متحدان خاورمیانهای امریکا، واشنگتن را دیوانه محض میدانند
نتیجه قابل پیشبینی این است که خاورمیانه نه تنها به دنبال نزدیک شدن به سایر قدرتهای بزرگ است بلکه تلاش میکند تا مسائل را به دست خودش حل کند، چیزی که باعث شده منازعات مناطقی مانند یمن، لیبیا و سوریه بسیار خون بارتر و بی ثباتکنندهتر شود.
هفته گذشته، هنگامی که من به ابوظبی پایتخت امارات متحده عربی رسیدم، امریکا درگیر ماجرای کبودی شکیرا، جنیفر لوپز و نمایش نیمه کاره سوپر باول بود. روز بعد همه در مورد ماجرای افتضاح انجمن حزبی آیووا صحبت میکردند. صبح روز دوم در امارات، مصادف بود با ماجرای سخنرانی ترامپ در کنگره، به طور کلی کشورهای منطقه خاورمیانه هم مانند دیگر کشورهای جهان به دقت سیرک سهصحنهای اخیر تشکیلات سیاسی امریکا را زیر نظر داشتند: بیکفایتی دموکراتها در ایالت آیووا، رفتار نامتمدنانه مقامات امریکایی پیش و پس از سخنرانی سالانه وضعیت عمومی کشور در کنگره و نمایشی بودن استیضاح ترامپ، همه این اتفاقات، خاورمیانه را به هراس انداخته است. رسیدن به این اطمینان که ترامپ به دور دوم ریاست جمهوری خواهد رسید نمیتواند بر ناباوری و ناراحتی ناشی از بیکفایتی روزافزون امریکا سرپوش بگذارد. کشورهای خاورمیانه هم نگران این دوقطبیشدن آسیبشناسانه آمریکا و هم نگران پیامدهای این دوقطبی شدن بر روابطشان با امریکا هستند. البته آنها در این زمینه بیکار ننشستهاند. مثلاً اماراتیها که به خوبی از تردیدها و نوسانات امریکاییها درباره منطقه آگاهی دارند، برنامههایی را برای یافتن شرکای تازه شروع کردهاند تا آنها را در راه رسیدن به اهدافشان یاری دهد. اماراتی ها تنها نیستند و رهبران کشورهای گستره خاورمیانه که متوجه کنارهگیری واشنگتن از روابط با متحدان منطقهای هستند به این تغییر رویکرد روی آوردهاند. من نشانههای اولیه این روند را چند سال پیش در گفتوگو با یک فرد مصری مشاهده کردم. به گفته این مقام مصری، جهانبینیِ انزواطلبانه سیاستمدارانی مانند رند پاول و برنی سندرز و جذابیت این ایده برای شمار فراوانی از امریکاییها این پرسش و تردید را در اذهان رهبران قاهره برانگیخته که آیا آمریکا در زمانهای ضروری از نقش خود به عنوان شریک راهبردی مصر و برقرار کننده ثبات در خاورمیانه، کنارهگیری نخواهد کرد؟ این بدان معنا نیست که متحدان منطقهای امریکا با یکدیگر یا با کشورهای دیگر ایتلاف میکنند، گرچه مواردی از این قبیل هم اتفاق افتاده، اما آنها در حال ایجاد تنوع و گوناگونی در سیاستهای خارجیشان هستند و در این زمینه به کشورهایی مانند چین و روسیه روی آوردهاند. کشورهایی مانند مصر یک بیطرفی مثبت را برگزیده و نشان دادهاند که نمیخواهند واشنگتن آنها را مجبور کند که بین آنها و مثلاً پکن یا مسکو یک طرف را انتخاب کنند. هرچند هیچ یک از متحدان امریکا، روسیه و چین را جایگزینی برای امریکا نمیدانند، اما تا زمانی که مقامات و سیاستمداران امریکایی از چرخش سیاسی و پایان دادن به جنگهای بیپایان سخن میگویند، رهبران کشورهای خلیج فارس درپی گزینههای خودشان خواهند بود. به جز این ارزیابیهای جئوپلیتیکی، این درک به وجود آمده که ستیز سیاسی تمام جنبههای زندگی در امریکا را در خود فروبرده و ذهن و روح این کشور را تسخیر کرده، بنابراین امریکا نسبت به دنیا بیتفاوت شده است. نتیجه قابل پیشبینی این است که خاورمیانه نه تنها به دنبال نزدیک شدن به سایر قدرتهای بزرگ است بلکه تلاش میکند تا مسائل را به دست خودش حل کند، چیزی که باعث شده منازعات مناطقی مانند یمن، لیبیا و سوریه بسیار خون بارتر و بی ثباتکنندهتر شود. تاثیر سیاست خارجی امریکا شاید خیره کننده نباشد اما این بدان معنا نیست که آسیبزایی چشمگیری هم ندارد. در گستره تشکیلات سیاسی امریکا، خروج از خاورمیانه جذابیت بسیاری یافته گرچه امریکاییها نمیدانند این، در عمل چگونه خواهد بود. منطقه شاید احساس کند که از امریکا دور شده، اما امریکا هنوز در منطقه منافعی دارد. دسترسی به این منافع دشوارتر خواهد شد اگر شرکای امریکا، هرچند به اشتباه، بپندارند که واشنگتن به شریکی غیرقابل اعتماد، بیکفایت و دیوانه محض تبدیل شده است.