مرقدش مشرق گلهای فروزان باد!
ویژه محرم- خوانش شعر عاشورایی محمد شریف سعیدی «میدود اسبی» – محمد واعظی
حماسه خلق میشود و زینب چون کوه ابر بر تشنگی اسرا میبارد و با اشک- باران سیراب میکند همه طبیعت سوخته کربلا را، تنها در اثر این بارش زندگی بخش است که حماسه جاوید میشود و زنده میماند.
میدود اسبی با یال پریشان، در باد
پشت زین خشم دگر دارد توفان، در باد
مرد اگر داد زند صاعقهآسا اینک
از تب حنجرهاش سوزد میدان در باد
تیغ اگر در کف این کوه نباشد، اینک
میرود سبزترین جنگل ایمان در باد
از شرار نفس سوخته اش، چون خورشید
شعله میگیرد گیسوی بیابان در باد
میرود، از جگر معرکه بر میگردد
بیسوار اما آن سوخته یکران در باد
تا نشنید عطش معرکه، اینک زینب
کوه ابریست که میبارد باران در باد
خیمه میسوزد و، طفلی که تمامی عطشست
میدود تلخ و برافروخته دامان در باد
رودها، مرثیه میخوانند از دلتنگی
آسمان نیز دریدهست گریبان در باد
مرقدش، مشرق گلهای فروزان باد!
آن که جان داد چو فانوس فروزان در باد
غزل همواره قالبی برای تغزل و عرفان در شعر کلاسیک فارسی به حساب میآمد، غزلیات سعدی، دیوان شمس و اشعار خواجه شیراز نشان از بلوغ غزل فارسی در تاریخ ادبی این زبان دارد، اما کشاندن دامان غزل به حماسه و تراژدی امری تازه و مدرن است، تازگی غزل در سرایش حماسه خود بدعتی است که گاه میتواند نتیجه عکس دهد و نافرجام به یادگار ماند.
اما این غزل به همت نبوغ و تجربه محمد شریف سعیدی به اثری ماندگار در شعر عاشورایی تبدیل شده است، غزل با برخورداری از ایماژهای طبیعی و حرکتی عمودی- افقی، تکنیکهای سینمایی را اختیار کرده است.
اولین تصویر دویدن اسبی با یالهای پریشان در باد است، این حرکت دوربین در حالت افقی روی دست، از درون طبیعتی وحشی در هیاهوی باد شروع میشود. آغاز غزل با این تصویر توقع خواننده را از شعر بالا میبرد و وی متوقع است که در ادامه چه خواهد آمد و این اسپ به کجا خواهد تاخت!
باد زمینه اصلی شعر است، باد یکی از عناصر اصلی طبیعت و در اینجا پیرنگ اصلی روایت است و گاه تم حماسی و ضدقهرنان دارد و گاه چیدمان حماسه و تراژدی را کامل میکند، آنچه بر زین این اسب یله بر دشت میتازد توفان است. تنها چیزی که میتواند باد را در اختیار بگیرد و رام کند توفانی است که سوار بر اسب قاب را کامل میکند و البته چیرگی کامل بر فضا دارد.
«مرد» می آید و جای توفان را میگیرد و در واقع شخصیتهای متعدد در یک «آیتم» کنار هم قرار میگیرند، در شعر تاکید زیادی بر مرد بودن است، مرد در پس زمینه فرهنگی سنتی شرق دارای خصلتهای مشخصی است، مرد در مقابل نامرد قرار میگیرد، مرد سرشار از مردانگی، جوانمردی و عیاری است. این مرد مردی فراطبیعی و غیرعادی است که برتمام خصلتهای طبیعی میچربد، طبیعت تحت اختیارش است، این مرد کیست؟
مردی که از تب حنجرهاش میدان معرکه خواهد سوخت، اینطور سوختن تنها با دم حق است که ممکن میشود، نفس حق و دم آتشین او.
در تصویر سوم کوه به آیتمهای مرد و توفان اضافه میشود و در واقع مثلث خود را تکمیل میکند، ایستادگی و مقاومت را از کوه میباید آموخت و این خصلت با ویژگیهای طوفان و مرد به تکامل میرسد. کوه پناه جنگل ایمان است و در مقابل باد سرکش، تنها کوه تیغ بدست است که از جنگل ایمان پاسداری میکند تا گزند بادهای بیهدف بر او اثر نکند.
تشبیه دشت کربلا با آمدن نام حضرت زینب کامل میشود و از تشبیهات و استعارهها به امر واقعی قدم میگذاریم.
حماسه خلق میشود و زینب چون کوه ابر بر تشنگی اسرا میبارد و با اشک- باران سیراب میکند همه طبیعت سوخته کربلا را، تنها در اثر این بارش زندگی بخش است که حماسه جاوید میشود و زنده میماند.
طبیعت بستر اصلی خلق این حماسه است، شبیهسازی دشت کربلا با المنتهای طبیعی نشان از طبیعت این حماسه دارد، حماسهای طبیعی در متن تصنعی ناجوانمردان. رودها مرثیه خوان روایت خونین کربلا است و آن اسب دوان هنوز در نه ذهن تک تک ما همچنان دوره میکند «شب را و روز را، هنوز را».
پایان این اثر مشرق گلهای فروزان است که با شهادت حسین، روشنی همچنان در تاریکی سوسو میزند و اندک شرری در تاریکی محض امید را نگاه میدارد.