طالبان؛ نه صلحپذیر و نه اصلاحپذیر
از هفدهم جدی تاکنون که هیئت مذاکرهکننده دولت جمهوری اسلامی افغانستان، وارد دوحه شده تا دور دوم مذاکرات صلح با طالبان را پی بگیرد، این گروه نه تنها حاضر به رویارویی دیپلماتیک با نمایندگان دولت نشده، بلکه با فراخواندن جنگجویان و فرماندهان خود از استراحتگاه زمستانی به میدان جنگ، بنا دارد دامن بهار پیش رو را از خون فرزندان بیگناه افغانستان، رنگین سازد.
افزون بر این، طالبان یک تور سیاحت سیاسی برگزار کرده که از تهران شروع و به مسکو و عشقآباد رسید. در تازهترین مورد، ملا عبدالغنی برادر معاون سیاسی رهبر طالبان، در رأس یک هیئت بلندپایه از سران و سرآمدان این گروه، وارد عشقآباد پایتخت ترکمنستان شده تا به زعم خود حمایت کشورهای منطقه برای برپایی امارت اسلامی مورد ادعای خود را جلب کند.
پرسش این است که چرا طالبان نسبت به دور دوم مذاکرات صلح بیرغبت است و همزمان با آمادگی برای مواجههای خونین با مردم و نیروهای مسلح دولت جمهوری اسلامی افغانستان، راه دور و دراز سیاحت سیاسی منطقهای را در پیش گرفته و از پایتختهای ممالک مختلف منطقه دیدن میکند؟
به نظر میرسد آنچه موجب تشدید تب و تاب نظامی و دیپلماتیک طالبان در این مرحله از مذاکرات صلح شده است، دریافت سیگنالهای منفی از سوی واشنگتن است. با بر سر کار آمدن جو بایدن در امریکا و شکست افتضاحآمیز دونالد ترامپ، رییس جمهوری پیشین ایالات متحده، روزنههای امید و حاتمبخشی ترامپی هم به روی این گروه مسدود شده و تکرار چندباره طرح بازنگری موافقتنامه صلح دوحه، طالبان را در موقعیت بازنده بازیی قرار داده است که دونالد ترامپ آن را وجه المعامله انتخاباتی خود ساخته بود.
گروه طالبان تازه دریافته است که بیش از آن که طرف بازی ترامپ در قمار انتخابات باشد، بازیچه ترامپ در این بازی بوده است. برای ترامپ تنها یک چیز مهم بود: پیروزی در انتخابات!
او برای رسیدن به این هدف، از هر وسیلهای بهره میبرد و از جمله از برگ برندهای به نام امضای توافق صلح با طالبان و پایان دادن به طولانیترین جنگ امریکا در بیرون از مرزهای طبیعی و سیاسی خود؛ بیآن که به سود و زیان این بازی برای منافع و امنیت ملی امریکا که اکنون تقریباً در سراسر جهان قابل ردگیری و شناسایی است، توجهی داشته باشد یا به آن وقعی بگذارد.
ترامپ با بازیگری ماهرانه خلیلزاد و اعطای امتیازات پادرهوای انتزاعی به طالبان، این گروه را دچار توهم پیروزی در برابر ابرقدرتی به نام ایالات متحده امریکا کرد. خودداری طولانی این گروه از حضور در میز مذاکرات صلح نیز برآمده از همین توهم کاذب بود. طالبان فکر میکرد با غلبه بر امریکا در یک جنگ طولانی بیست ساله، آنقدر مهم است که مذاکره با دولت مستقر جمهوری اسلامی افغانستان، مستلزم کسر شأن برای این گروه است. بر بنیاد طرح و تصور طالبان، دولت افغانستان به اندازهای وابسته به امریکا است که در فردای امضای توافق صلح این گروه با زلمی خلیلزاد، نام و نشان و اثر و خبری از دولت در افغانستان باقی و بر جای نمیماند و افغانستان با همهچیز در کام و دام این گروه سقوط میکند، اما با آن که شمارش معکوس طالبان برای فروپاشی دولت به صفر رسید، خیالی که این گروه در سر میپروراند، متحقق نشد.
اکنون نیز داکتر حمدالله محب مشاور امنیت ملی کشور میگوید که اگر طالبان قصد برهم زدن نظام را داشته باشد، هرگز اجازه نمیدهیم که به هدف باداران شان برسند.
در نشست مسئولان امنیتی کشور گفت: طالب، میز مذاکره را ترک گفته است و ما حاضر به جنگ با طالبان و دفاع مقدس از کشور و مردم خود هستیم.
وی گفت هرچند به صلح دایمی در افغانستان امیدوار است، اما کسانی که فکر میکنند نظام افغانستان را سقوط میدهند، غلط فکر کردهاند، هیچ وقت اجازه نمیدهیم کسی نظام را برهم بزند، نمیگذاریم طالبان به هدف باداران شان برسند.
معنای این قاطعیت آن است که توان رزمی و دفاعی نیروهای مسلح کشور برای پاسبانی از جمهوریت به عنوان مهمترین دستاورد بیست سال گذشته افغانستان، به اندازهای نیرومند و خللناپذیر است که خواب خوش طالبان و حامیان خارجی این گروه مزدور و نیابتی را منغص و آشفته میسازد.
از سوی دیگر جلب حمایت منطقهای از آنچه امارت اسلامی خوانده میشود، در تور سیاسی طالبان، چیزی فراتر از خواب و خیال ناشی از سکر امضای توافق صلح با امریکا نیست؛ زیرا نهتنها همسایگان افغانستان، بلکه تمام جهان به درستی میداند که اسلام طالبانی، اسلامی نیست که بتوان با آن رابطه برقرار کرد یا وارد هرگونه تعامل مثبت مبتنی بر حسن همجواری و دادوستد متقابل دیپلماتیک شد. طالبانی که ماهیتاً تروریست است و با مدهشترین جریانهای تروریستی جهان مانند القاعده در ارتباط تنگاتنگ قرار دارد، چگونه میتواند مورد اعتماد کشورهایی قرار گیرد که به دلیل همسایگی با افغانستان، یا قربانی تروریزم بودهاند و یا برای قربانی نشدن، هزینههای سنگینی پرداختهاند؟
دولتهای جهان امروز به این درک راهبردی رسیده است که حمایت از یک دولت دموکراتیک برآمده از رأی و اراده مردم، برای امنیت و منافع ملی آنان، به مراتب بهتر از قرار گرفتن در کنار یک گروه بدنام، با پرونده سیاه و خونین نقض سیستماتیک حقوق بشر و جنایات سازمانیافته نسلکشی و هراسافکنی و انفجار و انتحارهای کور و قربانی گرفتنهای بسیار و بیشمار از مردمان بیگناه و زنان و کودکان مظلوم است.