غنی مشکل جدی در رهبری قوای رزمی، امنیتی و استخباراتی داشت
عالمی از فکتورهای داخلی سبب شد که سناریوی ۱۵ اگست را میتوانست به گونه بهتر مدیریت کند. این شکست استراتژیک را غنی و مشاورینش باید اعتراف کنند و از مردم پوزش بطلبند
مصاحبه آقای اشرفغنی در سطح داخلی دو گروه از مخاطبین دارد. نخست عام مردم به شمول کارکنان دولت.
این گروه درد سوزانی در سینه دارد. این گروه شوکه است و نمیداند که چه بلایی بر سر آنها آوردهاند. ولی یک چیز را به خاطر باید سپرد که این گروه روزی در دادگاه وجدان اجتماعی عاملان سقوط را محکوم خواهد کرد.
از سویی هم، کارمندان دولت قربانی اصلی رفتن آقای غنی هستند. این گروه به ویژه بخش نظامی، پولیس و استخبارات در کمین مرگبار زندانی هستند. هر سیلی که به روی سربازان حکومت قبلی کوبیده میشود، وجدان همه را تکان میدهد.
دوم گروه کاوشگر
گفتوشنودهای غنی و مشاورینش به پرسشهای اساسی کاوشگران و تحلیلگران پاسخ نداده اند. من سه پرسش مهم را در میان میگذارم:
نخست، اینکه امریکاییها با طا-لبان معامله کردند، درست است. اما پرسش اینست چگونه شد که امریکاییها طا-لبان را ترجیح دادند؟ اینجا نقدی بر آقای غنی مواجه است. وی نتوانست به مشکل داخلی بپردازد. جمعیتیها، حزبیها، وحدتیها، جنبشیها، شورای نظاریها و همه معاملهگران دیگر به سان کرزی و عبدالله ریشه حکومت را خشکانیدند. غنی به این باور بود که با چند مشاور جوان و سخنگویان بیتجربه در ارگ میتواند گروهی از این بازیگران خطرناک و بازماندگان جنگ سرد را مدیریت کند.
دوم، غنی تا روزهای اخیر حکومت بر پنج حلقه ترسیمشده به نام سیاست خارجی تاکید میکرد. حالا که متقاعد و بیکار است، بهتر خواهد بود تا سیاست خارجی برخی از دولتهای همسایه به ویژه ایران، هند و پاکستان را مرور کند. آنگاه آنرا با رویکرد پنج حلقهای خود مقایسه کند. بدتر اینکه غنی وزارت خارجه را در شورای امنیت زندانی کرده بود. پس چگونه انتظار داشت تا جهان به جای غنی طالبان را برنگزیند.
سوم، قوای مسلح چه شد؟
غنی علاقه زیاد داشت تا خود را سر قوماندان اعلی قوای مسلح بنامد. آیا در شرایط جنگی میتوان با وزیر دفاع معلول جنگید؟ آیا میشود با وزیر داخلهای که فعال جامعه مدنی بود امنیت ناامنترین کشور جهان را تامین کرد؟ آیا میتوان با استخباراتی که استقلالیت استراتژیکاش را یک متخصص IT محصور کرده بود، دشمنشناسی کرد؟ غنی مشکل جدی در رهبری قوای رزمی، امنیتی و استخباراتی داشت.
در اینکه خلیلزاد نقش ویرانگری در این روند داشت، شکی نیست. این درست است که دکترین جنگ در واشنگتن تاکتیک تازهای را پیرامون وضعیت در منطقه برگزیدند. این درست است که دورنمای اقتصادی امریکا در باب جنگ با آمدن دموکراتها دگرگون شد. اما عالمی از فکتورهای داخلی سبب شد که سناریوی ۱۵ اگست را میتوانست به گونه بهتر مدیریت کند. این شکست استراتژیک را غنی و مشاورینش باید اعتراف کنند و از مردم پوزش بطلبند.
در اخیر اینکه، به باور من تا آقای غنی و مشاورینش به این پرسشهای اساسی پاسخهای موجه ارایه ندهند، حق ندارند در مورد آینده سیاسی افغانستان سخن گویند. اینکار اهانت به ضمیر اجتماعی است.