عید قربان در نگاه ژرفبین دکتر علی شریعتی
آنگاه، به نيروي خدا برخاست، قرباني جوان خويش را كه آرام و خاموش، ايستاده بود، به قربانگاه برد، بر روي خاك خواباند، زير دست و پاي چالاكش را گرفت، گونهاش را بر سنگ نهاد، بر سرش چنگ زد، دستهاي از مويش را به مشت گرفت، اندكي به قفا خم كرد، شاهرگش بيرون زد، خود را به خدا سپرد، كارد را بر حلقوم قربانیاش نهاد، فشرد، با فشاري غيظ آميز، شتابي هولآور، پيرمرد تمام تلاشش اين است كه هنوز به خود نيامده، چشم نگشوده، نديده، در يك لحظه «همه او» تمام شود، رها شود، اما… آخ! اين كارد!
اين كارد… نميبُرد! آزار ميدهد، اين چه شكنجه بيرحمي است! كارد را به خشم بر سنگ ميكوبد!
همچون شير مجروحي ميغرد، به درد و خشم، بر خود ميپيچد، ميترسد، از پدر بودنِ خويش بيمناك ميشود، برقآسا بر ميجهد و كارد را چنگ ميزند و بر سر قربانياش، كه همچنان رام و خاموش، نميجنبد دوباره هجوم ميآورد، كه ناگهان، گوسفندي! و پيامي كه:« اي ابراهيم!خداوند از ذبح اسماعيل درگذشته است، اين گوسفند را فرستاده است تا به جاي او ذبح كني، تو فرمان را انجام دادي»! الله اكبر!
یعني كه قرباني انسان براي خدا – كه در گذشته، يك سنت رايج ديني بود و يك عبادت – ممنوع! در «ملت ابراهيم»، قرباني گوسفند، به جاي قرباني انسان! و از اين معنادارتر، يعني كه خداي ابراهيم، همچون خدايان ديگر، تشنه خون نيست. اين بندگان خداي اند كه گرسنهاند، گرسنه گوشت! و از اين معنادارتر، خدا، از آغاز، نميخواست كه اسماعيل ذبح شود، ميخواست كه ابراهيم ذبحكننده اسماعيل شود و شد، چه دلير! ديگر، قتل اسماعيل بيهوده است، و خدا، از آغاز ميخواست كه اسماعيل، ذبيح خدا شود، و شد، چه صبور! ديگر، قتل اسماعيل، بيهوده است! در اينجا، سخن از «نيازِ خدا» نيست، همهجا سخن از «نيازِ انسان» است، و اين چنين است «حكمتِ» خداوند حكيم و مهربان، «دوستدارِ انسان»، كه ابراهيم را، تا قله بلند «قربانيكردن اسماعيلش» بالا ميبرد، بيآنكه اسماعيل را قرباني كند! و اسماعيل را به مقام بلند «ذبيح عظيم خداوند» ارتقاء ميدهد، بيآنكه بر وي گزندي رسد!
كه داستان اين دين، داستان شكنجه و خود آزاري انسان و خون و عطش خدايان نيست، داستان «كمال انسان» است، آزادي از بند غريزه است، رهايي از حصار تنگ خودخواهي است، و صعود روح و معراج عشق و اقتدار معجزهآساي اراده بشريت و نجات از هر بندي و پيوندي كه تو را به نام يك «انسان مسئول در برابر حقيقت»، اسير ميكند و عاجز، و بالاخره، نيل به قله رفيع «شهادت»، اسماعيلوار، و بالاتر از «شهادت» -آنچه در قاموس بشر، هنوز نامي ندارد – ابراهيموار! و پايان اين داستان؟ ذبح گوسفندي، و آنچه در اين عظيمترين تراژدي انساني، خدا براي خود ميطلبيد؟ كشتن گوسفندي براي چند گرسنهاي!
موسم عيد است. روز شادي مسلمانان. روز قبولي در جشن بندگي خداوند. اي مسلمان حجگزار و اي كسيكه در شكوهمندترين آيين ديني از زخارف دنيا دور شدي و به او نزديكتر. ايام حج را نشانهاي از پاكيزگي، رهايي، آزادگي، آگاهي و معنويت بدان. بدان كه زمين سراسر حجي است كه تو در آني و بايد با سادگي، وقوف در جهان درون و بيرون و قرباني كردن همه آرزوهاي پوچ دنيوي، خود را براي سفر بزرگ آماده كني. انسان، مسافر چند روزه كاروان زندگي است.
برگرفته از کتاب «حج» دکترعلی شریعتی