزد، آن است که دولت همان امتیازاتی را به این گروه اعطا کند که اربابان بیگانه و بیرونی برای خون‌ریزی و خشونت در افغانستان در اختیارش گذاشته است.
طالبان نیرویی معامله‌پذیر و قابل خرید و فروش است و تنها قدرت‌هایی می‌توانند این نیرو را به استخدام خود درآورند که پول و امکانات بیشتری در اختیار آن قرار دهند. اگر می‌بینیم به رغم خاستگاه و ماهیت پاکستانی طالبان، سایر قدرت‌ها و کشورهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای نیز پس از فروپاشی مثلاً امارت اسلامی، در درون این گروه رخنه و رسوخ کرده و بخش‌هایی از آن را در جهت اهداف راهبردی خود در افغانستان استخدام کرده‌اند، ناشی از خوی سازش‌پذیری طالبان و اجاره‌‌ای بودن جنگی است که به لحاظ هدف‌گذاری سیاسی یا ایدئولوژیک، هیچ ربطی به این جریان ندارد؛ آن‌گونه که شعارهای میان‌تهی و فریبکارانه رهبران طالبان مبنی بر استقرار امارت اسلامی و اجرای شریعت، چیزی غیر از پوشش انحرافی دادن به عملکردهای ضد اسلامی این گروه نیست.
طالبان به نیکی می‌دانند که جنگ، راه رسیدن به قدرت نیست؛ زیرا جنگی که چهل سال طول کشیده و هیچ‌یک از طرف‌های خود را به نتیجه مطلوب نرسانده است، این زمینه و ظرفیت را دارد که چهل سال دیگر نیز ادامه یابد و همچنان به پیروزی نرسد، اما وقتی ذبیح‌الله مجاهد می‌گوید: «جنگ به‌خاطری دوام دارد که ما انتخاب دیگر را دریافت ننموده‌ایم» از واقعیت پشت پرده‌ای پرده برمی‌دارد که در اختیار سران و رهبران طالبان نیست و آن همان چیزی است که پیش‌تر بیان شد: طالبان برای کسانی دیگر می‌جنگند.
از سوی دیگر صلح، با همه زیبایی و دل‌انگیزی‌اش، اصطلاحی میان‌تهی در گفتمان مسلط جهانی است. دنیایی که ما در آن زندگی می‌کنیم، آکنده از جنگ و آشوب و ناامنی و ناآرامی و تقابل نیابتی قدرت‌های بزرگ و برتر در زمین‌ها و سرزمین‌های دیگر است، اما جالب آن‌ است که همان‌هایی خود را به عنوان پیشگامان صلح و سازش مدارامحور انسانی قالب می‌زنند که خود بزرگ‌ترین آغازگران و حامیان جنگ‌هایی هستند که دمار از روزگار بشریت درآورده است. بنابراین رسیدن به صلح، نیازمند شکل‌گیری بسترهای پذیرش آن در سطح جهانی است. اگر قدرت‌های هژمون و معادله‌ساز جهانی، سود راهبردی خود را در برقراری صلح در جهان و افغانستان ندانند، تلاش‌ها و تقلاهای محدود محلی، راه به جایی نخواهد برد. به واقع، آنچه مسبب اصلی صلح واقعی در افغانستان تواند بود، اراده و به عبارت درست‌تر ایجاب منافع قدرت‌های بزرگ جهانی و منطقه‌ای است؛ زیرا تا زمانی که این قدرت‌ها جنگ را محملی برای دست یافتن به منافع استراتژیک خود در افغانستان می‌دانند، صلح با گروهی به نام طالبان نمی‌تواند به استقرار صلح در کشور بینجامد. این برای آن است که حتی اگر طالبان با همه زیرمجموعه پیاده‌نظام خود تفنگ‌های خویش را بر زمین بگذارد و راه صلح را در پیش گیرد، گروه‌های دهشت‌افکن قابل خرید و فروش دیگری هستند که مسئولیت و مأموریت این گروه را برای تأمین منافع و منابع مورد نیاز و نظر قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای، خشونت و خون‌ریزی را سرلوحه کار و کَسب خود قرار می‌دهند.
بنابراین، تنها راه گشوده فراروی دولت افغانستان، تقویت مواضع خود در برابر زیاده‌خواهی‌های طالبان و جستجوی راهکارهای دیگری برای رسیدن به صلح و امنیت است، در غیر آن نه طالبان اجاره‌ای حاضر به صلح خواهد شد و نه صلح پروژه‌ای جاری، راه به جایی خواهد برد.

Related Articles

Back to top button