عبوس، همچون خوارج؛ طالبانی که «خاشه» را کشتند!
«خاشه جوان» در واقع قربانی قرائت خوارج عصر از اسلام و مذهب شده است؛ قرائتی که چهرهای عبوس، پیشانی ترش، تفنگ بر دوش و توحش در تفکر دارد و هرجا گام بگذارد، «تبسم را بر لبها جراحی» میکند
چند روز پیش، گروه طالبان در قندهار نظرمحمد مشهور به خاشه جوان کمیدین معروف آن ولایت را ربوده و پس از آزار و اذیت، تیرباران کردند. در دو سه روز اخیر، ویدیویی نیز از جریان ربودن خاشه جوان منتشر گردیده است که نشان میدهد چند طالبِ وحشی، با سیلی به سر و صورتش میکوبند و فحشش میدهند. انتشار این ویدئو در شبکههای اجتماعی، موجی از واکنشهای انزجارآمیز کاربران از طالبان را برانگیخته و هر کسی از منظری، علل و چرایی محاکمه صحرایی این طنزپرداز را توسط طالبان تحلیل کرده است. من به عنوان کسی که اندکی با ایدئولوژی طالبانی آشنا هستم، میخواهم ریشههای این جنایت را در قرائت طالبانی اسلام کاویده و به به بررسی بگیرم. من باری در باره ویژگیهای کرکتر یک افراطی پژوهش میکردم. در لابلای پژوهشم دریافتم که یکی از ویژگیهای افراطگرایان- در همه ادیان- عبوسیت و تُرشرویی است. خنده و سخنان هزلآمیز را دوست نداشته، از موسیقی، غنا، مطایبه، فکاهی و آنچه باعث سرگرمی میگردد، بیزارند و آن را لهو و لعب میخوانند. پژوهشگران در باره خوارج آوردهاند که آنها از شوخی و خنده خوش شان نمیآمد و مجالس شان بسیار خشک، جدی و ملالآور بود. روایت است که نافع بن ازرق، ابن عباس و عمر بن ابی ابیربیعه در جایی نشسته بودند. ابن ازرق که از خوارج بود در این نشست آن قدر سوالات فقهی مطرح کرد که مجلس برای ابنعباس خسته کننده شد. اما ابن عباس، هنگامی که ابن ابیربیعه به مجلس پیوست، افزون بر فقه، در باره شعر نیز سخن گفتند و از غزل و داستانهای عاشقانه نیز صحبت کردند. طالبان، خوارج عصر هستند. چنان نیست که این گروه تنها با طنزگویی مشکل داشته باشند، بلکه با هر آنچه باعث شادی مردم گردد، دشمنی دارند. این گروه دشمن خوشیهای مردم است. در دوره حاکمیت طالبان، برگزاری هر گونه جشنی، از جمله جشن نوروز تحریم شده بود و در عروسیها کسی حق نداشت مجلس موسیقی و رقص برپا کند. اگرچه مطابق سرویها، مردم افغانستان غمگینترین ملت دنیا هستند، اما اگر طالب به قدرت رسید شادی و خوشی رسماً تعطیل و تحریم خواهد گردید.
«خاشه جوان» در واقع قربانی قرائت خوارج عصر از اسلام و مذهب شده است؛ قرائتی که چهرهای عبوس، پیشانی ترش، تفنگ بر دوش و توحش در تفکر دارد و هرجا گام بگذارد، «تبسم را بر لبها جراحی» میکند.