در طول حضور ۲۰ ساله امریکا که مدعی مبارزه با تروریزم بود، شیعیان در افغانستان به عنوان یک قشر قومی- مذهبی همواره مورد حملات تروریستی قرار میگرفتند و اماکن مربوط به آنها مانند مساجد، تکایا، سالون های عروسی، مراکز آموزشی، باشگاههای ورزشی، تجمعات فرهنگی، شفاخانهها، جادهها و موترهای مسافر بری از این حملات مصئون نبود.
رسول شهزاد- کابل
همزمان با فرا رسیدن هیجدهم ثور سالروز حمله تروریستی بر مکتب سیدالشهدا در غرب کابل، خانواده قربانیان میگویند که بعد از آن حمله خونین فرزندان شان دچار مشکلات روحی و روانی شدهاند و دو دهه اشغال کشور از سوی امریکا تروریزم را خونخوار تر کرد.
۱۸ ثور سال ۱۴۰۰ در روز ۲۵ ماه رمضان سه انفجار مهیب در مکتب سیدالشهدا در غرب کابل در منطقه شیعهنشین رخ داد که در این حمله دهها تن کشته و دهها تن دیگر زخمی شدند. با گذشت سه سال از آن حمله تروریستی خانوادههای قربانیان آن حادثه میگویند که آن روز سیاه مشکلات روحی و روانی را بر شاگردان آن مکتب بر جا گذاشته است.
در طول حضور ۲۰ ساله امریکا که مدعی مبارزه با تروریزم بود، شیعیان در افغانستان به عنوان یک قشر قومی- مذهبی همواره مورد حملات تروریستی قرار میگرفتند و اماکن مربوط به آنها مانند مساجد، تکایا، سالون های عروسی، مراکز آموزشی، باشگاههای ورزشی، تجمعات فرهنگی، شفاخانهها، جادهها و موترهای مسافر بری از این حملات مصئون نبود.
باز خوانی حمله تروریستی بر مکتب سید الشهدا در کابل از این جنبه نیز اهمیت دارد که تاکنون نه در نظام جمهوری و نه در امارت، فرد یا گروهی به عنوان عامل، طراح و مجری این حمله خونین شناسایی و محاکمه نشده است.
علیبخش که یکی از بنیانگذاران مکتب سیدالشهدا است، میگوید که صدای انفجار بسیار بلند و قوی بود. با شنیدن صدای انفجار فوراً به سوی مکتب رفتم و دیدم که سرک پیش مکتب مثل دریا از خون پر شده، دهها دختر و پسر را دیدم که تکه تکه شده بود.
علیبخش میافزاید: با آن که امریکا و ناتو از نظام جمهوریت حمایت میکرد ولی هیچ کار عملی برای جلوگیری از حملات علیه شیعیان صورت نگرفت. هر بار که یک حمله تروریستی رخ میداد مقامات دولت فقط و فقط با نشر یک اعلامیه آن را محکوم میکردند که این تقبیح کردنها از شدت حملات نکاست که هیچ، بلکه باعث افزایش حملات علیه شیعیان میشد.
در همین حال، طاهره ساعی یکی از زخمیان مکتب سیدالشهدا به خبرگزاری دید، گفت: آن روز سیاه هرگز فراموش نمیشود چون دوستان نزدیکم را دیدم که در خون میتپد، دوستانم را دیدم که دست در بدن نداشت، پایش قطع شده بود، سر از بدنش جدا شده بود و از خون آنها دریای سرخ جاری شده بود. همهجا خون بود و خون بود.
طاهره خاطرات تلخی از آن روز دارد، او میگوید که وقتی نخستین انفجار رخ داد، در صنف بوده و صدای آن قدری بلند بوده که هیچ چیز را نشنیده است.
او تصاویری وحشتناکی از کشتهها و زخمیان دیده و هنوز پس از گذشت چند سال از واقعه شوم، کابوس میبیند و آن تصاویر در برابر چشمانش رژه میرود.
او آن صحنهها را این گونه به یاد میآورد: دختری را دیدم که شکمش پاره شده بود ولی خودش زنده بود و پدرش اعضای بدنش را جمع میکرد و داخل شکمش فشار میداد. دختری را دیدم که سر از بدناش جدا شده بود و جسدش تکان میخورد.
نرگس بازمانده دیگری از این حمله تروریستی، هنوز شبها کابوس میبیند و از خواب میپرد. او در شوک انفجار است و تصاویر آن روز شوم دست از سرش بر نمیدارد.
نوروز پدر نرکس از کابوسهای شبانه دخترش و این که او هنوز در شوک هست، حکایت میکند: بعد از آن حمله نرگس شبها از خواب میپرد و چیغ میزند.
نوروز میافزاید که پیش از آن حمله نرگس یکی از شاگردان ممتاز آن مکتب بود که در یک سال دو صنف را تمام میکرد و بسیار لایق بود. ولی بعد از آن حمله خونین کاملاً زندگی نرگس دگرگون شد، دیگر نرگس قبلی نبود.
وی میگوید که نرگس در آن حمله در انفجار سوم زخمی شد، زخم جسمش خوب شد اما زخم روانش هرگز.
حمله بر مکتب سید الشهدا در مقطعی رخ داد که دو دهه از اشغال کشور توسط امریکاییها می گذشت، در حالی که این ابر قدرت با همراهی اعضای ناتو در پوشش مبارزه با تروریزم کشور مان را به گروگان گرفته بود.
برخی کارشناسان بر این باور هستند که حمله بر مکتب سید الشهدا و حملات مشابه با آن در اواخر عمر حکومت جمهوری نشان داد که در ۲۰ سال اشغال نه تنها علیه تروریزم مبارزه صورت نگرفت، بلکه بر عکس گروههای تروریستی تقویت نیز شد.
این کارشناسان به مواردی از گزارشهای نهادهای اطلاعاتی روسیه و برخی کشورهای همسایه مبنی بر انتقال داعش توسط پروازهای سری و مشکوک به افغانستان در حالی که حریم هوایی کشور در دست امریکا بود، اشاره میکنند.
با این حال، صدها حمله این چنینی علیه اهل تشیع، اهل سنت، اهل تصوف و اهل هنود و سیک صورت گرفته و قربانیان آن هرگز شاهد اجرای عدالت نشدند.