مدرنیته و غربگرایی؛ از وابستگی تا استقلال
سیر پیشرفت و تمدن، امروز از غرب به سوی شرق در حرکت است، جنگ تجاری و اقتصادی کنونی میان چین و کشورهای غربی به ویژه ایالات متحده نشان از پیشرفت و برتری شرق دارد
مدرنیته و غربی گرایی، دو مفهوم مختلف است که به صورت اغلب و به گونهای ناخود آگاه با هم آمیخته شده است. با آن که مدرنیته به معنی نوگرایی و حرکت به سوی پیشرفت و بهره برداری بهتر تجارب بشری است، اما در تصور جوامع شرقی، مدرنیته روی دیگر سکه غربگرایی را نشان میدهد. علت فراگیری این تصور نادرست در بیشتر کشورهای شرقی، ناشی از گمان و توهمی است که غرب را یگانه منبع پیشرفت و مدل نوگرایی و تکامل میدانند.
همین کوتاه اندیشی باعث شده است تا کلیه عوامل پیشرفت اقتصادی، فناوری و حتی سیاسی تنها در فرهنگ غرب جستجو شود، تمامی منابع نوگرایی، اندیشههای متعالی و ایدههای مترقی، بایستی از غرب وارد شود. کشورهای پهناور شرقی و تمدن های باستانی در چین، هند، میان رودان، مصر و سایر مناطق شرقی در محرومیت به سر میبرند و در این گستره عظیم جغرافی هیچ عامل و انگیزهای برای نو آوری و پیشرفت وجود ندارد.
اما اکنون زمان آن رسیده است تا این تصور نادرست و باور غلط که مدرنیته را با غربگرایی و عقبماندگی را با شرق، پیوند داده است؛ تصحیح شود تا همگان بدانند که تصور موجود، عاری از حقیقت است. ملتهای شرقی ذخیره فرهنگی بزرگ و مدنیت گرانبهایی دارند که میتواند به عنوان منبعی الهام بخش برای پیشرفت تمدن بشری به کار گرفته شود. علیرغم این توشه عظیم فرهنگ و تمدن شرقی، اما تفکر معاصر همواره سعی داشته است تا مدرنیته را با غرب پیوند زند.
جنبش نیرومندی که در این اواخر ظهور کرده است در تلاش برای اثبات این حقیقت است که اندیشههای مدرنیته لزوماً زاده غرب نیست بلکه مدرنیته میتواند زاده شرق و قاره آسیا باشد.
داشتهها و تجارب هنگفت چین، هند، جاپان و دیگر کشورهای شرق، افسانه پیوند میان مدرنیته و غربگرایی را به صورت کامل منتفی میکند. بدین ترتیب میتوانیم با صراحت اعلام کنیم که مدرنیزاسیون لزوماً به مفهوم غربی شدن نیست:Modernization is not always Westernization، در اینجا به تفسیر برخی الگوهای پیشرفت و نوسازی میپردازیم:
اول، پیوند دادن مدرنیته با غرب گرایی تصور نادرستی است که از زمان استعمار به میراث مانده و هدف از آن، برتری نژاد سفید بر سایر نژادهای بشری بوده است. در این تصور، احساسات تبعیض گرایی و نژاد پرستی موج میزند، مانند این که تفکر نازی و حس برتری نژاد آرایی را به همه ملت آلمان پیوند دهیم.
هیچگاه نمیتوان گفت که یک تمدن معین، یک فرهنگ مشخص و یا یک نژاد خاصی از بشر، پرچمدار و پیشاهنگ مدرنیته و تجدد گرایی در دنیای مدرن است. در پیشرفت تمدن بشری همه ملتها، تودهها و نژاد های مختلف بشری سهم دارند.
دوم، میراث توانگر و پرمایه فرهنگی ملتهای کهن، مانند «چین، هند، میان رودان و مصر» میتواند به عنوان ذخیره بزرگی برای ابتکارات و نو آوری های مدرن به کار گرفته شود. همین ملتهای باستانی، تمدن های عظیمی را در کرانههای رود خانه ها بنیاد نهادند و اگر زمانی دچار رکود و عقب ماندگی شدند، بدین معنی نیست که از «ژن های» برتری که نژاد سفید بشر آن را تنها در خود میبیند، محروم باشند. شاید میراث فرهنگی و دیدگاه انسان شرقی در مواردی از همتای غربی او فراتر باشد.
در گذشته، پیشرفتهای علمی و هنری چین باستان، شهرت جهانی داشت، حتی پیامبر بزرگ اسلام نیز در حدیثی که فرموده اند:«به دنبال علم و دانش بروید حتی اگر در چین باشد»، به اهمیت فراگیر علم و دانش در چین اشاره کردند. مهارت فوق العاده مصریان در ساخت اهرام و پیشرفت دانش شیمی در مومیایی کردن اجساد مردگان، نشان از عظمت علمی مصر باستان دارد. مسلم است که دوره پیشرفت و برتری علمی همواره در گردش است و از یک جمعیت و ملت به دیگری منتقل میشود، اما این که پیشرفت و برتری علمی منحصر در جهان غرب و ملتهای غربی باشد، عاری از حقیقت است.
سوم: ملتهای شرقی جنبش بیداری تازهای آغاز کردند، در آغاز قرن بیستم، زمانی که جاپان آسیایی، روسیه اروپایی را شکست داد، برتری کشورهای شرقی آشکار شد. این تنها یک پیروزی در جنگ نبود بلکه ملتهای شرقی آن را فراتر از یک موفقیت گذرا میدانستند، در شرق جشن و شادی بر پا شد. در واقع این پیروزی شگفت انگیز شرق در برابر دنیای غرب بود که همه برتری ها را منحصر به خود میدانست. «مصطفی کمال» رهبر مصر در کتابی که به عنوان «خورشید تابان»، نوشته بود، جاپان را ستایش کرده و پیروزی های آن را دستاوردی برای دنیای شرق تلقی کرد. شاید تا کنون نیز برخی بدین عقیده باشند که پیشرفت و ترقی، توشهای است که تنها در انحصار کشورهای اروپایی و همتاهای آنها در امریکا قرار دارد. این افسانه، در حقیقت به پایان رسیده است، ملت های شرقی بایستی انگیزههای پیشرفت و ترقی که میتواند معادله تمدن را تغییر دهد، در عمق فرهنگ خود جستجو کنند.
چهارم، اسطوره برتری نژاد سفید ناشی از یک مفهوم نژادپرستانه است که نباید مورد سنجش قرار گیرد. واقعیت نشان میدهد که پیشرفت، برتری و تفوق، ویژگیهای انسانی است که به نژاد و گونه معینی از جامعه بشری تعلق نمیگیرد. تمدنهای باستانی که زمانی در فراز و سپس در فرود بودند، میتوانند دوباره احیا شوند، دیدگاههای برتر باستانی قابلیت آن را دارند تا تبدیل به ایده های نوین شوند. پذیرفتن تصور برتری منحصر به فرد غرب، خلاف حقیقت است، پیوند گسترده و تأثیر پذیری تمدن و فرهنگ ها در طول تاریخ، تصور نادرست برتری غرب را منتفی میکند.
جهش پیشرفت اخیر در ویتنام آسیایی و رواندای آفریقایی نشان میدهد که تلاشهای مدرنیزاسیون میتواند به طور ذاتی از کشورهای کوچک آغاز شود و لزومی نیست که تمدن همیشه از ذهن اروپایی سرچشمه بگیرد.
پنجم، متقاعد ساختن کشورهای آسیایی، آفریقایی و حتی کشورهای لاتین به پذیرفتن این واقعیت که منابع فرهنگی در تمدنهای این ملت ها میتواند انگیزهای برای رسیدن به پیشرفتهای معاصر باشد، منجر به ظهور یک بیداری و رنسانس تازه می شود. این تجربه در بسیاری از کشور ها، عملاً نتیجه داده است.
آیا چین امروز، همان کشوری است که چند قرن پیش در ورطه جنگهای مواد مخدر قرار داشت؟ آیا هند تا کنون همان کشور خرافات، اوهام و افسانه ها است؟ نه البته، امروز اوضاع کاملاً تغییر کرده است و ما شاهد پیشرفت های فکری و تواناییهایی هستیم که شایان ستایش است.
ویژگی انسان در تمام زمانها و مکانها یکسان است، اما این ذهنیت و اراده انسانی است که خلاقیت و مدرنیته را به وجود میآورد. پیشرفت و تهاجم عظیم چین در جهان معاصر، از جمله در بازارهای امریکا، نشان میدهد که ترقی و تمدن، تنها در ذهن و اندیشه دنیای غرب نیست بلکه همه انسانها در هر گوشه و کنار جامعه بشری، بدون هیچ تبعیض و تمایزی در این تحول بزرگ سهم دارند.
در واقع، سیر پیشرفت و تمدن، امروز از غرب به سوی شرق در حرکت است، جنگ تجاری و اقتصادی کنونی میان چین و کشورهای غربی به ویژه ایالات متحده نشان از پیشرفت و برتری شرق دارد. پیشرفتهای ایالات متحده امریکا معیار نهایی ترقی و تعالی انسانی نیست، تمدنهای انسانی همواره در فراز و نشیب قرار دارد و هرگز در انحصار ملت و سرزمین معینی باقی نمیماند.
امروز بسیاری از کشورهای عربی، پیشرفت و تمدن را در شرق میبینند و به منظور رسیدن به پیشرفتهای چشمگیر تجاری و صنعتی، حرکت خود را در جاده ابریشم، به سوی چین، جاپان و هند آغاز کردهاند. با توجه به اهمیت روز افزون چرخه پیشرفت در شرق، کشور مصر در سالهای اخیر، راهبرد جدیدی را در مسیر توسعه و ترقی اتخاذ کرده و در راستای احیای مجدد جاده ابریشم فعالانه سهم گرفته است. تحول شگفت انگیز شرق با عبور از این گذرگاه تاریخی و پهنه جغرافی، درخشندگی تمدن شرق را با تابش تمدن غرب یکجا میکند و تصور فراگیر و نادرستی را که مدرنیته و غربگرایی را دو روی یک سکه میپندارد، نفی میکند.