آخرین اخبارافغانستانتحلیلسیاست

عوامل داخلی شکست جمهوریت چه بود؟

روش ناشایسته‌ تملق در فرهنگ سیاسی دولت به اوج رسیده بود. در اوج بحران اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی رییس‌جمهور از آرامش و آسایش مردم به برکت دولت و رهبری «مدبرانه»‌اش سخن می‌گفت


ملک ستیز
ناگفته پیداست که در ناکامی جمهوریت توطئه‌ برونی دست آهنین داشت و من بارها به آن پرداخته‌ام. اما نباید عامل داخلی را نادیده گرفت. چه چیزهایی زمینه را برای بازیگران خارجی فراهم ساخت تا جمهوریت به چنین سرنوشتی مواجه شود؟ من در این نوشته در راه رسیدن به پاسخ به این عوامل پرداخته‌ام.
به باورم سیزده ویژگی رهبران و مدیران ارشد سیاسی بیست سال پسین که آن‌ها را به زشت‌ترین سیاست‌گران تاریخ تبدیل کرده و «جمهوریت» را به «امارت» واگذار نمود، این‌ها هستند:
نخست، غرور
تکبر و خود بزرگ‌بینی از رییس‌ جمهور تا وزرا، رهبران جهادی و تنظیمی، وکلا و روسای نهاد های دولتی، معنای نظام را در ذهن شهروندان لگدمال کرد. غرور از جاده‌های شهری شروع تا به مجالس مجلل و آراسته در برابر چشمان مردم فقیر فواره کشیده بود. معنای فروتنی و غریب‌پروری در کانون‌های سیاسی و قدرت به زوال محکوم شده بود.
دوم، آسایش مفرط
داشتن قصرها، منازل و استراحت‌گاه ها در کابل و بزرگ‌شهرها، دبی، استانبول، هند، آسیای میانه حتا اروپا و امریکا به رقابت «مشروع» برای مقام‌های دولتی تبدیل شده بود. رهبران سیاسی مهمانی‌های شان‌دار تهیه می‌دیدند و دسترخوان پهن با غذاهای گوناگون، موبلمان گران‌قیمت و پر زرق و برق که با سلیقه‌‌ زشت رنگین و تزیین می‌شدند را به‌رُخ هم‌دیگر و شهروندان فقیر می‌کشیدند. خانواده‌های آن‌ها در خارج و خود در داخل کشور از آسایش مفرط لذت می‌بردند.
سوم، تجمل
تجمل‌گرایی از روز اشغال یک سمت دولتی آغاز می‌شد. پوشیدن چپن و دعای پیروزی این روند را به قهقرای افتخار در نهاد های دولتی کشانده بود. در سطحی که به نهادهای رسمی و غیر دولتی و بین‌المللی نامه می‌فرستادند تا ایشان را رسماً «جلالت‌ماب، عالی‌جناب، الحاج و ….» خطاب کنند. در مجالس رسمی از این چهره ها با آب و تاب استقبال می‌شد که بینندگان و شنوندگان از شنیدن نام‌ها و القاب دنباله‌دار آن‌ها بی‌چاره و خسته می‌شدند. برخی از این عالی‌جنابان با پوشیدن لباس‌های گران‌قیمت، ساعت‌های طلایی با نگینه‌های الماس و کفش‌های براق که آقای …. یکه‌تاز مجلس بود، زبان‌زد رسانه‌های جهانی شده بودند و خود را بر رخ دیگران آشکار می‌ساختند.
چهارم، فساد
مبارزه با فساد یک شعار دروغین بود. این شعار به استراتژی پوشیده برای گسترش فساد تبدیل شده بود. مفسدین برای سؤ استفاده از این فرصت باهم رقابت می‌کردند. از ……… و خانواده‌اش تا وزرای دولت، والی‌ها و اعضای پارلمان، شاخص‌ترین چهره های فساد را در کشور، منطقه و حتا جهان می‌ساختند. باری روزنامه‌ نیویارک‌تایمز پرونده‌ کابل بانک را که نزدیک به یک ملیارد دالر می‌رسید، کلان‌ترین پرونده‌ فساد در سطح جهان معرفی کرد. این استراتژی پوشیده زمانی طغیان می‌کرد که همایش بین‌المللی برای نظارت و حمایت از دولت افغانستان در آستانه‌ تدویر قرار می‌گرفت. فساد سیاسی راه را برای فساد اخلاقی باز کرده بود، اما کلان‌ترین فساد، فساد سیاسی بود.
پنجم، قوم‌پرستی
رییس‌جمهور غنی قهرمان قوم‌پرستی بود و این فرهنگ به تمام لایه های دولت ترویج یافته بود. از این‌رو معاونین رییس‌ جمهور جرئت یافته بودند تا دفاتر و آرگاه و بارگاه خود را محل امتیاز و فرصت برای اقوام خود تبدیل کنند. وزرا، وکلا، ….. با تقلید از رییس‌ دولت و معاونین، تبارگرایی را به صورت همه‌جانبه و آشکار بر سایر گروه‌های اجتماعی تحمیل می‌کردند. حتا در سطحی‌که وزارت‌خانه ها و نهاد های مهم دولتی از دید تباری به گروه های سیاسی همان تبار تقسیم می‌شدند که وزیر و رییس به آن تعلق داشت.
ششم، عیاشی
برخی عالی‌جنابان برای کوچک‌ترین فرصت و رفع خستگی به دبی، استانبول، تاجیکستان، روسیه و تاشکند «تشریف» می‌بردند. استفاده از پاسپورت‌های سیاسی این مجال را برای‌شان فراهم می‌ساخت تا بدون تکلیف و استفاده از خدمات VIP از فرودگاه‌ها با عالمی از پول و ابزارهای گران‌قمیت عبور کنند. سفارت‌خانه ها و کنسول‌گری‌ها به منابع خدماتی عالی‌جنابان و فامیل‌های گرامی‌ایشان تبدیل شده بودند. بسیاری از ماموریت‌ها و سفرهای خارجی به منظور امتیاز و عیاشی استفاده می‌شدند و ماحصلی به بار نمی‌آوردند.
هفتم، لشکرکشی محافظین
تمام رهبران و مدیران ارشد دولت با گروه و یا گروه های محافظین هم‌راه بودند. محافظین شامل، محافظین شخصی، خانوادگی، منازل، مهمان‌خانه‌ها و تعقیبی آن‌ها بودند. هزاران جوان و صدها ملیون‌دالر مشغول حفاظت یک گروه کلان سیاسی بود که ماحصل کار آن‌ها یک دولت فاسد بیش نبود.
هشتم، بی‌قانونی

عالی‌جنابان در بی‌قانونی و خودسری با هم‌دیگر مسابقه به راه می‌انداختند. از تخطی قانون جاده گرفته تا زیرپاکردن قانون اساسی، معنا و ارزشی برای قانون به‌جا نمی‌گذاشت. تحمیل حکومت وحدت ملی، نبود مشروعیت در ساختار های سیاسی، خودفرمانی رییس‌ جمهور در تمام زمینه ها سبب می‌شد تا نظام دیکتاتوری مطلقه در ذهن شهروندان نهادینه شود.
نهم، فریب‌کاری
در جهان شاید هیچ رهبری را به سان رییس‌ جمهور پیشین فریب‌کار و وعده‌خلاف پیدا نتوان کرد. بر بنیاد مطالعاتی‌که متخصصین داخلی و جهانی، رسانه‌های پژوهشی و نهاد ناظر بر حمایت‌های ایالات متحده «سیگار» انجام داده رییس ‌جمهور غنی از تمام وعده هایش پنج تا در ده در صد آن‌را عملی کرده است. آن وعده هایی را که عملی کرده، برنامه های کوچک و از قبل تنظیم‌شده بوده است. این فرهنگ در وجود معاونین، وزرا و سایر مدیران ارشد دولت ترویج یافته بود و اعتماد میان دولت و مردم را به شدت آسیب رسانیده بود.
دهم، تملق
روش ناشایسته‌ تملق در فرهنگ سیاسی دولت به اوج رسیده بود. در اوج بحران اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی رییس‌جمهور از آرامش و آسایش مردم به برکت دولت و رهبری «مدبرانه»‌اش سخن می‌گفت. گاهی در اوج ناآرامی رییس‌ جمهور به ولایت پکتیا رفت و در حضور صدها تن چنین گفت:«من افغانستان را به سعادت رسانیده‌ام و به زودی پکتیا را نیز به رفاه می‌کشانم». سپس رو به حاضرین کرد و گفت:«افغانستان را جور نکرده‌ام؟» همه‌ چاپلوسان که با کف‌زدن‌های مکرر سخن‌رانی رهبر خود را دنبال می‌کردند با کمال مباهات سر می‌جنبانیدند.
یازدهم، مافیا
دولت به ساختار مافیایی می‌ماند که توسط سه‌تن رهبری می‌شد. این سه‌تن امور امنیت، حکومت‌داری و رابطه با نهاد های جهانی را هماهنگ می‌ساخت. این گروه مافیایی حلقه‌های دیگری را در لایه دوم رهبری می‌کرد که همه در ارگ قرار داشتند. لایه سومی مزدورانی بودند که در وزارت‌خانه ها و سایر سیستم‌ها حرف‌های نهایی را می‌گفتند و همه از آن‌ها هراس داشتند. مافیای قدرت به‌حدی نیرومند عمل می‌کرد که حتا معاونین رییس‌ جمهور و وزرای پرقدرت چون امور خارجه، مالیه و قوای مسلح را در حیطه‌ نظارت داشت.
دوازدهم، دادگاه فاسد و پوسیده
سیستم محاکمات افغانستان نتوانست خود را از فساد مبرا سازد. شهروندان قربانی بی‌عدالتی می‌شدند و بدتر این‌که، این بی‌عدالتی از سوی نهاد های عدلی و قضایی بر آن‌ها تحمیل می‌شد. رییس‌ جمهور نگذاشت دادگاه عالی تخصصی و مستقل به بار آید. وی لوی سارنوالی یا دادستانی کل و ستره محکمه یا دادگاه عالی را به شدت سیاسی و وابسته به حکومت ساخت. رییس‌ جمهور کمر حاکمیت قانون را شکسته و خودکامگی را بر آن‌ها مستولی گردانید.
سیزدهم، تخصص‌گرایی یک دروغ محض
سمت‌های سیاسی بر اساس وفاداری به رییس ‌جمهور، رییس‌اجرایی، تنظیم، قوم و گرایش‌های ایدیولوژیک تقسیم‌بندی می‌شدند. برخی از جوانان که روش‌های تملق، تیزهوشی کمپیوتری و زبان انگلیسی را در حافظه داشتند به همه‌کاره های رییس ‌جمهور و مافیای قدرت وی تبدیل شده بودند. اینان از سیاست، قدرت، اقتدار و مشروعیت چیزی نمی‌دانستند و از نبود تخصص، تجربه و تعهد رنج می‌بردند. ولی در چیزی‌که آن‌ها بیش‌تر از همه تخصص داشتند بزرگ‌بینی رییس‌ جمهور بود. این روش سبب شده بود که دیوار های آهنین در حیطه‌ قدرت در برابر متخصصین بنا شود. این فرهنگ در لایه های دولتی در کابل و ولایات شایع شده بود.
این سیزده ویژگی چه بر سر افغانستان و مردم آورد:
فرصت تاریخی به دست آمده را در بیست سال قربانی کرد.
اعتماد میان دولت و شهروندان را از میان برداشت.
نیروهای امنیتی در حدود هفتاد هزار قربانی داد و در آخر بدون هیچ‌انگیزه‌ای با مخالفین دولت نجنگید.
شهروندان بی‌گناه قربانی بی‌کاری، انفجار، انتحار و ارتجاع شدند.
فقر گسترش یافت و در نتیجه جوانان با گروه های ضد دولت بسیج شدند.
غربت و بی‌چارگی صد ها هزار جوان را به دام مواد مخدر گرفتار کرد.
مهاجرت و فرار مغز ها به اوج رسید.
دولت ملی و نظام سیاسی به قوام نرسید.
مفهوم ملت در ذهنیت جامعه زیر پرسش قرار گرفت.
هویت ملی و فرهنگ ملی آسیب پذیرفت و فرقه‌گرایی به اوج رسید.
افراطیت و تندروی جای تعادل و میانه‌روی را در دین، مذهب و سیاست پر کرد.
یادداشت: بی‌انصافی‌است که نگویم در میان مدیران ارشد دولتی تعداد محدودی مشغول کار بودند که از حس بالای میهن‌دوستی و پاک‌دامنی بهره‌مند بودند. اما این دو ویژگی شان سبب می‌شد که کم‌تر مورد حمایت و شفقت رهبری دولت قرار گیرند و مافیای حاکم آن‌ها را به صورت مرموز در انزوا نگه می‌داشت.
خبرگزاری دید: برخی اسامی در این نوشتار بر بنیاد مسایل حقوقی حذف شده است.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا