مخالفان عزیز! هشیار باشید، عملیات ما شروع شده است!
دشمن تا عمق خانههای مردم نفوذ میکند و همه را بدون استثنا از دم تیغ میگذراند. پس از این کشتار، ویرانی، خاکستر کردن خانهها و اماکن مقدسه و اختطاف و تجاوز به نوامیس مردم، ارگنشینان چشمهایشان را میمالند و به گفته اقبال لاهوری از «خوابگران» بر میخیزند و بلافاصله به تسلیت گفتن میپردازند. تازه، چندین روز بعد تصمیم میگیرند تا منطقه را از لوث جنایتکاران جنگی پاکسازی کنند… عملیات بازپسگیری را هم نه به صورت غافلگیرانه و ضربتی؛ بلکه با بوق و کرنا یا به قول خود ما، با دهل و دمبک، شروع میکنند… به قول نکته سنجی: این است سرنوشت یک «ملت بیسر»! آری ملتی که سر در بدن ندارد و ملتی که «سر» در امور ندارد!
پس از سقوط طالبان در سال ۱۳۸۰ هـ.ش ( ۲۰۰۱ میلادی)، همه مردم افغانستان، یک نفس راحت کشیدند و بر این باور بودند که روزگار سخت و مشقتبارشان به پایان رسیده است و بعد از آن، شبهای تاریک شان را با وحشتِ کابوس و خوابهای پریشان به صبح نمیرسانند. پس از گذشت مدت کوتاهی، معلوم شد که این تصور، خواب و خیال و رؤیایی بیش نیست.
حوادثی که بعد از روی کار آمدن حکومت وحدت ملی به وقوع پیوست، چه از نظر محتوای جنایی- اجتماعی و چه از نظر محتوای جنایات جنگی، بسیار تاسفبار و سوال برانگیز است. وقایع جنایی که در افغانستان رخ داده است، مخصوصاً در کابل، بسیار تکاندهنده و غمبار بوده است؛ چنانکه یکی از آن نمونهها، کشتن فرخنده در قلب کابل و در بیخ گوش ارگنشینان بود. ارگانهای امنیتی نه تنها در جلوگیری از وقوع این حادثه شرمآور کار مثبتی انجام نداد؛ حتا برخی از آن نیروها در کشتن فرخنده، کمک هم کردند. پس از این حادثه، حادثه دلخراش دیگری در زیارت ابوالفضل، به وقوع پیوست که جان صدها تن را گرفت. نظیر این حوادث در طی چند سال گذشته، بسیار اتفاق افتاد؛ از جمله حادثه خونین انفجار در شهر خوست که جان بیش از هشتاد تن را گرفت و … هنوز از عمر حکومت وحدت ملی یک سال نگذشته بود که دوبار ولایت کندز توسط طالبان تهدید و اشغال شد، یکبار در سال ۱۳۹۴ و بار دیگر در سال ۱۳۹۵ هـ.ش. بار اول وقتی طالبان شهر کندز را فتح کردند، به گفته خانم بارکزی:« با سر و روی پاک و لباسهای تمیز وارد کندز شدند». بارکزی در آن زمان، سقوط کندز را ناشی از ضعف و غفلت دولت ندانسته و عوامل دیگر را مطرح کرده بود؛ اما برخلاف توجیهات وی، ناظران عینی و افرادی که در اردوی ملی دارای سابقه کاری و نظامیگری بودند، علت سقوط کندز را در هر دو بار، ضعف حکومت و عدم هماهنگی میان ارگانهای مسئول میدانستند. سقوط کندز بار دوم، نمیتواند هیچ عذری را برتابد.
اینبار در «میرزاولنگ» بازهم تعمد به خرج دادند و به رغم تمام داد و فریادهای بزرگان و مسئولان محل، مبنی بر درخواست کمک، کسی به داد آنها نرسید؛ تا اینکه اتفاقی که نباید میافتاد، افتاد. این حادثه ما را به یاد حادثه کشتار سربازان محلی توسط طالبان در ولسوالی جلریز ولایت میدان وردک میاندازد که به رغم تمام تلاشهای بیاثر برخی از مسئولان حکومتی، و حتا رهبران جهادی، که لحظه به لحظه با دیگر سران حکومت وقت، مخصوصاً مسئولان نظامی و امنیتی در تماس شدند تا جلو آن فاجعه هولناک را بگیرند و از کشتار سربازان محلی جلوگیری کنند؛ متاسفانه سران حکومت و مسئولان امنیتی، عملاً هیچگونه اقدامی انجام ندادند تا اینکه همه سربازان محلی مستقر در پایگاههای نظامی جلریز، به شهادت رسیدند. بعد از وقوع این حادثه، دولت با بوق و کرنا اعلام کرد که انتقام خون سربازان را گرفته و طالبان را نابود خواهند کرد. متاسفانه از آن روز تاکنون نه تنها طالبان نابود نشدند؛ بلکه از نظر تحرکات و حملات، بیشتر از پیش، وارد میدان عمل شده و هر روز فاجعهآفرینی میکنند؛ چنانکه همین امروز ساعت هفت صبح (۲۲/۶/۱۳۹۶) طالبان از خدا بیخبر، بازهم دوسرباز محلی را در همان مکان(ولسوالی جلریز) سربریده و جسد آنان را در کنار جاده رها کردهاند.
سوال اینجاست که چرا سران حکومتی جلو این جنایات هولناک را پیش از وقوع آن نمیگیرد؟ در حالی که خبر محاصره یا وقوع حمله در یک منطقه را از هر طریق ممکن دریافت میکنند؛ اما متاسفانه هیچگونه اقدام عملی در مهار حادثه انجام نمیدهند. اگر فرض کنیم حکومت در حادثه کندز، بار اول، تجربه کافی برای دفاع از سقوط شهر را نداشت، آیا یک بار تجربه ناکام، کافی نبود تا خود را برای بار دوم از هر نظر آماده کرده و بار دوم جلو سقوط شهر را بگیرند؟ آیا در این چند سال، از نظر نیروهای امنیتی در مضیقه هستیم و به کمبود نیروهای رزمی دچاریم؟ یا نیروهای رزمی کافی در اختیار داریم؛ ولی تجهیزات کافی نداریم؟ کاملاً واضح است که افغانستان از این نظر به مشکلی مواجه نیست؛ چون نیروهای امنیتی کشور ما به بیش از ۳۵۰هزار تن میرسد. یعنی ۱۹۵هزار تن نیروی ارتش ملی و ۱۵۷ هزارتن نیروی پولیس ملی. بنابر این، از نظر تجربه و تجهیزات هم با توجه به گفتههای برخی از مسئولان، در حد بسیار بالایی قرار داریم، چنانکه یکی از مسئولان ارتش ملی، در مصاحبهای اعلام کرد که:« از نظر تجربه و تجهیزات، قطعات ویژه ارتش ملی افغانستان در سطح منطقه بیمانند هستند و هیچ کشوری چنین قطعاتی را ندارد.» ملت افغانستان نمیداند پس این «قطعات ویژه!» که در منطقه بینظیراند! پیش از اینکه شهری و یا قریه و قصبهای سقوط کند، کجا هستند؟
با توجه به این مطلب که شمار نیروهای پولیس و ارتش افغانستان به سقف نهایی توافق شده با جامعه جهانی رسیده و پاسخگوی هرگونه حملات جبههای و عملیات تخریبی در شهرها و روستاها هستند،به این نتیجه میرسیم که دولت به رغم آنکه میداند کوچکترین بیتوجهی منجر به بزرگترین فاجعه انسانی در محل وقوع حادثه میگردد و بازهم، هیچگونه عکسالعملی از خود نشان نمیدهد، خود در بُروز این گونه وقایع دست دارد. اگر فرض کنیم که حکومت در سقوط و قتل عام این مناطق دست ندارد، آیا سهلانگاری، بیخبری و کوتاهی در اجرای وظایف و همچنان، حفاظت و حراست نکردن از جان و مال و ناموس شهروندان جرم بزرگی به حساب نمیآید؟ و سخن آخر اینکه در کجای دنیا دولتی برای از بین بردن مخالفان خود، گزارش لحظه به لحظه از شروع عملیات خود آنهم از طریق رسانههای جمعی، به نشر میسپارد تا مخالفان وی خدای ناخواسته غافلگیر نشوند و نتوانند جان سالم از معرکه به در برند!
داکتر فضایلی – خبرگزاری دید