عکسی از بهار سال ۱۳۹۹، تقدیم به آیندگان
با تمام مشکلات و تناقضهایی که در جامعه ما وجود دارد، باید بتوانیم برای بقای خود جمهوریت را تجربه کنیم و با تجربه خویش به نتایج بهتری برای زندگی جمعی برسیم. اگر نظامی که تنوع و تفاوت را پذیرفته وجود نداشته باشد و اگر از آن حمایت نکنیم، شاید این بهار آخرین بهاری باشد که در آن، کنار هم زندگی جمعی را تجربه میکنیم و عکس یادگاری میگیریم
مدتی در صفحات اجتماعی عکسهای کابل دهه چهل شمسی به کرات مورد پسند واقع میشد، حتی رییس جمهور امریکا نیز در یکی از سخنرانیهای خود از عکسی یاد کرد که در آن زنان کابلی با لباس مدرن دهه چهل در سرکها و دانشگاه، بخشی از زندگی شهری زمانهشان بودند و امروز با حسرت از آن دوره به «اوغایتا» یاد میشود، اوغایتایی که واقعا مشخص نیست ارزش حسرت خوردن دارد یا نه؟ بله اگر در مقابل جنگهای داخلی دهه شصت و هفتاد قرار داده شود شاید وضعیت دهه چهل به مراتب زیبا، شهری و عکسپسند بوده است. اما مطمئناً نشان دهنده وضعیت طبیعی جامعه افغانی نبوده است، که اگر میبود وضعیت سیاسی و اجتماعی به خشونت دهه هفتاد نمیانجامید.
در آن عکسها و دیگر عکسهایی که در ذهن بسیاری از پدران و مادران ما ورق میخورد، کابل بخشی جدا از زندگی افغانی وقت خود بوده است، هنوز شهرنشینی در ابتدای خود قرار داشته و طبقه متوسط نبوده ولی اشتیاق برای رشد وجود داشته و این رشد و انکشاف تنها در ولایات خاصی متمرکز شده بوده نه تمام کشور، در هیچ یک از عکسهای اوغایتا نشانی از رشد جامعه روستایی افغانستان مشاهده نمیشود. تنها اعضای خانواده سلطنتی است که برای خوشگذرانی به ولایات مختلف سفر میکردند و عکاسان دربار یا جهانگرد برای تصویربرداری از یک جامعه توسعه نیافته به همراه تیم دختران مود و یا کوهنوردان و سیاحان به قلب جامعه عقب مانده روستایی افغانستان در بغلان، بامیان، بدخشان، کندز و جلالآباد نقب میزدند و طبیعت جامعه روستایی افغانستان را در عقب کمپهای مسافرتی یا ژست فعالان مود به صورت بگروند(پس زمینه) در فیلمهای سیاه و سفید و یا رنگه در مجلات غربی چاپ میکردند. بگروندی که به تشدید پارادوکس همنشینی جهان اولی و جهان سومی میانجامید، دختری امریکایی با لباس سنتی افغانی در بند امیر بامیان، تصور کنید این عکسی است که از قلب افغانستان، از بخشی از جامعه روستایی که در آن نه نشانی از رشد صنعت کشاورزی مشاهده میشود، نه حمایت از صنایع بومی! تنها نقشی که مردم بومی در این عکسها دارند تشدید پارادوکس همنشینی وضعیت اسفبار زندکی مردم افغانستان در عقب ژستهای بازیگران مود و فیشن غربی است و لاغیر.
عکسهایی که امروز از شهر کابل به جا مانده است چه بسا فردایی که میآید با حسرت بیشتر مورد توجه مردمان وقت قرار بگیرد، تصاویری که نشان از علاقه جوانان افغان به روز عشاق یا ولنتاین در کابل دارد، نشان از علاقه مردم به آموزش و معارف دارد، نشان از حضور زنان افغان در اردو و پولیس و یا پارلمان و کابینه! همه این تصاویر به صورت مجزا وضعیت متفاوتی را روایت میکند، وضعیتی که بخشی از زندگی روزمره مردم کابل است اما همه آن نیست، بخش حملات انتحاری در لشکرگاه، چهارراهی زنبق، سرک دارالامان، چوک دهمزنگ و …. کمتر دیده خواهد شد و در سایه همچنان پنهان خواهد ماند. امنیت نسبی موجود در شهرهای بزرگ وضعیت ایدهآلی است که حسرت بسیاری را در آینده میتواند با خود داشته باشد.
چیزی که منجر به شکلگیری شهرنشینی حداقلی فعلی در کابل و بعضی از شهرهای دیگر شده است، وجود نظامی است که تنوع فرهنگی، فکری، قومی و سیاسی را به رسمیت میشناسد. وضعیتی که حتی در دهه چهل با تمام عکسهای زیبا و لوکس از دختران مینیجوب پوش و پسران دریشی پوشش وجود نداشت، همه مردم افغانستان خود را در عکسهای دهه چهل زیبا و مرفه نمیبینند، کابل دهه چهل تنها برای بعضی از مردم خاطره دارد و با حسرت یاد میشود، اما برای بیش از نود درصد جامعه فقط فاصله طبقاتی، گرسنگی و فقر، بیسوادی و مریضی، سرکهای خامه و موترهای والگای روسی را به یاد میآورد. هیچ وقت پدر من و یا دیگر اعضای خانواده من از حضورشان در آن کابل زیبا روایت نکردند، بلکه از عسکری(سربازی) طاقت فرسایی یاد میکنند به خاطر تفاوت فرهنگی و قومی مجبور بودند در بدترین مناطق کشور سپری کنند و از هر ده نفرشان بیش از سه نفر به خانه بر نمیگشت و عسکرگریزی ترفندی برای زنده ماندن بود.
در بهار امسال عکسهای بسیاری کنده میشود، چون بهارهای قبلی و خوب است که این عکسها به کرات در سالهای دیگر نیز از ما به یادگار بماند و همه مردم در همه ولایات خاطرات خوش از زندگی شان را برای فرزندانشان قصه کنند. این واقعیت تنها در قالب بقای جمهوریت ممکن است، با تمام مشکلات و تناقضهایی که در جامعه ما وجود دارد باید بتوانیم برای بقای خود جمهوریت را تجربه کنیم و با تجربه خویش به نتایج بهتری برای زندگی جمعی برسیم. اگر نظامی که تنوع و تفاوت را پذیرفته وجود نداشته باشد و اگر از آن حمایت نکنیم، شاید این بهار آخرین بهاری باشد که در آن کنار هم زندگی جمعی را تجربه میکنیم و عکس یادگاری میگیریم.